eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه های وصال
🌹 #رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت18 #هوالعشـــق❤ 🌹 پشتت را میکنی تابروی که بازوات رامیگیرم... یکلحظه صدای ج
🌹 ❤ 🌹 موهایم رامیبافم وبا یک پاپیون صورتی پشت سرم میبندم. زهراخانوم صدایم میکند: _ دخترم!بیاغذاتونوکشیدم ببر بالا باعلےتو اتاق بخور. درایینه برای بار اخر بخود نگاه میکنم.آرایش ملایم و یک پیراهن صورتے رنگ باگلهای ریز سفید.چشمهایم برق میزند و لبخند موزیانه ای روی لبهایم نقش میبندد. به اشپزخانه میدوم سینےغذارا برمیدارم و بااحتیاط از پله ها بالا میروم.دوهفته از عقدمان میگذرد. کیفم رابالای پله ها گذاشته بودم خم میشوم از داخلش یک بسته پاستیل خرسی بیرون مےاورم و میگذارم داخل سینی. آهسته قدم برمیدارم بسمت پشت اتاقت.چندتقه به درمیزنم.صدایت می اید! _ بفرمایید! دررا باز میکنم. و بالبخند وارد میشوم. بادیدن من و پیراهن کوتاه تا زانو برق از سرت میپرد و سریع رویت را برمیگردانی سمت کتابخانه ات. _ بفرمایید غذا اوردم! _ همون پایین میموندی میومدم سرسفره میخوردیم باخانواده! _ ماما زهرا گفت بیارم اینجا بخوریم. دستت راروی ردیفی از کتاب های تفسیر قران میکشی و سکوت میکنی. سمت تختت می ایم و سینی را روی زمین میگذارم .خودم هم تکیه میدهم به تخت ودامنم رادورم پهن میکنم. هنوزنگاهت به قفسه هاست. _ نمیخوری؟ _ این چه لباسیه پوشیدی!؟ _ چی پوشیدم مگه! بازهم سکوت میکنی.سربه زیر سمتم می آیـے و مقابلم میشینی یک لحظه سرت را بلند میکنی و خیره میشوی به چشمهایم.چقدر نگاهت رادوست دارم! _ ریحان!این کارا چیه میکنی!؟ اسمم راگفتی بعد ازچهارده روز! _ چیکار کردم! _ داری میزنی زیر همه چی! _ زیر چی؟تو میتونی بری. _ اره میگی میتونی بری ولی کارات...میخوای نگهم داری.مثل پدرم! _ چه کاری عاخه؟! _ همینا!من دنبال کارامم که برم.چراسعی میکنی نگهم داری.هردو میدونیم منو تو درسته محرمیم.اما نباید پیوند بینمون عاطفی باشه! _ چرانباشه!؟ عصبی میشوی.. _ دارم سعی میکنم اروم بهت بفهمونم کارات غلطه ریحانه من برات نمیمونم! جمله اخرت در وجودم شکست 😢 می آیـے بلند شوی تابروی که مچ دستت رامیگیرم و سمت خودم میکشم.و بابغض اسمت را میگویم که تعادلت راازدست میدهی و قبل ازینک روی من بیفتی دستت را به قفسه کتابخانه میگیری _ این چه کاریه اخه! دستت را ازدستم بیرون میکشی و باعصبانیت از اتاق بیرون میروی... میدانم مقاومتت سرترسی است که داری از عاشقی. ازجایم بلند میشوم و روی تختت مینشینم. قنددردلم اب میشود!اینکه شب درخانه تان میمانم! . نویسنده این متن👆: بامــــاهمـــراه باشــید🌹