eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
21.8هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
باید به فرزندتان اجازهٔ اشتباه کردن بدهید، تا هرگاه بزرگ تر شد بایک شکست در زندگی رنگ نبازد و به خود نلرزد..... به او بگوييد شجاع باش و اگر در مرحله ای شکست خورد، به پاخیزد و دوباره شروع کند. بگویید؛ شجاعت یعنی بترس، بلرز ، اما قدم اول را بردار...او باید بداند که تمام موفقیتهای زندگی پشت همین قدم اول است.... ❄️🌨☃🌨❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 چطوری مانع پخش شدنِ بوی غذای سرخ کردنی در فضای خونه بشیم؟ کافیست کنار اجاق گاز یک شمع روشن کنید، شمع مانع پخش شدن بوی غذا در خانه میشود. و همین اثر را روی بوی سیگار هم دارد.
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام سلاااااام دوستای خوبم🌷 اینم یک سبزه راحت و قابل خوردن😋 حتما سیو کن و برا عیدت درستش کن😍 این سبزه ی بذر سبزیجات دوستای عزیزم
❌۱۲ تلف‌ کننده‌ی اصلی زمان ۱. نگرانی در مورد حرف‌هایی که دیگران می‌گویند. ۲. به تنهایی انجام دادن همه‌ی کارها. ۳. سعی در راضی نگه‌داشتن همه‌. ۴. زندگی را زندگی نکردن. ۵. مقایسه کردن خودتان با دیگران. ۶. تکرار کردن اشتباهات گذشته. ۷. شروع کردن کارها از شنبه. ۸. نیمه‌کار گذاشتن کارها. ۹. کمال‌گرایی و وسواس بودن در انجام کارها ۱۰. نداشتن برنامه و اولویت ۱۱.ترسیدن از تغییر. ۱۲. غر زدن. ❄️🌨☃🌨❄️
از شیخ بهایی پرسیدند: "سخت می گذرد" چه باید کرد؟ گفت: خودت که می گویی سخت "می گذرد" سخت که "نمی ماند"! پس خدارا شکر که "می گذرد" و "نمی ماند". امروزت خوب یا بد "گذشت" و فردا روز دیگری است... قدری شادی با خود به خانه ببر... راه خانه ات را که یاد گرفت، فردا با پای خودش می آید..‌. ❄️🌨☃🌨❄️
علم بهتر است یا ثروت؟ حکیمی درجمع مریدانش نشسته بود .... یکی از شاگردان از وی پرسید: استاد علم بهتراست یا ثروت؟ حکیم بی‌درنگ شمشیری بیرون آورد و مانند جومونگ شاگرد بخت برگشته را به سه قسمت نامساوی تقسیم نمود و گفت: سال‌هاست که دیگر هیچ احمقی بین دوراهی علم و ثروت گیر نمی‌کند!!! مریدان دیگر درحالیکه انگشت حیرت به دندان گرفته و لرزش تمام وجودشان را فرا گرفته بود گفتند: ای حکیم ما را دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم!!! حکیم گفت: در جوانی مرا دوستی بود که باهم به مکتب می‌رفتیم دوستم ترک تحصیل کرد و من معلم مکتب شدم .... حالا او پورشه دارد، من پوشه......! او اوراق مشارکت دارد و من اوراق امتحانی.....!! او عینک آفتابی، من عینک ته استکانی.....!!! او بیمه‌ی زندگانی، من بیمه ی خدمات درمانی.....!!!! او سکه و ارز، من سکته و قرض......!!!!! سخنان حکیم چون بدین جا رسید مریدان نعره‌ای جانسوز زدند و راهی کلاسهای آموزش اختلاس گشتند........!!!!! باشد که شما را پندی آموخته و به درد حکیم گرفتار نیایید.....!!!       ❄️🌨☃🌨❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟ گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟ گفت از پنج سبب: اول: آنکه تو نشسته می‌بودی و من به حضور تو ایستاده می‌ماندم اکنون بندگی خدایی می‌کنم که مرا دروقت نماز هم ، حکم به نشستن می‌کند دوم: آنکه طعام می‌خوردی و من نگاه می‌کردم اکنون رزاقی پیدا کرده‌ام که اونمی خورد و مرا می‌خوراند سوم: آنکه توخواب می‌کردی و من پاسبانی می‌کردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمی‌خوابد و مرا پاسبانی می‌کند چهارم: آنکه می‌ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید پنجم: آنکه می‌ترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه می‌کنم و اومی بخشاید. ❄️🌨☃🌨❄️
✨﷽✨ 🌼شیعه واقعی از نظر امام جواد (ع) ✍️یکی از شیعیان که بسیار خوشحال به نظر می‌رسید، به حضور امام جواد (ع ) آمد، حضرت به او فرمود: چرا این گونه تو را شادمان می‌نگرم؟ او عرض کرد: ای پسر رسول خدا(ص) از پدرت شنیدم می‌فرمود: سزاوارترین روز برای شادی کردن، آن روزی است که خداوند به انسان توفیق نیکی کردن و انفاق نمودن به برادران دینی دهد، امروز ده نفر از برادران دینی که فقیر و عیالمند بودند از فلان جا و فلان جا نزد من آمدند و من به هر کدام فلان مقدار پول و خوار و بار دادم، از این رو خوشحال هستم. امام جواد (ع ) فرمود: سوگند به جانم، سزاوار است که تو خوشحال باشی، اگر عمل نیک خود را حبط و پوچ نساخته باشی و یا بعدا حبط و پوچ نکنی. او عرض کرد: با اینکه من از (شیعیان خالص) شما هستم، چگونه عمل نیکم را حبط و پوچ می‌کنم؟ 🍁امام جواد (ع) فرمود: همین سخنی که گفتی، کارهای نیک و انفاق‌های خود را حبط و پوچ نمودی (یعنی ادعای شیعه خالص بودن، کار ساده‌ای نیست). او عرض کرد: چگونه؟ توضیح بدهید. امام جواد (ع ) فرمود: این آیه را بخوان: یا ایهاالذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمن والاذی؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بخشش‌های خود را با منت و آزار، باطل نسازید؛ او عرض کرد: من به آن افراد یکه صدقه دادم، منت بر آن‌ها نگذاشتم و آن‌ها را آزار ننمودم. امام جواد (ع) فرمود: خداوند فرموده: لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی؛ بخشش‌های خود را با منت و آزار، باطل و پوچ نسازید؛ نفرموده تنها منت و آزار بر آنان که می‌بخشید، بلکه خواه منت و آزار بر آنان باشد یا دیگران، آیا به نظر تو آزار به آنان (بخشش گیرندگان) شدیدتر است ، یا آزار به فرشتگان مراقب اعمال تو فرشتگان مقرب الهی و یا آزار به ما؟ او عرض کرد: بلکه آزار به فرشتگان و آزار به شما، شدیدتر است، امام جواد (ع ) فرمود: تو فرشتگان و مرا آزار دادی و بخشش خود را باطل نمودی! او عرض کرد: چرا باطل کردم؟ و شما را آزار دادم؟ امام جواد (ع) فرمود: این که گفتی «چگونه باطل نمودم با اینکه من از شیعیان خالص شما هستم» همین ادعای بزرگ، ما را آزار داد. سپس فرمود: وای بر تو! آیا می‌دانی شیعه خالص ما کیست؟ شیعه خالص ما (حزبیل! مؤمن آل فرعون، و (حبیب نجار) صاحب یس (126) و سلمان (ره) و ابوذر (ره) و مقداد (ره) و عمار(ره) هستند، تو خود را در صف این افراد برجسته قرار دادی و با این ادعا فرشتگان و ما را آزردی. آن مرد به گناه و تقصیر خود اعتراف کرد و استغفار و توبه نمود و عرض کرد: اگر نگویم شیعه خالص شما هستم پس چه بگویم؟ امام جواد (ع) فرمود: بگو من از دوستان شما هستم، دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن دارم. او چنین گفت و از گفته قبل، استغفار کرد. امام جواد (ع) فرمود: اکنون پاداش بخشش‌های تو به تو بازگشت نمود و حبط و بطلان آن‌ها برطرف گردید. 📚بحارالانوار، ج68، ص159 ❄️🌨☃🌨❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
❤️قسمت چهل و سه❤️ . وقتی برگشتیم ایران، ایوب رفت دنبال درمان فکش تا بعد برود #جبهه. دوباره عملش کردن
❤️قسمت چهل و پنج❤️ . از آموزش و پرورش برای ایوب نامه آمده بود که باید برگردی سر شغلت، یا بابت اینکه این مدت نیامده ای، پنجاه هزار تومان خسارت بدهی. پنجاه هزار تومان برای ما خیلی زیاد بود. گفتم: + بالاخره چه کار میکنی؟ _ برمیگردم سر همان معلمی، اما نه توی شهر، می رویم اسباب و اثاثیه مان را جمع کردیم رفتیم قره چمن، روستایی که با تبریز یک ساعت و نیم فاصله داشت. ایوب یا بیمارستان بود یا جبهه یا نامه می فرستاد یا هر روز تلفنی صحبت می کردیم. چند روزی بود از او خبری نداشتیم. تنهایی و بی هم زبانی دلتنگیم را بیشتر می کرد. هدی را باردار بودم و حالت تهوع داشتم. از صدای مارشی، که تلویزیون پخش می کرد معلوم بود عملیات شده. شب خواب دیدم ایوب می گوید "دارم می روم " شَستم خبر دار شد دوباره مجروح شده. صبح محمد حسین را بردم توی حیاط و سرش را با دوچرخه اش گرم کردم. خودم هم روی پله ها نشستم و دستم را گذاشتم زیر چانه ام. نمیدانم چه مدت گذشت که با صدای "عیال، عیاااااال" گفتن ایوب به خودم آمدم. تمام بدنش باندپیچی بود. حتی روی چشم هایش گاز استریل گذاشته بودند. + چی شده ایوب؟ کجایت زخمی شده؟ _ میدانستم هول می کنی، داشتند مرا می بردند بیمارستان مشهد. گفتم خبرش به تو برسد نگران می شوی، از برادرها خواستم من را بیاورند شهر خودم، پیش تو.. شیمیایی شده بود با مدتی طول کشید تا سوی چشم هایش برگشت. توی بیمارستان آمپول اشتباهی بهش تزریق کرده بودند و موقتاً نابینا شده بود. پوستش تاول داشت و سخت نفس می کشید. گاهی فکر می کردم ریه ی ایوب اندازه یک بچه هم قدرت ندارد و هر لحظه ممکن است نفسش بند بیاید. برای ایوب فرقی نمی کرد. او رفته بود همه هستیش را یک جا بدهد و خدا ذره ذره از او می گرفت. 😔 . بامــــاهمـــراه باشــید🌹