eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
21.4هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻جدیدترین انتصاب خانوادگی دولت چهاردهم/ همسر واعظی، مشاور وزیر و مدیرکل بانوان وزارت کشور شد 🔹با حکم اسکندر مومنی وزیر کشور ، پروین داداندیش به عنوان مشاور وزیر و مدیرکل بانوان وزارت کشور منصوب شد. @parvaanehaayevesaal
▪️، هنرمند باسابقه تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون درگذشت. @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍎🍎 لبو_قندی مخصوص تبریز 🍎🍎 لبو قندی از جمله تنقلات مخصوص شب یلدا که ما تبریزیها حتما درست می کنیم و با دوشاب مزه بهشت میده اگه دوست نداشتین دوشاب اضافه نکنید مواد لازم👇 لبو قندی دوکیلو شیره انگور سه قاشق غذا خوری آب به مقدار لازم فوت کوزه گری👇 می تونید داخل زود پز یا قابلمه درست کنید زود پز حدود سه الی چهار ساعت زمان میبره داخل قابلمه حدود ۱۲ساعت زمان لازمه تا کامل بپزه لبو قندی خودش شیرین هست اگر نیاز نبود شیره انگور یا شکر اضافه نکند من برا خوشمزه شدن اضافه کردم @parvaanehaayevesaal 🍕🍕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیک هندونه کارتونی ❌تو تکنیک کیک کارتونی لازم نیست خطوط صاف و دقیق کشیده بشه و خطوط نامنظم حس کارتونی بودن رو بیشتر القا میکنه ، پس دستتون بازه و لازم نیست با وسواس کارو انجام بدین❌ 🍉کیکو تو قالب گرد درست کنید ( قطر قالب من ۱۸ سانت بود) اگه خواستین قاچ هندونتون بزرگتر باشه باید تو قالب بزرگتر درست کنید. 🍉برای خامه قرمز از رنگ (مارک فو ) استفاده کردم 🍉برای رنگ سبز از مارک آمیتیدا استفاده کردم که اکثر لوازم قنادیا دارن ، خط زرد هم خوبه (رنگها حتما باید ژله ای باشن) 🍉کیکو وقتی آسترکشی کردین چندساعت بزارید یخچال و بعد کاور کنید. 🍉برای خطوط از گاناش استفاده کردم ، (به ازای هر ۵۰ گرم خامه صبحانه ۲۰ گرم شکلات بزنید) 🍉برای گاناش خامه و شکلات رو بصورت جدا روی بخار کتری بزارید تا ذوب بشن و بعد باهم مخلوط کنید و تو دمای محیط بزارید تا همدمای محیط بشه و بعد داخل قیف یکبار مصرف بریزید و نوک قیفو ریز قیچی کنید ( حتما قبل از کار روی کیک روی لبه پیشدستی امتحان کنید تا غلظت مواد و کار با گاناش دستتون بیاد) 🍉برای طرح انداختن روی پوست هندوانه قلمو رو داخل رنگ سبز ژله ای زدم و مستقیم روی خامه طرح انداختم (فقط حتما قبلش کیکو ۲-۳ ساعت بزارید یخچال تا خامه خودشو بگیره بعد روش طرح بندازید 🍕🍕@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بفرس واسه اونی که قراره یلدا مهمونت کنه پلو_یلدایی 🔴🔴 ✅ مواد جوجه حلزونی: شنیسل مرغ یک عدد پیاز درشت یک عدد زعفران ب مقدار لازم نمک فلفل سیاه ب مقدار لازم پاپریکا ب مقدار لازم ✅ مواد لازم برای پلو یلدا: برنج ۳پیمانه لبو ۲عدد ریز خرد یا درشت رنده شده ابلیمو ۲-۳ق غ شکر ۲ق غ نمک ب مقدار لازم ادویه پلویی یا پودر دارچین و هل ب مقدار لازم کره ب مقدار لازم زعفران دم کرده ب مقدار لازم خلال بادام -پسته -تخم افتاب گردان از هر کدام ۲-۳ی غ (در صورت تمایل) زرشک ۲ق غ 🍕@parvaanehaayevesaal🍕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساده تر از سیب پلوی کرمانشاهی نداریم مواد لازم : فیله ی مرغ ده عدد نمک و فلفل قرمز و پودر سیر پودر پیاز و پاپریکا و پولبیبر سیب زمینی دو عدد متوسط برنج سه پیمانه شوید خرد شده یک لیوان فرانسوی روغن کرمانشاهی و زعفران 🍕@parvaanehaayevesaal🍕
🌷قرآن،موعظه وشفا و هدایت و رحمت است: يَآ أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَآءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (٥٧)یونس 🌷قرآن،نوراست: ... قَدْ جَآءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ (١٥)مائده 🌷قرآن، زیادکننده ایمان است: ... وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا٢ انفال 🌷قرآن ، ذکرخدا وآدام بخش دلهاست: ... أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (٢٨)رعد 🌷قرآن ،ذکر خداست: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (٩)حجر 🌷قرآن، فضل ورحمت خدا وباعث شادی است: قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (٥٨)یونس 🌷قرآن ، باعث تقواست: ... وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (٦٣)بقره 🌷ثواب تلاوت قرآن طبق بیان امام صادق ع؛ بدون وضو هر حرف، ۱۰ حسنه باوضو هر حرف ۲۵ حسنه درنمازنشسته هرحرف، ۵۰ حسنه درنمازایستاده هر حرف ۱۰۰ حسنه دارد @parvaanehaayevesaal
🌷فضیلت قرائت قرآن: 🌷امام باقر-عليه السّلام فرمود:رسول خداصلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم فرمودند: 🌷هرکه۱۰ آيه بخواند،ازغافلین نیست 🌷هرکه ۵۰ آيه بخواند،از ذاكرين است 🌷هرکه ۱۰۰ آیه بخواندازقانتین یعنی فرمانبرداران است. 🌷 هر كه۲۰۰ آيه بخواندازخاشعين است 🌷هر كه۳۰۰ آيه بخواندازفائزین،است 🌷هرکه۵۰۰آیه بخواندازمجتهدین است 🌷هرکه۱۰۰۰آیه بخواند،قنطارى از نيكوكارى برايش نوشته مى‌شود. 🌷قنطار، پانزده هزار مثقال طلاست. کافی باب فضل قرآن @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
🌺 #نکات_تربیتی_خانواده 129 🔷 اگه با پدر و مادر و همسرت از این بهتر صحبت نمیکنی بدون که بیماری!» -
130 روح همیشه جوان 🔷 یه موضوعی که معمولا ازش غفلت میشه اینه که در نگاه دینی، انسان قرار نیست سی چهل سال زندگی کنه. ✔️ ✅ قراره 70 سال و بیشتر زندگی کنه. این عاقلانه نیست که آدم توی جوانی، با برخورد ناشیانه و شتابزده با لذت، توانایی لذت بردن خودش رو در سنین بالاتر از بین ببره.❌❌❌ این جمله رو دقت کن: «روح انسان همیشه دنبال لذت هست». 👆👆👆👆👆👆👆 یعنی اینطور نیست که اگه انسان پیر بشه دیگه دنبال لذت بردن نباشه.💢 🌹 بلکه بر خلاف جسم، روح انسان همیشه جوان باقی میمونه و نیاز به لذت های مختلف داره. ❤️ ❣️
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_پنجاه_نهم🎬: حالا همه می دانستند که یوسف بی گناه بوده و این
🎬: هفت سال بارندگی و فراوانی نعمت به سر رسید، در این هفت سال مردم گندم می کشاتند، برخی خود آن را ذخیره می کردند و برخی هم به دولت تحویل می دادند تا در سوله هایی که با نقشه و نظارت یوسف ساخته شده بود انبار شوند و قانون این بود آنهایی که مازاد گندم هایشان را به سیلو تحویل می دادند در هفت سال خشکسالی گندم رایگان تحویل می گرفتند و بقیه مردم باید با خرید گندم روزگار می گذراندند البته به فقرا هم گندم رایگان می دادند. لازم به ذکر است که کاهنان معبد آمون هم برای خود گندم انبار می کردند اما یوسف گندم را طبق قوانینی که خداوند به او تعلیم داده بود انبار می کرد تا خراب نشوند اما کاهنان معبد که از این علم بی اطلاع بودند، دانه های گندم را انبار می کردند، دانه هایی که بی شک بعد از گذشت یکی دوسال از انبار کردن، آفت می زدند و خراب می شدند شبی از شبها، نیمه های شب فرعون از خواب بیدار شد، گرسنگی عجیبی بر او چیره شده بود، روی تخت نشست و با خود گفت: خیلی عجیب است، من شامم را مثل همیشه کامل خوردم، پس این گرسنگی شدید و بی موقع از چیست؟! در این هنگام زنگ کنار تخت را تکان داد و این نشانه ای بود که ندیمان و فرمانبرانش داخل خوابگاه شوند تا فرعون امر خود را به آنها بگوید. زنگ به صدا درآمد و بعد از دقایقی فرعون در کمال تعجب غلامانی را دید که سینی هایی از غذا در دست داشتند و وارد خوابگاه فرعون شدند فرعون خنده بلندی کرد و گفت: شما از کجا دانستید که من اینک غذا می خواهم؟! در این هنگام یوسف که اینک عزیز مصر شده بود از پشت سر آنها بیرون آمد و گفت: من به آنها دستور دادم که غذا فراهم کنند چون میدانستم امشب شما گرسنه خواهید شد. فرعون لبخندی زد و گفت: در اینکه شما مردی عالم و دانا هستید حرفی نیست اما فی الواقع از کجا متوجه این موضوع شدید؟! یوسف نبی قدمی جلو نهاد و فرمود: امشب آغاز هفت سال خشکسالی و قحطی ست و اولین نشانه اش هم گرسنگی ناگهانی فرمانروا در نیمه شب است. بدین ترتیب هفت سال خشکسالی آغاز شد. و این خشکسالی مختص مصر نبود، بلکه تمام ولایات اطراف را در برگرفته بود و بخش وسیعی از زمین دچار آن شده بود. این خشکسالی به کنعان هم رسیده بود و مردم این مکان هم که زندگیشان را از طریق کشاورزی و دامداری میگذراندند در مضیقه قرار گرفتند. یعقوب و پسرانش در پی راهی بودند تا آذوقه خانواده را تامین کنند و در این هنگام بود که قافله های تجاری که از کنعان می گذشتند به آنها خبردادند که مردی عادل و عالم وزارت مصر را بر عهده دارد و ایشان به مردم مصر و حتی ولایات اطراف طبق قانون خاصی گندم می دهد و این شد که یعقوب به پسرانش امر کرد تا راهی سفر مصر شوند و گندم برای خانواده هایشان تهیه نمایند ادامه دارد... 📝به قلم: طاهره سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_شصت🎬: هفت سال بارندگی و فراوانی نعمت به سر رسید، در این هف
🎬: پسران یعقوب نبی همه راهی مصر شدند، به غیر از بنیامین، آخر یعقوب بعد از اینکه یوسفش را از دست داده بود، تمام علاقه ای که به یوسف داشت را نثار برادر تنی یوسف، بنیامین می کرد. از آن طرف، چون سالها بود قحطی در مصر و اطراف شده بود و آوازه مصر و فرمانروای عادل و حکیمش که به همه گندم می دهد در همه جا پیچیده بود از ولایات مختلف و سرزمین های دور و نزدیک کاروان های زیادی برای خرید گندم به مصر می آمدند. یوسف که نبی خدا بود و عمق هدفش شناساندن خدای یکتا و قوانین الهی و مهر و و عطوفت پروردگار به بندگانش بود و می خواست این تمدن نوینی که پایه ریزی کرده بود آوازه اش در همه جا بپیچد و افراد زیادی جذب آن شوند، پس دستور داده بود از هر کشور و دیاری برای خرید گندم به مصر آمدند، با افراد آن کاروان با عزت و احترام برخورد کنند و وعده ای را نیز میهمان عزیز مصر باشند و الطاف ایشان متنعم شوند، برای همین زمانی که برادران یوسف بعد از چندین هفته سفر به مصر رسیدند، مأموران عزیز مصر بی آنکه آنان را بشناسند فقط به خاطر اینکه میهمان سرزمین مصر بودند، آنها را به میهمانی عزیز مصر دعوت کردند، برادران یوسف که هم خسته راه بودند و هم برایشان جالب بود که چنین شخص عادل و مهربانی برایشان خوان نعمت گسترانده با شوق و ذوق به میهمانی عزیز رفتند، این کار یوسف رنگ و بویی از جدش ابراهیم داشت که مضیف هایی بر سر راه کاروانیان قرار میداد و میزبان آنها بود تا دین خدا را تبلیغ کند. زمانی که برادران به قصر راه پیدا کردند و بر سر سفره غذا نشستند، به یوسف خبر دادند که کاروانی از کنعان آمده، یوسف با شنیدن نام کنعان دلش به تلاطم افتاد، خود را به اتاق مهمانی رساند، غلامان مشغول پذیرایی از میهمانان بودند که با دیدن عزیز مصر به او احترام گذاشتند. برادران متوجه عزیز مصر شدند و خاضعانه او سلام دادند، یوسف نبی اشاره کرد که بنشینند و غذایشان را تناول کنند. برادران غذا را خوردند و رو به یوسف گفتند: ممنون از میهمان نوازی شما، این میهمان نوازی باعث شد داستان هایی که از جد ما نقل میکنند در ذهنمان جان بگیرد، آخر او هم به مانند شما میهمات نواز بود. یوسف که شک کرده بود اینها برادرانش هستند رو به آنها فرمود: جد شما کیست که اینچنین دست و دلباز بوده؟! در این هنگام لاوی از جا برخواست، گلویی صاف کرد و گفت: ما نواده های ابراهیم خلیل هستیم، همان کس که آتش نمرود بر او گلستان شد... ادامه دارد.. 📝به قلم: طاهره سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
پروانه های وصال
#روایت_انسان #داستان_واقعی #قسمت_دویست_شصت_یک🎬: پسران یعقوب نبی همه راهی مصر شدند، به غیر از بنیا
🎬: یوسف با شنیدن این حرف مطمئن شد این مردانی که جلویش نشسته اند جز برادرانش کسی دیگر نیستند. او بغض خود را فرو خورد و با اشاره به لاوی فرمود: به به! آوازه ابراهیم خلیل و آن معجزه آتش در همه جا پیچیده است، حتی در مصر هم بزرگان مصر این داستان را به خاطر دارند، حالا خودتان را یکی یکی معرفی کنید. برادران اطاعت کردند و خودشان را معرفی کردند، حضرت یوسف از پدرشان سوال کرد و آنها داستان زندگی پدر را از زمان کودکی یوسف گفتند، آنها از عشق پدر به یوسف گفتند و بعد از دریده شدن یوسف توسط گرگ داستان ها گفتند و اینک رسیدند به یعقوب و بنیامین، یعقوبی که سوی چشمانش را از دست داده بود و گویی بنیامین اشعه ای نور برای چشمان تاریک او بود. یوسف از شنیدن این خبر. غمگین شد و قطره های اشک بی اذن او بر گونه اش جاری گشت، او متوجه شد که برادرانش هنوز تنبیه نشده اند و توبه نکرده اند و هنوز بر دروغ خود پافشاری می کنند. برادران با دیدن گریه عزیز مصر متعجب شدند و گفتند: چرا گریه می کنید؟! آیا ما خطایی کردیم که شما را اینگونه متألم نمودیم؟! یوسف آهی کشید و گفت: من ناراحت شدم اول اینکه چطور با وجود برادران نیرومندی چون شما، برادرتان یوسف را گرگ درید و دوم اینکه اشک چشمم ناخوداگاه برای پدر پیر شما، آن نبی درد کشیده فرو ریخت چرا که او درد هجران فرزند دارد و اینک با چشمانی نابینا دلخوش به فرزندی دیگر است و عطر تن فرزند از دست رفته اش را از آن فرزند طلب می کند. برادران یوسف سری تکان دادند و از دیدن چنین فرمانروایی رئوف در سرزمینی که به بت پرستی شهره بود، غرق لذت شده بودند. میهمانی پایان یافت و وقت رفتن رسید، یوسف ترتیبی داد که به هر برادر سهمی گندم دادند و به غلامان امر کرد که پول گندمی را کخ از هر کدام از آنها گرفته اند در خورجین گندم او پنهان کنند و رو به برادران گفت: این گندم کفاف چند ماه شما را خواهد داد و شما ناگزیرید که دوباره به مصر برگردید. برادران حرف یوسف را تایید کردند و یوسف ادامه داد: اما من به یک شرط دفعه آینده به شما گندم می دهم، اگر شرطم را عملی کردید که گندم می گیرید و اگر به آن عمل نکردید اصلا به مصر نیایید که به شما دانه گندمی نخواهم داد. برادران با تعجب به عزیز مصر نگاه کردند و گفتند: چه شرطی؟! یوسف همه را از زیر چشم گذراند و گفت: شما دفعه آینده باید آن برادر دیگرتان را نیز با خود آورید، اگر او را بیاورید علاوه بر اینکه یک سهم گندم هم به او میدهم ، من به صدق گفتار شما پی میبرم و یک سهم گندم هم برای پدر پیرتان خواهم داد و اگر آن برادر را همراه خود نیاوردید، به نزد من نیایید که من در صداقت شما شک دارم. برادران با شنیدن این حرف، به هول و ولا افتادند، آنان می دانستند که یعقوب نبی هرگز حاضر نمی شود که بنیامین را همراه آنان کند، چرا که تجربه یوسف را دارد و آن داستان دروغین گرگ آدم خوار...پس سعی کردند که عزیز را از شرطش منصرف کنند، اما گویا عزیز مصر بر عقیده اش محکم ایستاده بود و می بایست هر آن کنند که او می خواهد. و اما یوسف از عنوان این شرط هدفی داشت، اولین هدفش این بود که برادران بفهمند اشتباه کرده اند و هر چه زودتر از اشتباهشان توبه کنند و پشت پا بزنند به وسوسه های شیطان ادامه دارد... 📝به قلم:طاهره سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_شصت_دوم🎬: یوسف با شنیدن این حرف مطمئن شد این مردانی که جلو
🎬: برادران یوسف به سمت کنعان حرکت کردند و گویی دل یوسف هم با آنها رفت، درست است که آنها نسبت به یوسف نامردی کردند، اما یوسف، نبی خداست، مهر و عطوفتش، رنگ و بوی خدایی دارد و کینه در وجود ایشان راه ندارد. آنها رفتند و یوسف امید داشت که بار دیگر بنیامین را با خود بیاورند و او عطر تن پدر را از جان برادر استشمام نماید. عزیز مصر دوباره غرق در کار شد، چندین سال از خشکسالی گذشته بود او با تیزبینی خاصی کارها را به پیش می برد و به مددالهی می خواست کاری کند که جامعه ی مصر روزی دچار اختلاف طبقاتی شدید بود، به صورت یکدست و یکنواخت درآید و این خشکسالی باعث شده بود یوسف نبی به این هدفش نزدیک شود. او در همان اوایل خشکسالی امر کرد کسانی که هفت سال فراوانی، گندم کاشته اند و به سیلوهای حکومت تحویل داده اند رایگان گندم دریافت کنند، افراد مرفه و ثروتمندان مصر که در این امر سهیم نبودند می بایست گندم را بخرند و فقرا و غلامان هم سهمی رایگان دریافت می کردند، به این ترتیب در سال اول خشکسالی مرفهین جامعه با پول خود گندم را که مانند طلا با ارزش شده بود می خریدند و تمام این پول ها به خزانه حکومت واریز میشد و یوسف که وزیر خزانه داری مصر بود بر آن نظارت داشت. اما در سال دوم، ثروتمندان جامعه پولی در بساط نداشتند که به ازای آن گندم بخرند، پس یوسف دستشان را باز گذاشت و گفت: شما می توانید در ازای گندمی که ما به شما می دهیم طلا و زیورالاتتام را که آن زمان در مصر بسیار مرسوم بود، به ما دهید، یعنی خرید گندم در ازای زیورالات. ثروتمندان جامعه و حتی کاهنان معبد مجبور شدند برای سیر کردن شکمشان از زیوراالات و دستبند و گردنبند و خلخالهای طلای خود و همسرانشان چشم پوشی کنند و بدین ترتیب خزانه مصر که سال پیش مملو از سکه های طلا شده بود، اینک پر شد از زیورالات با ارزش. و سال سوم که فرا رسید وضع برای ثروتمندان بدتر شده بود نه پولی در بساط داشتند و نه طلایی ولی می بایست به طریقی گندم تهیه می کردند پس همگی به نزد یوسف رفتند، همه ی مردم مصر چه ثروتمند و چه فقیر بر علم و دانایی یوسف شهادت می دادند، شاید بعضی از آنها مه هنوز در بند کاهنان معبد شیطان بودند در دل با یوسف دشمن بودند، اما همانها هم به زیرکی و حکمت یوسف اقرار می کردند، این جمع نزد عزیز مصر آمدند و به ایشان گفتند: ای عزیز مصر، همانگونه می دانید خشکسالی ادامه دارد، ما نه پولی در بساط داریم و نه زیورالاتی، اما برای خورد و خوراکمان گندم احتیاج داریم، چگونه با ما حساب می کنید در حالیکه دستمان خالی ست؟ ادامه دارد.... 📝به قلم:طاهره سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣‌ تداوم آلودگی هوا در تهران 🔸️بر اساس اعلام شرکت کنترل کیفیت هوای تهران، شاخص کیفیت هوا در حال حاضر بر روی عدد ۱۶۱ قرار گرفته و وضعیت هوای تهران ناسالم است. @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انصارالله یمن: مصر نیز در معرض تهدید قرار دارد مصر ممکن است به سرعت فرو بپاشد و رژیم صهیونیستی تمام توانمندی‌ها و قدرت‌های ارتش را مانند از بین ببرد. رژیم صهیونیستی به‌دنبال اجرایی کردن این نقشه است. @parvaanehaayevesaal
🔻هشدار آلمان درباره بروز جنگ احتمالی میان ترکیه و نیروهای دموکراتیک سوریه 🔹️در پی اقدامات نظامی اخیر علیه نیروهای دموکراتیک در مناطق کردنشین شمالی این کشور پس از سقوط دولت بشار اسد، وزیر امور خارجه آلمان نسبت به بروز جنگ میان ترکیه و این شبه‌نظامیان داد. @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 فقط یمنی‌ها می‌توانند نقطه قوت را به نقطه ضعفش تبدیل کنند! «محمد البخیتی» عضو برجسته دفتر سیاسی انصارالله: " سه هدف مهم را محقق کرد؛ محاصره اقتصادی اسرائیل، ضربه به امنیت اسرائیل و درهم کوبیدن هیبت آمریکا." @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#قسمت_سوم #ویشکا_۱ صبح روز بعد دانشگاه کلاس نداشتم چشمانم را باز ڪردم خیلی خوابیده بودن بلند شدم و ت
نگاهے به ساعت اتاق ڪردم چقدر زمان زود گذشته است ساعت ۱۶ بود، بلند شدم و لباس هایے را ڪه آماده ڪرده بودم پوشیدم و سوار ماشین شدم درست یادم نمے آمد دیشب پارڪے ڪه رفته بودم در ڪدام خیابان بود با ڪمے جستوجو به پارڪ رسیدم ، نرگس زودتر از من رسیده بود. سلام ببخشید دیر رسیدم؟ سلام عزیز دلم درست به موقع رسیدے چقدر خوشحالم دوباره مے بیینمتان 😍☺️ ڪجا بنشینم ؟ به نظرم روے این نیڪمت خوب باشد منظره ی زیبایے دارد نگاهے به اطراف ڪردم حق با نرگس بود منظره ے بسیار زیبا با حوض آب ، در حالی ڪه تصویر درختان در حوض افتاده بود حس خوبی در وجودم ایجاد مے ڪرد درختان بالاے سرمان هم سایه مناسبے ایجاد ڪرده بودند و هوا بسیار دلپذیر بود احساس مے ڪنم سبڪ زندگیم تغییر ڪرده دیگر مثل قبل نیستم از چه نظر می گویید ؟ خوب دیشب ڪه همو ڪاملا اتفاقے توے پارڪ دیدیم من دوست نداشتم به مهمانے بروم و با بے حوصلگے از خانه خارج شدم نرگس با دقت به صحبت هاے من گوش مے داد علاقه ام نسبت به این جور مهمانے ها ڪم شده دیگر دنبال هیجانات زود گذر نیستم من قبلا عاشق این جور برنامه ها بودم اما الان حس خوبے بهشون ندارم نرگس لبخندے زد : خدا یڪ جمله ے خیلے زیبا به بنده هاش می گوید عاشقم بشوید🥰 عاشقتان میشوم اولین مرحله عاشق شدن این هست ڪه دلبستگے هامون عوض بشود @parvaanehaayevesaal نویسنده : تمنا❤️🕊🪶
پروانه های وصال
#قسمت_چهارم #ویشکا_۱ نگاهے به ساعت اتاق ڪردم چقدر زمان زود گذشته است ساعت ۱۶ بود، بلند شدم و لباس ه
ببین عزیزم من و چند تا دوستان با ڪمڪ خدا پایگاه فرهنگے تأسیس ڪردیم من مسئول اونجا هستم بچه هاے نوجوان به آن مڪان مے آیند برنامه هاے فرهنگے و تفریحےجالبے داریم ،آخر هفته قرار است با بچه ها اردوے تفریحے برویم به نظرم توے این اردو شرڪت ڪن بچه ها خیلے گرم صمیمے هستند. ممنون از این همه لطف محبت منم خیلے دوست دارم با شما بچه ها آشنا بشوم حال آخر هفته ڪجا مے روید ؟ صبح روز پنجشنبه قرارمان پارڪ شهیدرجایی . حتما میام😚🌷 حرف هاے من و نرگس خیلے طولانے شد تا نزدیڪ غروب روے همان نیڪمت نشسته و صحبت ڪردیم خیلے خوشحال بودم از این ڪه یڪ دوستے مثل نرگس دارم🥲 نرگس از روے نیڪمت بلند شد ویشڪا جون ڪم ڪم هوا تاریڪ میشه من باید برم خانه همسرم میگه تاریڪے هوا خانه باش ممڪن هست خطرے تهدیت ڪند اما بعد از غروب دو نفره با هم بیرون میریم هر دو به سمت ماشین رفتیم به نرگس گفتم بیا تا منزل برسنمتان نرگس لبخندے زد : نه نزدیڪ هست ڪمے پیاده روے مےڪنم همدیگر را در آغوش گرفتیم و خداحافظے ڪردیم ،فڪرم مشغول پنجشنبه بود چه لباسے بپوشم ڪه مناسب باشد🧥 @parvaanehaayevesaal نویسنده :تمنا😘🌹