پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_شصت🎬: هفت سال بارندگی و فراوانی نعمت به سر رسید، در این هف
#روایت_انسان
#داستان_واقعی
#قسمت_دویست_شصت_یک🎬:
پسران یعقوب نبی همه راهی مصر شدند، به غیر از بنیامین، آخر یعقوب بعد از اینکه یوسفش را از دست داده بود، تمام علاقه ای که به یوسف داشت را نثار برادر تنی یوسف، بنیامین می کرد.
از آن طرف، چون سالها بود قحطی در مصر و اطراف شده بود و آوازه مصر و فرمانروای عادل و حکیمش که به همه گندم می دهد در همه جا پیچیده بود از ولایات مختلف و سرزمین های دور و نزدیک کاروان های زیادی برای خرید گندم به مصر می آمدند.
یوسف که نبی خدا بود و عمق هدفش شناساندن خدای یکتا و قوانین الهی و مهر و و عطوفت پروردگار به بندگانش بود و می خواست این تمدن نوینی که پایه ریزی کرده بود آوازه اش در همه جا بپیچد و افراد زیادی جذب آن شوند، پس دستور داده بود از هر کشور و دیاری برای خرید گندم به مصر آمدند، با افراد آن کاروان با عزت و احترام برخورد کنند و وعده ای را نیز میهمان عزیز مصر باشند و الطاف ایشان متنعم شوند، برای همین زمانی که برادران یوسف بعد از چندین هفته سفر به مصر رسیدند، مأموران عزیز مصر بی آنکه آنان را بشناسند فقط به خاطر اینکه میهمان سرزمین مصر بودند، آنها را به میهمانی عزیز مصر دعوت کردند، برادران یوسف که هم خسته راه بودند و هم برایشان جالب بود که چنین شخص عادل و مهربانی برایشان خوان نعمت گسترانده با شوق و ذوق به میهمانی عزیز رفتند، این کار یوسف رنگ و بویی از جدش ابراهیم داشت که مضیف هایی بر سر راه کاروانیان قرار میداد و میزبان آنها بود تا دین خدا را تبلیغ کند.
زمانی که برادران به قصر راه پیدا کردند و بر سر سفره غذا نشستند، به یوسف خبر دادند که کاروانی از کنعان آمده، یوسف با شنیدن نام کنعان دلش به تلاطم افتاد، خود را به اتاق مهمانی رساند، غلامان مشغول پذیرایی از میهمانان بودند که با دیدن عزیز مصر به او احترام گذاشتند.
برادران متوجه عزیز مصر شدند و خاضعانه او سلام دادند، یوسف نبی اشاره کرد که بنشینند و غذایشان را تناول کنند.
برادران غذا را خوردند و رو به یوسف گفتند: ممنون از میهمان نوازی شما، این میهمان نوازی باعث شد داستان هایی که از جد ما نقل میکنند در ذهنمان جان بگیرد، آخر او هم به مانند شما میهمات نواز بود.
یوسف که شک کرده بود اینها برادرانش هستند رو به آنها فرمود: جد شما کیست که اینچنین دست و دلباز بوده؟!
در این هنگام لاوی از جا برخواست، گلویی صاف کرد و گفت: ما نواده های ابراهیم خلیل هستیم، همان کس که آتش نمرود بر او گلستان شد...
ادامه دارد..
📝به قلم: طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
پروانه های وصال
#روایت_انسان #داستان_واقعی #قسمت_دویست_شصت_یک🎬: پسران یعقوب نبی همه راهی مصر شدند، به غیر از بنیا
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_شصت_دوم🎬:
یوسف با شنیدن این حرف مطمئن شد این مردانی که جلویش نشسته اند جز برادرانش کسی دیگر نیستند.
او بغض خود را فرو خورد و با اشاره به لاوی فرمود: به به! آوازه ابراهیم خلیل و آن معجزه آتش در همه جا پیچیده است، حتی در مصر هم بزرگان مصر این داستان را به خاطر دارند، حالا خودتان را یکی یکی معرفی کنید.
برادران اطاعت کردند و خودشان را معرفی کردند، حضرت یوسف از پدرشان سوال کرد و آنها داستان زندگی پدر را از زمان کودکی یوسف گفتند، آنها از عشق پدر به یوسف گفتند و بعد از دریده شدن یوسف توسط گرگ داستان ها گفتند و اینک رسیدند به یعقوب و بنیامین، یعقوبی که سوی چشمانش را از دست داده بود و گویی بنیامین اشعه ای نور برای چشمان تاریک او بود.
یوسف از شنیدن این خبر. غمگین شد و قطره های اشک بی اذن او بر گونه اش جاری گشت، او متوجه شد که برادرانش هنوز تنبیه نشده اند و توبه نکرده اند و هنوز بر دروغ خود پافشاری می کنند.
برادران با دیدن گریه عزیز مصر متعجب شدند و گفتند: چرا گریه می کنید؟! آیا ما خطایی کردیم که شما را اینگونه متألم نمودیم؟!
یوسف آهی کشید و گفت: من ناراحت شدم اول اینکه چطور با وجود برادران نیرومندی چون شما، برادرتان یوسف را گرگ درید و دوم اینکه اشک چشمم ناخوداگاه برای پدر پیر شما، آن نبی درد کشیده فرو ریخت چرا که او درد هجران فرزند دارد و اینک با چشمانی نابینا دلخوش به فرزندی دیگر است و عطر تن فرزند از دست رفته اش را از آن فرزند طلب می کند.
برادران یوسف سری تکان دادند و از دیدن چنین فرمانروایی رئوف در سرزمینی که به بت پرستی شهره بود، غرق لذت شده بودند.
میهمانی پایان یافت و وقت رفتن رسید، یوسف ترتیبی داد که به هر برادر سهمی گندم دادند و به غلامان امر کرد که پول گندمی را کخ از هر کدام از آنها گرفته اند در خورجین گندم او پنهان کنند و رو به برادران گفت: این گندم کفاف چند ماه شما را خواهد داد و شما ناگزیرید که دوباره به مصر برگردید.
برادران حرف یوسف را تایید کردند و یوسف ادامه داد: اما من به یک شرط دفعه آینده به شما گندم می دهم، اگر شرطم را عملی کردید که گندم می گیرید و اگر به آن عمل نکردید اصلا به مصر نیایید که به شما دانه گندمی نخواهم داد.
برادران با تعجب به عزیز مصر نگاه کردند و گفتند: چه شرطی؟!
یوسف همه را از زیر چشم گذراند و گفت: شما دفعه آینده باید آن برادر دیگرتان را نیز با خود آورید، اگر او را بیاورید علاوه بر اینکه یک سهم گندم هم به او میدهم ، من به صدق گفتار شما پی میبرم و یک سهم گندم هم برای پدر پیرتان خواهم داد و اگر آن برادر را همراه خود نیاوردید، به نزد من نیایید که من در صداقت شما شک دارم.
برادران با شنیدن این حرف، به هول و ولا افتادند، آنان می دانستند که یعقوب نبی هرگز حاضر نمی شود که بنیامین را همراه آنان کند، چرا که تجربه یوسف را دارد و آن داستان دروغین گرگ آدم خوار...پس سعی کردند که عزیز را از شرطش منصرف کنند، اما گویا عزیز مصر بر عقیده اش محکم ایستاده بود و می بایست هر آن کنند که او می خواهد.
و اما یوسف از عنوان این شرط هدفی داشت، اولین هدفش این بود که برادران بفهمند اشتباه کرده اند و هر چه زودتر از اشتباهشان توبه کنند و پشت پا بزنند به وسوسه های شیطان
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_شصت_دوم🎬: یوسف با شنیدن این حرف مطمئن شد این مردانی که جلو
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_شصت_سوم🎬:
برادران یوسف به سمت کنعان حرکت کردند و گویی دل یوسف هم با آنها رفت، درست است که آنها نسبت به یوسف نامردی کردند، اما یوسف، نبی خداست، مهر و عطوفتش، رنگ و بوی خدایی دارد و کینه در وجود ایشان راه ندارد.
آنها رفتند و یوسف امید داشت که بار دیگر بنیامین را با خود بیاورند و او عطر تن پدر را از جان برادر استشمام نماید.
عزیز مصر دوباره غرق در کار شد، چندین سال از خشکسالی گذشته بود او با تیزبینی خاصی کارها را به پیش می برد و به مددالهی می خواست کاری کند که جامعه ی مصر روزی دچار اختلاف طبقاتی شدید بود، به صورت یکدست و یکنواخت درآید و این خشکسالی باعث شده بود یوسف نبی به این هدفش نزدیک شود.
او در همان اوایل خشکسالی امر کرد کسانی که هفت سال فراوانی، گندم کاشته اند و به سیلوهای حکومت تحویل داده اند رایگان گندم دریافت کنند، افراد مرفه و ثروتمندان مصر که در این امر سهیم نبودند می بایست گندم را بخرند و فقرا و غلامان هم سهمی رایگان دریافت می کردند، به این ترتیب در سال اول خشکسالی مرفهین جامعه با پول خود گندم را که مانند طلا با ارزش شده بود می خریدند و تمام این پول ها به خزانه حکومت واریز میشد و یوسف که وزیر خزانه داری مصر بود بر آن نظارت داشت.
اما در سال دوم، ثروتمندان جامعه پولی در بساط نداشتند که به ازای آن گندم بخرند، پس یوسف دستشان را باز گذاشت و گفت: شما می توانید در ازای گندمی که ما به شما می دهیم طلا و زیورالاتتام را که آن زمان در مصر بسیار مرسوم بود، به ما دهید، یعنی خرید گندم در ازای زیورالات.
ثروتمندان جامعه و حتی کاهنان معبد مجبور شدند برای سیر کردن شکمشان از زیوراالات و دستبند و گردنبند و خلخالهای طلای خود و همسرانشان چشم پوشی کنند و بدین ترتیب خزانه مصر که سال پیش مملو از سکه های طلا شده بود، اینک پر شد از زیورالات با ارزش.
و سال سوم که فرا رسید وضع برای ثروتمندان بدتر شده بود نه پولی در بساط داشتند و نه طلایی ولی می بایست به طریقی گندم تهیه می کردند پس همگی به نزد یوسف رفتند، همه ی مردم مصر چه ثروتمند و چه فقیر بر علم و دانایی یوسف شهادت می دادند، شاید بعضی از آنها مه هنوز در بند کاهنان معبد شیطان بودند در دل با یوسف دشمن بودند، اما همانها هم به زیرکی و حکمت یوسف اقرار می کردند، این جمع نزد عزیز مصر آمدند و به ایشان گفتند: ای عزیز مصر، همانگونه می دانید خشکسالی ادامه دارد، ما نه پولی در بساط داریم و نه زیورالاتی، اما برای خورد و خوراکمان گندم احتیاج داریم، چگونه با ما حساب می کنید در حالیکه دستمان خالی ست؟
ادامه دارد....
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
📣 تداوم آلودگی هوا در تهران
🔸️بر اساس اعلام شرکت کنترل کیفیت هوای تهران، شاخص کیفیت هوا در حال حاضر بر روی عدد ۱۶۱ قرار گرفته و وضعیت هوای تهران ناسالم است.
#جارچی #تهران
#استانداری_تهران
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انصارالله یمن: مصر نیز در معرض تهدید قرار دارد
مصر ممکن است به سرعت فرو بپاشد و رژیم صهیونیستی تمام توانمندیها و قدرتهای ارتش #مصر را مانند #سوریه از بین ببرد.
رژیم صهیونیستی بهدنبال اجرایی کردن این نقشه است. #وعده_صادق
@parvaanehaayevesaal
8.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 اول مادر
💠 دوم مادر
💠 سوم #مادر
🎙مقام معظم رهبری
#میلاد_حضرت_زهرا (س)
#حضرت_زهرا (س)
@parvaanehaayevesaal
🔻هشدار آلمان درباره بروز جنگ احتمالی میان ترکیه و نیروهای دموکراتیک سوریه
🔹️در پی اقدامات نظامی اخیر #ترکیه علیه نیروهای دموکراتیک #سوریه در مناطق کردنشین شمالی این کشور پس از سقوط دولت بشار اسد، وزیر امور خارجه آلمان نسبت به بروز جنگ میان ترکیه و این شبهنظامیان #هشدار داد.
@parvaanehaayevesaal
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 فقط یمنیها میتوانند نقطه قوت #آمریکا را به نقطه ضعفش تبدیل کنند!
«محمد البخیتی» عضو برجسته دفتر سیاسی انصارالله:
"#یمن سه هدف مهم را محقق کرد؛ محاصره اقتصادی اسرائیل، ضربه به امنیت اسرائیل و درهم کوبیدن هیبت آمریکا." #وعده_صادق
@parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
#قسمت_سوم #ویشکا_۱ صبح روز بعد دانشگاه کلاس نداشتم چشمانم را باز ڪردم خیلی خوابیده بودن بلند شدم و ت
#قسمت_چهارم
#ویشکا_۱
نگاهے به ساعت اتاق ڪردم چقدر زمان زود گذشته است ساعت ۱۶ بود، بلند شدم و لباس هایے را ڪه آماده ڪرده بودم پوشیدم و سوار ماشین شدم درست یادم نمے آمد دیشب پارڪے ڪه رفته بودم در ڪدام خیابان بود با ڪمے جستوجو به پارڪ رسیدم ، نرگس زودتر از من رسیده بود.
سلام ببخشید دیر رسیدم؟
سلام عزیز دلم درست به موقع رسیدے
چقدر خوشحالم دوباره مے بیینمتان 😍☺️ ڪجا بنشینم ؟
به نظرم روے این نیڪمت خوب باشد منظره ی زیبایے دارد
نگاهے به اطراف ڪردم حق با نرگس بود منظره ے بسیار زیبا با حوض آب ، در حالی ڪه تصویر درختان در حوض افتاده بود حس خوبی در وجودم ایجاد مے ڪرد درختان بالاے سرمان هم سایه مناسبے ایجاد ڪرده بودند و هوا بسیار دلپذیر بود
احساس مے ڪنم سبڪ زندگیم تغییر ڪرده دیگر مثل قبل نیستم
از چه نظر می گویید ؟
خوب دیشب ڪه همو ڪاملا اتفاقے توے پارڪ دیدیم من دوست نداشتم به مهمانے بروم و با بے حوصلگے از خانه خارج شدم
نرگس با دقت به صحبت هاے من گوش مے داد
علاقه ام نسبت به این جور مهمانے ها ڪم شده دیگر دنبال هیجانات زود گذر نیستم من قبلا عاشق این جور برنامه ها بودم اما الان حس خوبے بهشون ندارم
نرگس لبخندے زد : خدا یڪ جمله ے خیلے زیبا به بنده هاش می گوید عاشقم بشوید🥰 عاشقتان میشوم اولین مرحله عاشق شدن این هست ڪه دلبستگے هامون عوض بشود
@parvaanehaayevesaal
نویسنده : تمنا❤️🕊🪶