eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
21.3هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده به دستان پدرت به جارو کردن مادرت به راننده ی چاق اتوبوس به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد به راننده ی آژانسی که چرت می زند به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان که دنیا ارزشش را ندارد...! که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای همه چیز و همه کس هستند آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند بار میبرند بی خوابی میکشند. کهنه می پوشند جارو می زنند سرما و گرما را تحمل می کنند و گاهی خجالت هم می کشند خیلی ساده هرگز به آدم هایی که تنها پشتیبانشان خداست نخند... 💕💛💕💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺سرود فوق العاده زیبای سه زبانه من المتمسکین با اجرای زیبای علی بوحمد بمناسبت عید بزرگ غدیر اللهم عجل لولیک الفرج اسعد الله ایامکم یا بقیه الله💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | صفات حکومتی حضرت علی‌(علیه‌السلام) در بيانات رهبرانقلاب ♨️اجتناب از زخارف دنيا ⛔️استفاده شخصی از امكانات عمومی ممنوع ⚡️سرعت عمل 💫تبيين ⚠️بی‌باک در عمل به حق 🌹هدايت جامعه به تقوا 💚
مداحی آنلاین - چرا خدا در قرآن نگفته حضرت علی جانشین پیغمبره - حجت الاسلام رفیعی.mp3
1.5M
🤔چرا خدا در قرآن نگفته حضرت علی علیه السلام جانشین پیغمبره؟ 🎙استاد رفیعی 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو نفر، یکی شیعه و یکی سنی تو خونه ای با هم زندگی می کردن. یک روز برادر سنی رفت سفر که برادر شیعه به او زنگ زد و گفت: "سریع برگرد خونه کار خیلی خیلی واجبی دارم." سنی گفت: "الان تو راهم نمیشه. " شیعه اصرار کرد و سنی باز هم قبول نمی کرد. آخر آنقدر اصرار کرد که سنی قبول کرد که برگرده. وقتی برگشت گفت: کار مهمت چی بود؟ شیعه گفت: هیچی؛ فقط میخواستم بگم دوستت دارم و تو دوست منی، همین! سنی عصبانی شد و گفت: مگه مرض داری این همه راه منو کشوندی که همینو بگی؟ شیعه گفت: والله ما هم همینو میگیم اینکه پیامبر تو غدیر گفت برید مردمو صدا کنید که بر گردن و صبر کنیم اونایی که نیومدن برسن یه چیزی رو می خوام بگم. تو اون گرما که ملت داشتن تبخیر می شدن، فقط خواست بگه علی دوست منه، دوستش داشته باشید؟ 💕💛💕💛
پروانه های وصال
درس دوم #احساس_نیاز_به_خدا 💢 مهم ترین خصوصیت انسان اینه که خیلی زود طغیان میکنه. 🔴 اصلا لازم نیست
درس چهارم ⭕️ مومن باید توی زندگیش مدام حواسش به طغیانش باشه. مراقب باشه که هوای نفسش پررو نشه. ⛔️ هوای نفسی که پررو بشه خیلی زود آدم رو به گناه میندازه و خرابش میکنه 💢 آدم وقتی خودش رو حق به جانب ببینه بهترین وقته برای طغیان.. 🌺 چقدر نازنین بودن اولیای الهی... 💖 امام حسین علیه السلام توی وصیت نامشون قبل از حرکت به سمت کربلا، مینویسن من خارج نشدم برای فساد و طغیان... فداش بشم آقا با اینکه کاملا حق باهاشون بود، بازم مقابل پروردگار مودبانه عرضه داشتن که من برای طغیان قیام نکردم... 💢 اگه ما باشیم میگیم آقا جان شما باید الان محکم فریاد بزنی علیه یزید و همه چی رو بزنی بهم و... 🌺 ولی آقا میفرمایند نه عزیزم... من باید مراقب طغیان خودمم باشم... من باید ادب بندگی مقابل پروردگارم رو رعایت کنم.. 💖 من طغیان نکردم... خیلی وقتا طغیان خودش رو توی "عبادت" نشون میده. 🔷 در روایت میفرماید: اگه تو یه کار خوبی کردی که بعدش دچار عجب و خودبزرگ بینی شدی، همون بهتر که به جای اون کار خوب میرفتی و گناه میکردی!!! 😒 ✅ خدا میخواد با کار خوب، طغیانمون زده بشه. نگفته که همینجوری کار خوب انجام بدیم و بعدش طغیان کنیم! یه سوال؟ 💢 به نظرتون یه آدم گنهکار وقتی توبه میکنه و میره در خونه خدا بیشتر تواضع داره یا وقتی یه آدم مذهبی میره در خونه خدا؟! معلومه اون گنهکاره.... ✅ یادتون باشه که به میزانی که آدم خوبی میشیم، سعی کنیم بیشتر طغیانمون رو بزنیم...👌 با چی؟ ✔️یکی از بهترین راه هاش، زیاد استغفار کردنه.. مدام به خدا بگو: خدایا غلط کردم....😓😥 💥 میبینی که بزرگ ترین معجزه زندگیت رقم خواهد خورد...😊 یاعلی....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠رازی که بعد از ۴۰سال فاش شد ▪️این قسمت: 🔺بخش اول: رفیق 🔺بخش دوم: پیک یاری ▫️تجربه‌گران : آقای‌ نقی دلدار و آقای مصطفی سرافرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 الان خوابیم ، بعدا بیدار خواهیم شد 🔺این قسمت: سعید 🔹تجربه گر این قسمت سعید خانی
شریک زندگیتو سه جا میتونی بشناسی: ۱. ﺗﻮی ﺟﻤﻌﯽ ﮐﻪ ﺟﻨﺲ ﻣﺨﺎلفش ﺑﺎﺷﻪ ۲. ﺗﻮی ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ خونواده اش جمعن ۳. توی جمعی که بهترین دوستاش هستن ﺍﮔﻪ ﺗﻮی ﺍﯾﻦ سه ﺟﺎ تنھا نموندی بهترین رفیقته! یه حالت چهارم ھم تبصره میزنیم: توی شادی هاش یه قدم برو عقب و چیزی نگو! اگه خودش جاتو خالی دید و صدات کرد، بدون بهترین رفیق زندگیته❤️ 💕💖💕💖
۱-در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ایم قضاوت نکنیم. ۲-هیچ وقت به کسی که غم سنگینی دارد نگوییم"می دانم چه حالی داری" چون واقعا نمی دانیم. ۳-هر وقت فرصت کردیم دست فرزندمان را در دست بگیریم ، به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به ما نخواهد داد. ۴-فروتن باشیم ،پیش از آنکه ما به دنیا بیاییم خیلی از کارها انجام شده بود. 💕💝💕💝
پیاز رو با دو عدد سیر رنده شده و زردچوبه و فلفل سرخ کنید و بعد گوشت چرخ شده رو اضافه کنید و تفت بدین ده دقیقه فلفل دلمه خرد شده رو اضافه کرده درآخر دو قاشق رب گوجه نمک بزنید بادمجونارو نواری برش بدین توی روغن سرخ کنید برش های بادمجونارو بصورت + روی هم قرار بدین و از مواد گوشتی وسط اون قرار بدین و بقچه پیچش کنید با خلال دندون فیکسش کنید برای سس توی تابه یک پیاز کوچیک یک سیر رو رنده کنید و تفت بدین و نرم ک شد دو قاشق رب گوجه و نمک و فلفل بزنیدبعد از ۵دقیقه تفت دادن دو لیوان آب اضافه کنید و اجازه بدین جوش بیاد و یه مقدار غلیظ شه بعد بقچه های بادمجون رو توی سس بچینید و اجازه بدین یه ربع روی اجاق بمونه
لیوانی خامه صبحانه ۱ عدد (۲۰۰ گرمی) شیر ۲ لیوان ژلاتین ۲ قاشق غذاخوری پودر کافی میکس اماده ۲ عدد بیسکوییت پتی بور ۱ بسته پودر کرم کارامل ۱ بسته. در ابتدا شیر و پودر کارامل رو با کافی میکس اماده مخلوط میکنیم‌رو حرارت کم میزاریم تا دیدید داره جوش ریز میزنه خاموش کنید . ژلاتین رو رو اب سرد بریزید حالت اسفنجی که گرفت رو بخار کتری بنماری کنید. و داخل مخلوط شیر و کارامل بریزید یک بسته بیسکوییت پتی بور و خامه و اون بسته کوچیک کارامل اماده که باقی مونده بود رو بامخلوط بالا داخل همزن میریزیم و مخلوط میکنیم ظرف مورد نظرتون رو از یک یا دو ساعت قبل چرب کنید داخل فریزر بزارید بعد مواد بالارو داخلش بریزید بعد داخل یخچال بزارید حداقل 8 ساعت بمونه.
اول تیکه های مرغ رو با نمک و زرچوبه و فلفل مزه دار کردم و توی یکم کره و روغن سرخ کردم و کنار گذاشته بعد تو همون ظرف یه پیاز نگینی خرد شده رو تفت دادم تا طلایی بشه،بعد نمک و زرچوبه و فلفل و یه قاشق غذاخوری رب گوجه و ۲الی ۳ قاشق رب انار اضافه کردم و تفت دادم ،یک لیوان آب انار و ۲لیوان آب جوش اضافه کردم و تیکه های مرغ سرخ شده رو هم داخل ظرف چیدم تا مرغ ها با حرارت ملایم بپزه نیم ساعت آخر چند تا آلو بخارا و انارهای دون شده رو به خورش اضافه کردم(بعد از اضافه کردن دون های انار نباید در ظرف رو ببندیم) و گذاشتم نیم ساعت با حرارت ملایم بپزه و خوب جا بیافته در پایان طعم خورش رو بچشید و در صورت تمایل یک قاشق غذاخوری شکر اضافه کنیدخورش ناردون به صورت کم آب سرو میشه پس باید خورش تا زمانی که به روغن بیافته روی حرارت بمونه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوردين تا حالا ؟🥳🥳🥳🥳😋 اگه از اين ويديو خوشتون اومد با دوستاتون به اشتراك بزاريد كه منم انرژي بيشتري براي ويديوهاي اموزشي بگيرم 😍❤️ . مواد لازم براي ١٠ عدد سمبوسه: سيب زميني ٤ عدد درشت جعفري و گشنيز خرد شده ١ پيمانه پياز ٢ عدد متوسط پنير پيتزا ١ پيمانه نان لواش ٥ عدد نمك ١ قاشق غ فلفل قرمز و سياه هر كدام ١ ق چ اويشن ١ ق چ فلفل تازه به دلخواه . نكته : شما ميتونيد براي رژيمي شدنش پنير داخلش نريزيد و هنگام پخت فقط روي دو طرف نان رو با روغن زيتون كمي چرب كنيد و با شعله كم بزاريد نان برشته 🍳🥘🍲🥗🍿🍕🌭🧀🥐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌼احادیثی گهربار در مورد غدیر خم ✍رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ولايت على بن ابيطالب(علیه السلام) ولايت‏ خداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پيروى كردن او واجب الهى است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدايند، جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خداى متعال است. 📚 امالى صدوق ص32 امام باقر(ع) از پدر بزرگوارش امام صادق(ع) نقل كرد كه فرمودند: شيطان دشمن خدا چهار بار ناله كرد: روزى كه مورد لعن خدا واقع شد و روزى كه به زمين هبوط كرد و روزى كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث شد و روز عيد غدير. 📚قرب الاسناد ص10 پيامبر اكرم(ص) فرمودند: خداوند مى‏ فرمايد: ولايت على بن ابيطالب دژ محكم من است، پس هر كس داخل قلعه من گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود. 📚جامع الاخبار ص52ح7. رسول خدا(ص) فرمودند:اى على من شهر علمم و تو درب آن هستى، به شهر جز از راه درب آن وارد نشوند. ... تو پيشواى امت من و جانشين من در اين شهرى، كسى كه اطاعت تو كند سعادتمند است، و كسى كه تو را نافرمانى كند، بدبخت است، و دوستدار تو سود برده و دشمن تو زيان كرده است. 📚جامع الاخبار: 52، ح 9 امام صادق(ع) فرمودند: سنگهاى زيربناى اسلام سه چيز است:نماز، زكات و ولايت كه هيچ يك از آنهابدون ديگرى درست نمى‏شود. 📚 كافى: 2، ص 18 امام صادق(ع) فرمودند:اى حفص! شگفتا از آنچه على بن ابى طالب(ع) با آن مواجه شد! او با ده هزار شاهد و گواه (در روز غدير) نتوانست‏ حق خود را بگيرد، در حالى كه شخص با دو شاهد حق خود را مى‏ گيرد. 📚بحار الانوار: 37، 140 💕❤️💕❤️
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_سی_و_یکم_اینک_شوکران۱ صبح
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ تمام مدت بیهوشی👳 ذکر می گفت. قسمتی از کبد و روده و معدش رو برداشته بودن.😑 تا چند روز قدغن بود کسی بیاد ملاقاتش. اما زخمش عفونت کرد. تا دو هفته نمی تونست چیزی بخوره. 😨 یواش یواش مایعات🍹 می خورد. منوچهر باید شیمی درمانی می شد.😷 از آزمایش💉 مغز استخوان، پیش رفت سرطان رو  میسنجن و بر اساس اون شیمی درمانی می کنن... دکتر شفاییان متخصص خونه که دکتر میری برای مداوای منوچهر معرفیش ✉️کرد. روز آزمایش نمی دونم دردی😤 که من کشیدم بدتر بود یا دردی که منوچهر کشید....😥 دلم میسوزه.😓 میگم ای کاش یه بار داد😫 می زد. صدای نالش بلند می شد. دردش رو بیرون می ریخت. همین صبوری و سکوت ها😤، پرستارها و دکترها رو عاشق کرده بود. هرکاری از دستشون بر میومد دریغ نمی کردن... تا جواب آزمایش🔬 آماده شه، منوچهر رو مرخص کردن. روزایی که از بیمارستان🏥 میومدیم، روزای خوش زندگیم بود. همه از روحیم تعجب😳 می کردن. نمی تونستم جلوی خنده هام☺️ رو بگیرم. با جمشید زیر بغلش رو گرفتیم تا دم آسانسور. گفت میخوام خودم راه برم. جمشید رفت جلوي منوچهر، رسول سمت راستش، برادر دیگرش، بهروز، سمت چپش و من پشت سرش که اگر خواست بیفته نگهش داریم. سه تا ماشین🚗 اومده بودن دنبالمون. دم خونه🏡 جلوی پای منوچهر گوسفند🐐 کشتن. مادرش شربت🍷 می داد. علی و هدی خونه رو مرتب کرده بودن. از دم در تا پای تخت🛏 منوچهر شاخه های گل🌹🌷 چیده بودن و یه گلدون پر از گل💐 گذاشته بودن بالای تختش... جواب آزمایش که اومد،📃 دکتر گفت: باید زودتر شیمی درمانی شه. با هر نسخه ی دکتر کمرم می لرزید که اگه داروها گیر نیان چی؟...😞 دنبال بعضی داروها💊 باید توی ناصرخسرو می گشتیم صف های چند ساعته ی هلال احمر و سیزده آبان و داروخونه های🏚 تخصصی که چیزی نبود. دوستای منوچهر پروندش📋 رو بیرون کشیدن و کارت🏷 جانبازی منوچهر رو از بنیاد گرفتن. اما این کارا طول کشید... برای خرج💰 دوا و دکتر منوچهر خونمون🏡 رو فروختیم و اجاره نشین شدیم. منوچهر ماهی سه روز شیمی درمانی می شد. داروها رو که می زدن💉 گر می گرفت...😨 می گفت: انگار من رو کردن توی کوره بدنم داغ میشه...😡 تا چند روز حالت تهوع🤑 داشت. ده روز دهان و حلقش👅 زخم می شد. آب💧 دهانش رو به سختی قورت می داد و به خاطر شیمی درمانی موهاش ریخت....😶 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_سی_و_دوم_اینک_شوکران۱ تمام
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ 《منوچهر چشمهاش رو روی هم گذاشت😞 و فرشته موهای سرش رو با تیغ زد. صبح که برده بودش حمام،🛀 موهاش تکه تکه می ریخت. موهای زیری که مانده بود توی سرش فرو می رفت و اذیتش می کرد. گفت:با تیغ بزندشان. حتی ریشهایش را که تنک  شده بود. یک زیر حرف میزد. گاهی وقت ها حرف زدن سخت است اما سکوت سنگین تر😤 و تلخ تر. آینه را برداشت و جلو ی منوچهر ایستاد... ( خیلی خوش تیپ شده ای😌. عین یول براینر. خودت را ببین.) منوچهر همانطور که چشمهایش را بسته بود، به  صورت و چانه اش دست کشید و روی تخت دراز کشید.》 منوچهر رو با خودم مقایسه می کردم. روزایی که به شوخی😜 دستم رو می بردم لای موهاش و از سر بدجنسی میکشیدمشون.😱 و حالا که دیگه مژه هاش هم ریخته بود به چشم من فرق نداشت. منوچهر بود، کنارمون بود، نفس می کشید.. همه ی زندگیم شده بود منوچهر💖 و مراقبت از ازش انقدر که یادم رفته بود اسم علی و هدی رو مدرسه 🏣 بنویسم... علی کلاس اول راهنمایی می رفت و هدی اول دبستان... جام کنار تختش بود شبا همون جا می خوابیدم، پای تخت....🛏 یه شب از ( یا حسین ) گفتنش بیدار شدم... خواب دیده بود.... خیس عرق شده بود.😓 خواب دیده بود چل چراغ محل رو بلند کرده. "چل چراغ سنگین بود. استخونونام می شکست. صدای شکستنشون رو می شنیدم. همه ی دندونام ریخت توی دهنم..."😦 آشفته بود.😵 خوابش رو برای یکی از دوستاش که اومده بود ملاقاتش تعریف کرد. برگشت گفت: "تعبیرش اینه که شما از  راهتون برگشتید. پشت کردید به اعتقاداتتون"☹️ اون روزا خیلیا به ما ایراد می گرفتن. حتی تهمت می زدن.😒 چون ریشای منوچهر به خاطر شیمی درمانی ریخته بود😷 و من برای این که بتونم زیر بغلش رو بگیرم و راه بره، چادر رو میذاشتم کنار.😣 نمی تونستم ببینم این طوری زجر بکشه. تلفن☎️ زدم به کسی که تعبیر خواب می دونست. خواب رو که شنید دگرگون شد. به شهادت🌹 تعبیرش کرد، شهادتی که سختی های زيادی داره.....😱 حالا ما خوشحال😃 بودیم منوچهر خوب شده. سر حال بود. 😊بعدظهرا می رفت بیرون قدم میزد.🚶 روزای اول پشت سرش راه می افتادم. دورادور مراقب بودم زمین نخوره. میدونستم حساسه. می گفت: "از توجهت لذت😍 می برم تا وقتی که ببینم توی نگاهت☺️ ترحم نیست." 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_سی_و_سوم_اینک_شوکران۱ 《منو
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ نذاشته بودیم بفهمه شیمی درمانی🤒 میشه. گفته بودیم پروتئین درمانیه اما فهمید....🤔 رفته بود سینما،🖥  فیلم📽 از کرخه تا راین رو دیده بود. غروب🌒 که اومد دل خور😠 بود. باور نمی کرد بهش دروغ گفته باشم. خودش رو سرزنش می کرد که (حتما جوری رفتار کردم که ترسو😨 به نظر اومدم)   《اما سرطان یعنی مرگ. چیزی که دوست نداشت منوچهر بهش فکر🤔 کند. دیده بود حسرت خوردنش😞 را از شهید نشدن و حالا اگر می دانست سرطان دارد..... نمی خواست غصه😔 بخورد. منوچهر چقدر برایش از زیبایی مرگ می گفت... می گفت (خدا دوستم دارد که مرگ را نشانم داده و فرصت داده تا آن روز بیشتر تسبیحش🙏 کنم و نماز بخوانم.) فرشته محو😮 حرفهای او شده بود. منوچهر زد روی پایش و گفت: مرثیه خوانی بس است. حالا بقیه ی راه را با هم می رویم ببینیم تو پُر روتری یا من ...!》😎    و من دعا🙏 می کردم. به گمونم اصرار من بود که از جنگ برگشت. گمون می کردم فنا ناپذیره. تا دم مرگ میره و برمی گرده.. هر روز صبح نفس راحت می کشیدم که یه شب دیگه گذشت.😌 ولی از شب بعدش وحشت داشتم😱 به خصوص از وقتی خونریزی معدش باعث شد گاه به گاه فشارش پایین بیاد و اورژانسی بستری شه🛌 و چند واحد خون بهش بزنن...💉 خونریزی ها به خاطر تومور بزرگی بود که روی شریان اثنی عشر در اومده بود و نمیتونستن برش دارن...😬 اینا رو دکتر شفاییان می گفت. دلم می خواست آنقدر گریه کنم😭 تا خفه شم...😤 دکتر می گفت: "هر چی دلت می خواد گریه کن،😢 ولی جلوی منوچهر باید بخندی😃... مثل سابق...باید آنقدر قوی💪 باشه که بتونه مبارزه کنه... ما هم با شیمی درمانی💊 و رادیو تراپی🔬 شاید بتونیم کاری بکنیم " 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_سی_و_چهارم_اینک_شوکران۱ نذ
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ می دیدم منوچهر چطور آب میشه...😭 از اثر کورتن ها ورم کرده بود، اما دو سه هفته که رادیوتراپی💉 کرده بود آنقدر سبک شده بود که می تونستم به تنهایی بلندش کنم.😞 حاضر نبودم ثانیه ای از کنارش جم بخورم. می خواستم از همه ی فرصت ها استفاده کنم. دورش بگردم....💁 می ترسیدم از فردا که نباشه، غصه😥 بخورم چرا لیوان آب🍸 رو زودتر دستش ندادم... چرا از نگاهش نفهمیدم درد😤 داره... هرچی سختی بود با یه نگاه☺️ می رفت. همین که جلوی همه بر می گشت می گفت: «یک موی فرشته رو به دنیا نمیدم تا آخر عمر نوکرش هستم ».😘 خستگیام رو می برد...😌 می دیدم محکم پشتم ایستاده.💁‍♂ هیچ وقت با منوچهر بودن برام عادت نشد.... گاهی یادمون می رفت چه شرایطی داریم...😄 بدترین روزا رو با هم خوش بودیم...😃 از خنده و شوخی اتاق رو میذاشتیم روی سرمون...😜 《یک جوك😛 گفت از همان سفارشی ها که روزی سه بار برایش می گفت... منوچهر مثلا اخم هایش را کرد توی هم😠 و جلوی خنده اش را گرفت... فرشته گفت: این جور وقتها چقدر قیافه ات کریه میشود...!😣 و منوچهر پقی خندید.😝 (خانوم من، چرا گیر می دهید به مردم؟☹️ خوب نیست این حرف ها!)😳 بارها شنیده بود..... برای اینکه نشان دهد درس های اخلاقش را خوب یاد گرفته، گفت (یک آدم خوب...) اما نتوانست ادامه دهد. به نظرش بیمزه شد...!😶 گفت: تو که مال هیچ جا نیستی. حتی نمیتوانی ادعا کنی یک مدق خالص هستی. از خون همه ی هم ولایتی هات بهت زده اند....!!!😯 و منوچهر گفت: عوضش یک ایرانی🇮🇷 خالصم !》😎 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا