eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
21.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه های وصال
☀️ #دختران_آفتاب ☀️ 🔸قسمت٦٧ - پس اين عكس مال همون روزه؟ دستش را كرد توي كيفش. وقتي آورد بالا، عكس
☀️ ☀️ 🔸قسمت٦٨ دفتر مقاله هامون رو در اوردم و در ادامه آخرين صفحه مقاله ( (وداع با خورشيد) ) نوشتم كه بعد از وداع با خورشيد، هنگامي كه زينب قدم به درون خیمه نهاد، همه مطمئن شدند زينب تنها نيست، گويي حسين هم با او به ميان خيمه مي‌آمد. حسين با زينب بود! حتي در عصر عا شورا و حتي در ميان ان خرابه شوم. انگار اين حسين بود كه بر سر منبر خطبه مي‌خواند. انگار اين حسين بود كه كو كان را بر روي پاهايش مي‌خواباند و آن‌ها را آرام مي‌كرد و همين بود كه بعد از عاشورا كسي از كنار زينب تكان نمي خورد. زيرا حسين با زينب بود! ) ) تمام شد. آن مشت ترس و اضطراب، آن گره غم و نگراني از هم باز شد. باز شد و مثل يك كلاف طولاني از چشم‌هايم سرازير شد. نمي دانم اگر شانه‌هاي فاطمه نبود، كي آرام مي‌شدم. فقط سرم را گذاشتم روي شانه هايش و ديگر همه چيز را فراموش كردم. دست‌هاي فا طمه از دو طرف بالا آمدند و پشت سرم قلاب شدند. نمي دانم اگر علي اش با او نبود باز هم مي‌توانست اين قدر آرام باشد كه زلزله دل مرا هم آرام كند. ازخودم به خاطر ضعفم خجالت مي‌كشيدم. چه قدر زود از ميدان به در رفته بودم. اختلاف پدر ومادر مهم بود، ولي نه اين قدر كه من ترسيده بودم، نگران بودم. مگر فاطمه آدم نبود؟ برادرش، اميدش، همه پشت و پناهش رفته بود اما خودش هنوز قرص ومحكم بود. مثل يك منبع اميد امروز هم اولين بار بود كه اشكش را مي‌ديدم. آن هم فقط توي حرم. مثل همان موقع كه نشسته بود و خيره شده بود به درهاي حرم. از آنجا، از توي ايوان مسجد گوهرشاد، ضريح معلوم نبود. اگر جلوتر مي‌رفتي ومي رسيدي جلوي درهاي باز حرم، آن وقت ممكن بود ضريح را هم ببيني، اما ان موقع فقط درهاي باز حرم را مي‌ديديم و جمعيت زيادي كه صلوات گويان از در وارد و خارج مي‌شدند. اول من بودم كه سميه و عاطفه را ديدم. مي‌آمدند طرف ما، زيارتشان تمام شده بود. بلند شدم و رفتم كنار حوض بزرگ وسط صحن، نمي خواستم من را با صورتي اشك آلود ببينند! مشتي آب زدم به صورتم، احساس كردم كمي خنك شدم. آرام شدم. حرارت درونم كم شد. انگار نسيم خنكي توي سينه‌ام جاري شده بود. مشت ديگري از آب برداشتم. تصوير كبوتري را توي آب حوض ديدم كه پرواز مي‌كرد. سرم را بلند كردم. كبوتر چرخي زد و نشست روي گنبد. كاش من جاي او بودم. ياد زمزمه‌هاي سميه ( ( افتادم قربون كبوتراي حرمت! ) ) سرم را آورد پايين تا آب را به صورتم بزنم. آب‌ها از لا به لاي انگشت هايم ريخته بود. حيف! ولي هنوز یك حوض ديگر از آن بود. پس چند مشت ديگر از آن آب به صورتم زدم. اين قدر كه احساس كردم ديگر آرام شده ام. برگشتم جايي كه فاطمه بود. سميه و عاطفه هم كنارش ايستاده بودند. رفتم جلو و سلام كردم. سميه برگشت طرف من: - سلام مريم جان! زيارتت قبول. شايد چشم‌ها يم پف كرده بود. هرچه بود سميه نگاهش گرم تر و مهربان تر شد. اما عاطفه براي جواب سلامم، فقط سرش را تكان داد. آن قدر مشغول بود كه وقت جواب دادن نداشت. داشت تعريف مي‌كرد كه چگونه دستش را به ضريح رسانده است. هيجان زده بود. فاطمه فقط لبخندي به لب داشت. - اون وقت فكر مي‌كني اين طوري زيارتت قبوله؟ عا طفه بهش بر خورد: - مگه زيارت من چشه؟ ادامه دارد.... •┈┈••✾•☀️•✾••┈┈• رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🔴 واکنش علی ضیا به حوادث اخیر : من لباس چرک هایم را در حیاط همسایه نمی شورم مرگا به من که با پر طاووس عالمی یک موی گربه وطنم را عوض کنم ..
📚داستان کوتاه در گذشته، پیرمردی بود ڪه از راه ڪفاشی گذر عمر می ڪرد ... او همیشه شادمانه آواز می خواند، ڪفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت. و امّا در نزدیڪی بساط ڪفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛ تاجر تنبل و پولدار ڪه بیشتر اوقات در دڪان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش ڪار می ڪردند، ڪم ڪم از آوازه خوانی های ڪفاش خسته و ڪلافه شد ... یڪ روز از ڪفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟ ڪفاش گفت روزی سه درهم تاجر یڪ ڪیسه زر به سمت ڪفاش انداخت و گفت: بیا این از درآمد همه ی عمر ڪار ڪردنت هم بیشتر است! برو خانه و راحت زندگی ڪن و بگذار من هم ڪمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا ڪلافه ڪرده ... ڪفاش شوڪه شده بود، سر در گم و حیران ڪیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت. آن دو تا روز ها متحیر بودند ڪه با آن پول چه ڪنند ...! از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فڪر اینڪه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فڪر و ذڪرشان شده بود مواظبت از آن ڪیسه ی زر ... تا اینڪه پس از مدتی ڪفاش ڪیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت، ڪیسه ی زر را به تاجر داد و گفت: بیا ! سڪه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده. "خوشبختی چیزی جز آرامش نیست" 🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شب جمعه هوایت نکنم می میرم! السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک و رحمة الله و برکاته 🎙میثم مطیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خـدایـا... 🍁چقدر لحظه های 💫با تو بودن زیباست است 💫الهی... 🍁مشگل گشای تمام 💫گرفتاریهای بندگانت باش 🍁مسیر زندگیشان را 💫همـوار کن 🍁و صندوقچه سرنوشت شان 💫را پرکن از سلامتی و آرامش 🍁شبتون آرام 🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫 «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» 💫 🌸آرامش یعنی؛ ✨قایق زندگیتان را، 🌸دست کسی بسپارید که، ✨صاحب ساحل آرامش است... 🌸در آخرین آدینه مهرماه ✨ از خدای مهربان ... 🌸قشنگترین، آرامش‌بخش‌ترین، ✨ و بهترین روز را برایتان آرزومندم.. 🌸بسم الله الرحمن الرحیم ✨الهـــی به امیــــد تـــو 🌸🍃
سـ🍁ــلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 🗓 امروز  جمعه ☀️  ٢٩   مهر   ١۴٠١   ه. ش   🌙 ٢۴   ربیع الاول     ١۴۴۴  ه.ق 🌲  ٢١     اکتبر   ٢٠٢٢    ميلادی 🌸🍃
دعای روز جمعه 🌷❤️🌷 خــدایا❤️ در این آدینه مبارک 🌷 درخواستم برای همه دوستان وعزیزانم این است عطرحضورت را بیشتر وبیشتر درفضای خانه‌هایشان پخش کن ونام و یادت راهمیشه بردل و زبانشان جاری گردان🌷 آمیـــن 🙏 به برکت صلوات بر 🌷 حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 💚 و خاندان مطهرش 🌷 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌼🍃 ✨خـدایا🙏 🌼در آخرین آدینه مهرماه 🍃به قلب عزیزانم آرامش 🌼به خانواده شان دلخوشی 🍃به عمرشون عزت 🌼و به وجودشان 🍃صحت و سلامتی عطا بفرما آمیـــن 🙏 🌷🍃
☕️ســـلام 🍁صبح آدینه تون ☕️بانشاط و پراز رحمت وبرکت ☕️امیدوارم آسمون 🍂زندگیتون پرنور باشه ☕️وپراز نغمه های عاشقانه ☕️و حس خوشبختی 🍁همه حال همراهتون باشه صبح زیباتون بخیر🍁☕️🍂 @akse_nab 🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 🌼 🌼سلام حضرت باران 🕊تویی بهانه باران، 🌼برای باریدن 🕊تویی بهانه خورشید 🌼برای تابیدن 🕊بیا که عدالت مطلق 🌼مسیر میخواهد 🕊سپاه منتظرات امیرمیخواهد 🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼 🌼🍃
مهدی جان💜 تمام پنجره ها رو بہ آسمان باز است ببار حضرت باران ڪہ فصل اعجاز است ڪجا قدم زده اے تا ببوسم آنجا را ڪہ بوسہ بر اثر پایت عین پرواز است اللهم عجّل لولیک الفرج "آمین"🙏 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼قم را همیشه 💫بوی شما لاله زار کرد 🌼عالَم به شهر پاک شما افتخار کرد 🌼زینب نداشتیم و خدا از سرم کَرَم 💫معصومه را به شهر شما رهسپار کرد 🌼سالروز ورود 💫حضرت معصومه (س) 🌼به شهر قم گرامی باد 💐 🌼🍃
🌷اخرین آدینه مهر ماه تون 🌼🍃 شاد و بی نظیر 🌷خوشی هاتون جاری 🌼🍃 شمع وجودتون نورانی 🌷بخت و اقبالتون بلند 🌼🍃 وشادی هاتون از ته دل💞 🌷صبح آدینه تون گلبارون 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁جمعه روز عجیبی ست بعضی ها خوشحال در کنار فرزندان و بعضی ها چشم به راه بعضی ها چشم به در بعضی ها چشم به عکس بعضی ها به تلفن مادر است دیگر جمعه دیگر طاقتش تمام میشود دلتنگ میشود بی حوصله دلشوره میگیرد 🍁 امروز بزرگترامون فراموش نکنیم ♥️ حتی با زدن یک تلفن ساده 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود. قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید. کسی مراجعه نکرد. گفت چرا قصاب باشی آمد. طبیب گفت: تو چه کردی؟ شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت. طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی. گرچه لای زخم بودی استخوان لیک ای جان در کنارش بود نان 🌺بهارستان_جامی 🍁🍂🍁🍂
🌷۳ آیه درسرزنش تفرقه واختلاف 🌷1.حضرت موسی به برادرش هارون گفت: چرا گذاشتی مردم گوساله پرستی بشن؟ هارون گفت ترسیدم بینشون تفرقه و اختلاف بیفتد.....۹۴ طه 🌷اختلاف و تفرقه ازگوساله پرستی بدتر وخطرناک تراست 🌷2.تفرقه و اختلاف انداختن بین مسلمانان باعث عذاب عظیم خداست......۱۰۵ آل عمران 🌷3.به مقدسات مخالفین لعن نکنید که آنها هم به مقدسات شما توهین نکنند..۱۰۸ انعام 🌷واعتصموا بحبل الله جمیعا ولاتفرقوا..۱۰۳آل عمران برمحور قرآن وعترت که ریسمان الهی است باهم باشیدوتفرقه نکنید 🌷...وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ...۴۶انفال دعوا نکنیدکه سست میشویدوهیبت تون میریزد 🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 گورستان آدم‌هایی که آرزوی سرنگونی جمهوری اسلامی را داشتند بهانه است اصل نظام و نشانه است 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️تحلیل آیت‌الله میرباقری از نوع موضع‌گیری رهبر معظم انقلاب در‌قبال حوادث‌اخیر؛ با تکیه بر علوم‌شناختی و 📍در دورۀ جنگ شناختی نیروهای خودی را علیه خودمان بکارگیری می‌کنند 📍انقلاب اسلامی از دورۀ جنگ‌های نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک عبور کرده 📍جنگ شناختی با استفاده از علوم شناختی ، آخرین مرحلۀ درگیری ما با غرب است 📍با استفاده از امپراطوری رسانه‌ای، قصد تصرف در نظام محاسباتی افراد و سربازگیری دارند. 🇮🇷سلامتی رهبر عزیزمان صلوات 🥀 اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُمْ 🥀 ✍🏻 نائب برحق رهبر عزیزایران✌🏻✌🏻✌🏻