#داستانک
#قصه_ی_عاشورا
5⃣#نامه_رسان_بصره
آنروز از صبح که به نخلستان آمده بودیم، حدس میزدم حَجاج می خواهد مطلب مهمی را به من بگوید.
پدر حَجاج از سخنوران معروف زمانه و از یاران امام علی علیه السلام است .
ما در بصره زندگی می کنیم . اسم قبیله ی ما سعدبن تمیم است .
حدسم درست بود ، بالاخره به حرف آمد.
حَجاج آهسته گفت :" نامه ای از حسین بن علی برای اشراف و بزرگان شیعه ی بصره رسیده... او در نامه از بزرگان خواسته تا با ایشان بیعت کنند "
حَجاج می گفت " یکی از کسانی که نامه ی حسین علیه السلام، خطاب به اوست جناب مسعودبن عمرو است .حالا جناب مسعودبن عمرو از ما خواسته تابه دیدارش برویم و نامه اش را برای امام حسین به مدینه ببریم "
من با خوشحالی گفتم : " این که خیلی خوب است ..."
اما حَجاج گفت: " مسئله اینجاست که به دستور عبیدالله مرزبانان راه های خروجی شهر را با دقت کنترل می کنند تا از خروج شیعیان جلوگیری شود . تا الان اکثر شیعیان بصره نتوانسته اند برای یاری امام بروند "
به هر سختی بود ، با حَجاج مخفیانه و شبانه به راه افتادیم و نامه ی جناب مسعودبن عمر را به امام مان حسین بن علی رساندیم و در رکابش ماندیم تا به کربلا رسیدیم .
حَجاج روز عاشورا ، شجاعانه در اولین حمله ی لشکرعمرسعد به میدان رفت.در دفاع از امامش ، عاشقانه جنگید و به شهادت رسید .
#بازگفت
#قهرمانان_کربلا
#حجاج_بن_بدر_السعدی
•┈┈••✾❀✾••┈┈•
@bazgoft_media