#مرحوم_دولابی_ره
می گفت:تو محله ی ما یه جوانی بود،
این جوان گنهكار بود،اهل فسق و فجور بود،اما یه عادت داشت ،یه كاری می كرد ملكه اش شده بود،
از مادرش داشت،
🍃🌴
میگه: مادر بهش گفته بود:شیرم رو حلالت نمی كنم،
گفته بود:باید این كارو بكنی.چیكار كنم؟ گفت:هرجا رفتی دیدی یه 🏴پرچم زدند روش نوشته یا حسین،باید بری ادب كنی جلو پرچم به احترامش دستت رو روی سینه بذاری،عادتش شده بود،
هر جایی می رفت می دید یه پرچم یا حسین زدند دستش رو می گذاشت روی سینه میگفت:✋السلام علیك یا اباعبدالله.
میرزا اسماعیل دولابی میگه:این جوان از دنیا رفت،میگه:دیدنش در عالم برزخ دست و پاش رو بستن دارند می برندش سمت عذاب،یه مرتبه توی اون تاریكی و تو اون وانفسا دید
⛺️ خیمه ای وسط بیابونه،
نور سبزش همه ی بیابون رو روشن كرده،اومد جلو.
\"ببین هركاری توی دنیا بكنی و ملكه ات بشه، توی قیامت هم همون كارو میكنی\"میگه:تا رسید جلوی خیمه دید یه پرچم جلوی خیمه زدند روش نوشتند یا حسین،به ملكه های عذاب گفت:یه دقیقه دستام روباز كنید،
گفتند:چرا؟گفت:من عادت دارم،هر جا ببینم بگند یا حسین،منم دستم رو روی سینه ام می ذارم، دستش رو گذاشت روی سینه اش، تا گفت:السلام علیك یا اباعبدالله،دیدند یه آقایی از خیمه خارج شد،اومد جلو ملكه های عذاب به احترامش عقب وایستادند،حضرت گفت:
🍃🌴
بدید پرونده اش رو ببینم، دو دستی پرونده رو تقدیم كردند،مرحوم دولابی میگفت:حضرت پرونده رو باز كرد،یه سری به علامت تأسف تكون داد.
"آی جوان مواظب باش پرونده ات دست اربابت می اُفته، آقات به جای تو خجالت نكشه،زشت ِ،آدم كاری بكنه آقاش سر تكون بده\"
یه نگاه به جوان كرد گفت: تو چرا؟ تو كه مارو دوست داری چرا؟
میگه:جوان شروع گرد گریه كردن
🍃🌴
\"همین گریه های شماست كه فرمود:آتیش جهنم رو یه قطره اش خاموش میكنه،اینها تعارف نیست اینها كلام معصوم ِ برو توی كامل الزیارات بخون. میگه:حضرت یه نگاهی به پرونده كرد،پرونده رو زیر بغلش گذاشت،دو سه قدم با این جوان راه رفت،بعد برگشت پرونده رو داد به ملكه های عذاب
،میگه:ملكه های عذاب پرونده رو باز كردند،دیدند نوشته:بسم الله الرحمن الرحیم، یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفِر لِهذا بحَقِّ الحُسَین...
یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفر لِنا بحَقِّ الحُسَین علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خدایا
✨در این لحظات زیبای افطار
🌸بـه بزرگیت قسم
✨غم و غصہ ، درد و ناراحتی
🌸رنج و گرفتاری و نا امیدی
✨و چشم بد را از همہ
🌸دور کن #الهی_آمین
طاعاتتون قبول درگاه حق 🌸
🌸🍃
#نماز_شب
♨️نمازشبش هیچ وقت ترک نمیشد...
💢هیچ وقت ندیدم نماز شب شهید سلیمانی قطع شود. آنهم نه نماز شبی عادی، نماز شبهای او همیشه با ناله و اشک و اندوه به درگاه خدا بود.
💢 من با شهید سلیمانی رفت و آمد داشتم حتی بارها در منزلشان خوابیدم، اتاق مهمانان با اتاق حاج قاسم فاصله داشت اما من با اشکها و صدای نالههای او برای نماز بیدار میشدم....
📚راوی سردار معروفی
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثواب عظیم دو سجده بعد از نماز وتر
پیشنــــــهاد مـــــی کنم این فیلم روببینید،
مطمئــنم پشیمون نمیشین
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸الـهی تـو را سپـاس میگويم
✨از اينکه دوباره خورشيد مهرت
🌸از پشت پـرده ی
✨تاريکی و ظلمت طلوع کرد
🌸و جـلوه ی صبح را
✨بر دنيـای کائنات گستراند
🌸برای شروع یک روز عالی
✨ توکل میکنیم به اسم اعظمت یاالله
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعـای روز بیست و ششم
مـاه مبـارک رمضـان 🌸
🌸🍃
www.sibtayn.com - www.shiasite.net.mp3
15.66M
ترتیل جزء بیست و ششم قرآن
با صدای استاد عبدالباسط
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌸🍃
🌸خدایا..
🍃با داشته های اندکمان
🌸آنگونه بزرگمان بدار
🍃که جز تو به در هیچ خانه ای
🌸رهسپار نشویم.
🍃زبانمان را از هر قضاوت و غیبتی
🌸محفوظ گردان تا بی اختیار
🍃در چنگال کلام های
🌸نادرستمان اسیر نشویم.
🌸خدایا ...
🍃یقینی در دلهایمان قرار ده
🌸تا از یادمان نرود به هنگام
🍃بیچارگی و ناامیدی باید صبور بود
🌸و تنها چشم به درگاه تو داشت.
🌸خدایا...
🍃هرکه بر ما ستم روا داشت،
🌸از حقیقت آگاهش گردان
🍃و محبتی در دلش براه بیانداز
🌸تا از یاد بَرَد طمع ها،حسد ها
🍃و جفاهای فردا را...
🌸#آمیـــن...🙏
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 ناراحتی های آدمها را جدی بگيريد!
دلخوری از آنها فرد جديدی را مي سازد!
وقتی كسی را ناراحت مي كنيد
به راحتی از كنارش نگذريد!
🌸 سعی كنيد انقدر آدمهای مقابلتان را بشناسيد كه از تك تك حرفهايشان تشخيص دهيد كی و كجا آزرده خاطر شده اند
و دلجويی كنيد تا رفع شود.
🌸 ناراحتی هايی كه روی يكديگر تلنبار مي شوند از آدمها تنها افرادی سنگدل مي سازند كه تمامی قلبشان با دلخوری و ناراحتی هايشان از ديگران پر شده است و ديگر جايی برای عشق و احساس ندارند!
🌸 دلخوری های آدمها را جدی بگيريد،
قبل از آنكه از دستشان بدهيد و تركتان كنند
🌸🍃
📚 حکایت
از گوسفندی پرسیدند:
اگر تو گرگ بودی چه كار می كردی؟
گوسفند گفت:
من گرگ ها را به علف خوردن عادت می دادم تا دیگر به گوسفند های بی گناه حمله نكنند.
از گرگی هم پرسیدند:
اگر گوسفند بودی چه كار می كردی؟
گفت:
من به گوسفند ها می آموختم كه چه طور با دو پای عقبشان به سر گرگ ها بزنند و آن ها را بكشند.
ذات هیچ حیوانی را نمی توان عوض كرد
و آدم ها هم با پوشیدن لباس های رنگارنگ
ذاتشان تغییر نمیكند.
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
💠چه کنیم تا در دنیا راحت زندگی کنیم؟
پاسخ : قرآن می فرماید: لکیلا تاسوا علی
ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم ...
( سوره حدید، آیه ۲۳)
💠آن گونه باشید که اگر چیزی را از دست دادید، تاسف نخورید و اگر چیزی به شما دادند، زیاد شادی نکنید.
💠راستی آیا می شود انسان این گونه
متعادل باشد که دادنها و گرفتنها در او اثری نگذارد؟!!!
💠کارمند بانک، یک روز مسئول دریافت پول مردم می شود و روز دیگر هم مسئول پرداخت پول به مردم می شود. نه آن روزی که پول می گیرد خوشحال است و نه آن روزی که می پردازد، ناراحت. زیرا او میداند هر دو روز، امانتداری بیش نبوده است....
💠برای لاستیک تراکتور،حرکت در زمین
هموار و غیر هموار یکسان است، ولی برای لاستیک دوچرخه، تفاوت دارد.
💠نشستن و برخاستن یک گنجشک، روی
شاخه گل اثر می گذارد ولی روی درخت
تنومند، اثر چندانی ندارد.
💠آری،انسانهای بزرگ به خاطر سعه ی صدری که دارند، مسایل جزئی در روح آنان اثرچندانی ندارد.
💠امام حسین (ع) ظهر عاشورا در برابر
دهها تیر که به سویش رها شد و ده ها
داغی که دید، نماز با حال و خشوعی
خواند، در حالی که کوچکترین حرکت،
ما را از نماز یا خشوع باز می دارد.
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر مشکلات شما در
زندگی به بزرگی یک کشتی است؛
فراموش نکنید که نعمت هایتان
به وسعت یک اقیانوس است
خوشبختی از آن كسی است
كه در فضای "شکرگزاری" زندگی كند
چه دنیا به كامش باشد و چه نباشد
چه آن زمان كه می دود و نمیرسد
و چه آن زمان كه گامی
برنداشته،خود را در مقصد می بیند.
چرا كه خوشبختی چیزی جز آرامش نیست
🌹زندگیتون غرق در خوشبختی🌹
🌸🍃
🔘داستان
مدرسهی کوچک روستایی بود که بهوسیلهی بخاری زغالی قدیمی، گرم میشد. پسرکی موظف بود هر روز زودتر از همه به مدرسه بیاید و بخاری را روشن کند تا قبل از ورود معلم و همکلاسیهایش، کلاس گرم شود. روزی، وقتی شاگردان وارد محوطهی مدرسه شدند، دیدند مدرسه در میان شعلههای آتش میسوزد. آنان بدن نیمه بیهوش همکلاسی خود را که دیگر رمقی در او باقی نمانده بود، پیدا کردند و بیدرنگ به بیمارستان رساندند.
پسرک با بدنی سوخته و نیمه جان روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود ، که ناگهان شنید دکتر به مادرش میگفت: «هیچ امیدی به زنده ماندن پسرتان نیست، چون شعلههای آتش بهطور عمیق، بدنش را سوزانده و از بین برده است». اما پسرک به هیچوجه نمیخواست بمیرد. او با توکل به خدا و طلب یاری از او تصمیم گرفت تا تمام تلاش خود را برای زنده ماندن به کار بندد و زنده بماند و ... چنین هم شد.
او در مقابل چشمان حیرت زدهی دکتر به راستی زنده ماند و نمرد. هنگامی که خطر مرگ از بالای سر او رد شد، پسرک دوباره شنید که دکتر به مادرش میگفت: «طفلکی به خاطر قابل استفاده نبودن پاهایش، مجبور است تا آخر عمر لنگلنگان راه برود».
پسرک بار دیگر تصمیم خود را گرفت. او به هیچوجه نخواهد لنگید. او راه خواهد رفت، اما متاسفانه هیچ تحرکی در پاهای او دیده نمیشد. بالاخره روزی فرا رسید که پسرک از بیمارستان مرخص شد. مادرش هر روز پاهای کوچک او را میمالید، اما هیچ احساس و حرکتی در آنها به چشم نمیخورد. با این حال، هیچ خللی در عزم و ارادهی پسرک وارد نشده بود و همچنان قاطعانه عقیده داشت که روزی قادر به راه رفتن خواهد بود
یک روز آفتابی، مادرش او را در صندلی چرخدار قرارداد و برای هواخوری به حیاط برد. آن روز، پسرک بر خلاف دفعههای قبل، در صندلی چرخدار نماند. او خود را از آن بیرون کشید و در حالی که پاهایش را میکشید، روی چمن شروع به خزیدن کرد. او خزید و خزید تا به نردههای چوبی سفیدی که دور تا دور حیاطشان کشیده شده بود، رسید.
با هر زحمتی که بود، خود را بالا کشید و از نردهها گرفت و در امتداد نردهها جلو رفت و در نهایت، راه افتاد. او این کار را هر روز انجام میداد، بهطوری که جای پای او در امتداد نردههای اطراف خانه دیده میشد. او چیزی جز بازگرداندن حیات به پاهای کوچکش نمیخواست.
سرانجام، با خواست خدا و عزم و ارادهی پولادینش، توانست روی پاهای خود بایستد و با کمی صبر و تحمل توانست گام بردارد و سپس راه برود و در نهایت، بدود. او دوباره به مدرسه رفت و فاصلهی بین خانه و مدرسه را به خاطر لذت، میدوید. او حتی در مدرسه یک تیم دو تشکیل داد.
سالها بعد، این پسرکی که هیچ امیدی به زنده ماندن و راه رفتنش نبود، یعنی دکتر «گلن گانینگهام» در باغ چهارگوش «مادیسون» موفق به شکستن رکورد دوی سرعت در مسافت یک مایلی شد!
#هیچوقت_ناامید_نشو
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─