#داستانک
#قصه_ی_عاشورا
2⃣#اسلحه_شناس
او را می شناختم ، نامش ابو ثمامه بود ، از شیعیان امام علی و از یاران امام حسن . در شجاعت و اسلحه شناسی در کوفه زبانزد بود .
وقتی مسلم فرستاده حسین بن علی به کوفه آمد، ابوثمامه مسئول دریافت کمک های مالی و تهیه اسلحه برای یاری حسین بن علی شد .
آنشب بعد از نماز در مسجدمرا کناری کشید و گفت :
برای یاری پسر پیغمبر؛ سپر و کلاهخود و زره می خواهم، می توانی کمکم کنی ؟
من هنوز جوابش را نداده بودم که خبر دستگیری مسلم را شنیدیم .
فردا صبح او با همان تجهیزات محدودی که جمع کرده بود از کوفه رفت .
بعدها شنیدم خودش را به امام حسین رسانده و در رکابش جنگیده .روز عاشورا،نزدیک ظهر خود را به امام می رساند و می گوید :
" جانم فدای تو .دشمن لحظه به لحظه به ما نزدیکتر می شود ، دوست دارم مانع حرکت آنها به سوی شما باشم هرچند در این را کشته شوم ، اما قبل از شهادت می خواهم نماز ظهر را با شمابخوانم "
امام حسین فرمودند:
"نماز را به یاد ما آوردی ، خدا تو را از 🔸نماز گزاران ذاکر 🔸 قرار دهد . "
بعد از اینکه نماز ظهر را با امام و جمعی از یاران امام می خوانند، ابو ثمامه به میدان جنگ می رود و با شجاعت تمام می جنگد تا به شهادت می رسد .
#بازگفت
#قهرمانان_کربلا
#نماز_اول_وقت
#مسلم_بن_عقیل
#ابوثمامه_صائدی
•┈┈••✾❀✾••┈┈•
@bazgoft_media