eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
21.3هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_هشتم🎬: جمیل که هزاران سوال در ذهنش چرخ می زد اما می خواست
🎬: مدت زیادی از آمدن جمیل به کناره رود ارس می گذشت و او هر زمان در شهری از شهرهای دوازده گانه بود و حالا با عمق بت پرستی مردم این دیار آشنا شده بود. سرزمینی بسیار حاصلخیز و سرسبز که دارای دهکده ها و شهرهای زیادی بود اما از بین شهرها، دوازده شهر بر بقیه شهرها ارجحیت داشتند، دوازده شهری که هر کدام به نام یکی از ماه های سال بود از بین این دوازده شهر، شهر اسفندار بزرگترین شهر و نقش پایتخت آنجا را داشت و حاکم شهر اسفندار ترکوزبن غایور حکم پادشاه سرزمین اصحاب الراس را داشت. بزرگترین درخت صنوبر که حکم خدای اصلیشان را داشت در شهر اسفندار بود که در بین مردم شایع شده بود این درخت صنوبر همان است که حضرت نوح بعد از طوفان معروف، برزمین کاشت و دیگر صنوبرها قلمه ای از این صنوبر بودند و اعتقاد داشتند ریشه تمام درختهای صنوبر به هم متصل است همانطور که چشمه اصلی دوشاب یا همان روشن آب مادر تمام چشمه های پای درختان و مختص خدایان بود. مردم این دوازده شهر به پرستش درخت صنوبر مشغول بودند و آن را خدای خود قرار داده بودند حالت اتصال و وحدتی که بین درخت ها و آب چشمه ها برقرار بود، آن درخت ها را پرستیدنی تر می کرد. آن ها سال را به دوازده ماه تقسیم کرده بودند و در هر ماه در یکی از شهرها جشن و مراسم آیینی برگزار می کردن این مراسم آیینی بدین صورت بود که در اطراف درخت و چشمه، خیمه ای را بر پا می کردند که سقف آن دارای سوراخی بود، در زیر این خیمه آتشی برافروخته می شد و انواع قربانی های مختلف در آن سوزانده می شد. هنگامی که دود آتش در آن خیمه غلبه می کرد همگی در مقابل درخت صنوبر به سجده می افتادند ودر این هنگام وقت خود نمایی ابلیس بودو یکی از لشکریان شیطان برگ های درخت صنوبر را تکان می داد و از ساقه های درخت صدای کودکی را ساطع می کرد و جمله ای را خطاب به آن ها می گفت که "من از شما راضی شدم پس چشم تان روشن و دلتان شاد باد". در این لحظه بود که مردم سرهایشان را از سجده بر می داشتند و می فهمیدند که بندگی شان در طول این یک ماه مورد قبول واقع شده است. سپس به مدت یک شبانه روز به جشن و پایکوبی مشغول می شدند. این مراسم عبادی و شادی به صورت ماهیانه در یکی از شهرها برگزار می شد و اصلی ترین مراسم در ماه اخر برگزار می شد. حالا حضرت جاماسب نیز به این منطقه آمده بود و به مردم اعلام نموده بود که پیامبر خداست و از جانب خداوند و به نمایندگی از ابراهیم نبی به آنجا آمده تا دین خدا را در این مکان و شهرها اقامه نماید. ایشان در هر شهری که می رسید مردم را به سمت خدای یکتا می خواند و از بت پرستی که در اینجا در پرستیدن درخت صنوبر نمود پیدا کرده بود بر حذر می داشت. اما مردم این سرزمین هم چونان دیگر سرزمین ها چون به پرستش درختی ناچیز عادت کرده بودند و بت پرستی در تار و پود زندگیشان ریشه دوانده بود از پذیرش سخنان جاماسب خودداری می کردند. اینک ماه اسفند بود و از تمام شهرها به سمت اسفندار برای شرکت در جشن که جشن اصلی بود و مدتش هم از باقی جشن ها بیشتر بود، هجوم اورده بودند. ادامه دارد... 📝به قلم:طاهره سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
۲۰ آذر