eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟رفتیم که شمع ظلمت باشیم 🌟آغوش گشودیم که در تب باشیم 🌟گفتید اما ما 🌟رفتیم که در حصار باشیم https://eitaa.com/parvaanehaayevesaal💕 ┄┅┅✹🌺✹┅┄
شهیدی ڪه صورتش زیبا، سیرتش زیباتر بود...به #قمرفاطمیون شهرت داشت یڪـی از شروط عقدش این بود ڪه #مدافع_حرم باقـی بماند. 🌷 #ڪلام_شهیدحسین_هریری🌷من حاضرم مثل علی اڪبرِ امام حسین اِرباً اِربا بشم ولی ناموس شیعه حفظ بشه. آخرشم این شهید درحال خنثی ڪردن بمب بود ڪه منفجر شد و قسمتی از بدنش تڪه تڪه شد. #شهید_حسین_هریری #مدافع_حرم_آل‌الله مدافعان حرم برای پول رفتند؟ @parvaanehaayevesaal💕
°{🌿. .. مۍ گویندڪه فږشتہ ها نمۍ توانند روے زمیݩ زندگۍ ڪنند! اما مـن مۍ گویـم ڪه دروݞ اسݓ. .. مافࢪشتہ هاے رادیده ایـم ڪه درڪالبد انساݩ روے زمیݩ مۍ زیستند. . نمونہ بارز آن شھیدمحسݩ حججۍ اســــت. همانڪه قھرمانانہ جاݩ خویش رافداے ارزش هایش ڪرد وازخود گذشت تاپاے دشمنش ازمرزڪشورش نگذرد. ♥️ 🌱
همیشه سرش پایین بودو توچشمای نامحـرم نگاه نمیکرد. روزسوم شهادتش وقتی این پوستر رو زدند،وقتی نگاهم افتاد،گفتم دورت بگردم احمدجان! این عکس همه شخصیت توست... شادی روح شهدا صلوات🍃 💕💕💕🖤
به بهانه‌ی بازگشت پیکر ٨ شهید مدافع حرم بر حسب ظاهر شهدای ، امتیازاتی بر شهدای دفاع مقدس دارند، از آن جمله: - عقل معاش، محرّک و عقل معاد مقوّم دفاع از وطن است اما دفاع از حرم، مصدّع عقل معاش و مستلزم عقل معاد است. ارتفاع جغرافیای جبهه مقاومت بلندتر از افق جغرافیای وطن است. - بساط زرق و برق زندگی در ایرانِ دهه‌ی شصت، هنوز گسترده نبود و بازار حُبّ مال و مقام در آن روزها کساد بود. در دهه‌ی نود اما زندگی‌ها فرا‌خ‌تر و چشمک زدن‌های دنیا بیشتر شد تا دل‌‌بریدن‌ها سخت‌تر از جان دادن‌ها باشد. جنگ تحمیلی موضع جبر بود و جنگ با تکفیری موضع اختیار. - به برکت شبکه‌های اجتماعیِ بی در و پیکر، مدافعان حرم آماج نیش و کنایه‌‌ی دوستان و طعن و تهمت‌ و ترور شخصیت‌ دشمنان شدند. هم‌قطاران دفاع مقدسیِ آنها، اما کمتر از این سنگ‌ها به پیشانی و خون‌ها به جگر دیدند. در روزگار افسران جنگ نرم، شهید جنگ سخت شدن، کار آسانی نیست. - مدافعان وطن، سربازان امام خمینی (ره) بودند و مدافعان حرم، سربازان امام خامنه‌ای. ولایتمداری در عهد وصی، بسی دشوارتر از پا‌به‌رکابی در عهد ولی است. امام، انقلاب را معماری کرد و رهبری آن نهال نوپا را آبیاری. در دوران ریزش‌های اساسی خواص، رویش بلباسی‌ها از معجزات ولایت است.
AUD-20201012-WA0011.mp3
8.64M
🌠☫﷽☫🌠 🎧 جدید و بسیار شنیدنی 🎼 ایران، بازم پر از شهیده.... 🎤 🏴 به مناسبت بازگشت پیکر مطهر شهدای
پروانه های وصال
❤️قسمت چهل و سه❤️ . وقتی برگشتیم ایران، ایوب رفت دنبال درمان فکش تا بعد برود #جبهه. دوباره عملش کردن
❤️قسمت چهل و پنج❤️ . از آموزش و پرورش برای ایوب نامه آمده بود که باید برگردی سر شغلت، یا بابت اینکه این مدت نیامده ای، پنجاه هزار تومان خسارت بدهی. پنجاه هزار تومان برای ما خیلی زیاد بود. گفتم: + بالاخره چه کار میکنی؟ _ برمیگردم سر همان معلمی، اما نه توی شهر، می رویم اسباب و اثاثیه مان را جمع کردیم رفتیم قره چمن، روستایی که با تبریز یک ساعت و نیم فاصله داشت. ایوب یا بیمارستان بود یا جبهه یا نامه می فرستاد یا هر روز تلفنی صحبت می کردیم. چند روزی بود از او خبری نداشتیم. تنهایی و بی هم زبانی دلتنگیم را بیشتر می کرد. هدی را باردار بودم و حالت تهوع داشتم. از صدای مارشی، که تلویزیون پخش می کرد معلوم بود عملیات شده. شب خواب دیدم ایوب می گوید "دارم می روم " شَستم خبر دار شد دوباره مجروح شده. صبح محمد حسین را بردم توی حیاط و سرش را با دوچرخه اش گرم کردم. خودم هم روی پله ها نشستم و دستم را گذاشتم زیر چانه ام. نمیدانم چه مدت گذشت که با صدای "عیال، عیاااااال" گفتن ایوب به خودم آمدم. تمام بدنش باندپیچی بود. حتی روی چشم هایش گاز استریل گذاشته بودند. + چی شده ایوب؟ کجایت زخمی شده؟ _ میدانستم هول می کنی، داشتند مرا می بردند بیمارستان مشهد. گفتم خبرش به تو برسد نگران می شوی، از برادرها خواستم من را بیاورند شهر خودم، پیش تو.. شیمیایی شده بود با مدتی طول کشید تا سوی چشم هایش برگشت. توی بیمارستان آمپول اشتباهی بهش تزریق کرده بودند و موقتاً نابینا شده بود. پوستش تاول داشت و سخت نفس می کشید. گاهی فکر می کردم ریه ی ایوب اندازه یک بچه هم قدرت ندارد و هر لحظه ممکن است نفسش بند بیاید. برای ایوب فرقی نمی کرد. او رفته بود همه هستیش را یک جا بدهد و خدا ذره ذره از او می گرفت. 😔 . بامــــاهمـــراه باشــید🌹
💌 می گفت ، خواب مادرسادات را دیدم ، پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود ! با رفتنش موافقت نشد ، به حضرت زهرا قَسمشان داد و کارش راه افتاد !! هفته ی بعد ، شب آخر ، جوراب‌های همرزمانش را می‌شست ، همرزمش به مجید گفت : حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار خالکوبی روی دستت داری؟! گفت ، تا فردا این خالکوبی یا خاک می‌شه و یا اینکه پاک میشه!! فردای آن روز با اصابت یک تیر به بازوی سمت چپش که دستش را پاره کرد و سه یا چهار گلوله به سینه و پهلویش ‌نشست و با ذکر یا زهرا (س) به رسید. پیکر پاکش بعد از سه سال به وطن بازگشت....