#غزل
مرا به شهر نگاهت، به آشیانه ببر
به سور و ساتِ قفس، تا به آب و دانه ببر
پلنگم و به هوایت به قله آمدهام
مرا به خلسه و تا خلوتی شبانه ببر
برای قطرهی باران چه میکنی ای رود؟
مرا به وسعتِ دریا، به بیکرانه ببر
بباف موی پریشان و سرکشم را باز
شلالِ موی مرا تا به رقصِ شانه ببر
بخوان مرا به طلوع قشنگِ آغوشت
به مهر و گرمی خورشیدِ بیبهانه ببر
به میهمانی واژه، به میهمانی شعر
مرا به جشن غزلهای عاشقانه ببر
#پروین_جاویدنیا
#غزل_عاشقانه
https://eitaa.com/parvin_javidnia1359
#غزل
تو می رسی..
تو میرسی و درختان شکوفه میپوشند
ستارههای پریشان شراب مینوشند
به حرف آمدهاند و ترانه میخوانند
دو استکان قدیمی اگرچه خاموشند
دوباره قوری و چای و قرار نیمه شب و
سماور و دل من که به شوق میجوشند
مرا قشنگ و سراپا جوان نشان دادند
زلال آینهها که به وسع میکوشند
دوباره خانه تکانی، دوباره گلکاری
دوباره باغچههایی که مست و مدهوشند
به رقص آمده قمری و با قناریها
دوباره هم نفساند و دوباره همدوشند
مرا بغل کن و در گوشم از بهار بگو
که دختران زمستان مطیع آغوشند!
#پروین_جاویدنیا
#غزل_عاشقانه
https://eitaa.com/parvin_javidnia1359
#غزل
بوسیدمش ولی فقط از دورهای دور
می خواهمش شکسته و پَربسته و صبور
دیوانهام برای دو چشمی که ساحر است
سرگشتهام برای همان قلهی غرور
چون ماهیام که در تب و تابم به دور از آب
در ساحلش غریبم و افتادهام به تور
چون ماه کاملی که جنونم به دست اوست
با هر طلوع میبَردم تا به جشن نور
لبخند او دلیل و بهانهست تا که باز
راهی شوم به خاطر او تا به شعر و شور...
پاییز باشکوه و قشنگِ پُر از غم است
وقتی که از بهارِ دلم میکند عبور
پروین جاویدنیا
#غزل_عاشقانه
@parvin_javidnia1359
«قنوت عشق»
هر لحظه با تو میشود این دل دچارتر
تقویمهای فصل به فصلم بهارتر
خورشید روی توست که در آسمان عشق
هر روز میشود غزلی ریشهدارتر
در جزر و مدّ ساحل عشقی چُنین بزرگ
از من نخواه تا نشوم بیقرارتر
در هر قنوت شعله ورم میرسد ز راه
قد قامتی که هر قدمش با وقارتر
باران معجزهست که در هر عبور تو
باریده است بر دل من بیشمارتر
در پاکی نگاه تو گم میشود زنی
دلدادهام چه چیز از این خوشگوارتر؟
#پروین_جاویدنیا
#غزل
@parvin_javidnia1359
غزل
چشمان تو جهان مرا سنگ میزنند
در طبل میدمند و دم از جنگ میزنند
دیدارمان برای من آغاز زندگی ست
اما دو پای تو همه جا لنگ میزنند
مژگان توست مثل سپاهی که هر نفس
داروغهوار بر دل من چنگ میزنند
پوشیدهام برای نگاهت سفید و باز
طرحی سیاه را به تنم رنگ میزنند
ناکوک میشود که مرا خستهتر کند
آن چشمها که تلخ و بد آهنگ میزنند
میآیم و دوباره رصد میکنم تو را
حتی اگر غرور مرا سنگ میزنند
#پروین_جاویدنیا
#غزل_عاشقانه
#غزل
@parvin_javidnia1359
غزل
لبخند میزنی که دلم زیر و رو شود
سرریز عطر و حال خوشِ آرزو شود
بی چتر بگذرم به هواداری از بهار
باران ببارد از نو و دل قصه گو شود
تا بال میگشایی و سر میرسی دلم
دریاچهوار پهنهی پرواز قو شود
خورشید هم به شوق تماشای چشمهات
چون آینه زلال شود، خنده رو شود
زیبایی آنچنان که گل نوشکفته هم
سر را به لاک برده و در خود فرو شود
من ترس دارم از تو و عشق عزیز تو
دل را ولی چه باک که بیآبرو شود!
#پروین_جاویدنیا
#غزل_عاشقانه
#غزل
@parvin_javidnia1359
غزل
ساعت به وقت خندهی تو عید میشود
مهرت به جان نشسته و خورشید میشود
تا میرسی به پشت در از عطر خندههات
شببو دچار حسرت و تردید میشود
دعوت به آسمان پر از نور میشوم
تا چشم من به چشم تو تبعید میشود
میآیی و جهان مرا سبز میکنی
هنگام رقص پُرتپش بید میشود
با من بیا به صبحِ هیاهوی سال نو
وقتی دل آشیانهی امّید میشود
با بوسههای لحظهی تحویل سالمان
قلبم برای عشق تو تمدید میشود!
#پروین_جاویدنیا
#غزل_عاشقانه
#غزل
@parvin_javidnia1359
«خندیدی و..»
خندیدی و دیوانه ام خواندی وقتی نوشتم دوستت دارم
وقتی نوشتم دور از چشمت از آینه بدجور بیزارم
خندیدی و هرگز نفهمیدی یک دخترِ دلداده یعنی چه؟
هرگز ندانستی چرا هر بار لبخندهایت را خریدارم
خندیدی و اشکم مرا بوسید صبحی که تقدیرم جدایی شد
رفتی و من عمریست بعد از تو در دفترم گل واژه میکارم
تکلیف من تکرار نامت بود، در روزهای سردِ تنهایی
تا این که آمد عاقبت شعر و شد از همان لحظه هوادارم
عشقت برایم آسمانی بود، جنس سکوتم ابر و بارانی
هرگز نفهمیدی چرا هر شب بر دفترم بی وقفه میبارم
با هر غزل مهمان شدی در من، آرام شد دریای مواجم
گاهی اگر چه تلخ و طوفانی، گاهی اگرچه کوهِ آوارم
حالا که چرخیده ست دنیامان، تنها درونِ شعر لیلایم
در «دوستت دارم» همین بس که...باید بگویم سخت و دشوارم
#پروین_جاویدنیا
#غزل
پ.ن. عکس از جشنواره زرسا ارومیه
@parvin_javidnia1359
غزل
دلواپسم برای دو چشمان ساحرت
میخواهمت به قدر خداوند ماهرت
آنکه تو را یگانهی من آفریده است
آنکه چنین برای دلم کرده شاعرت
میخواهمت چنان که به دور از تصور است
هرگز مباد تا کنم آزرده خاطرت
میمیرم و دوباره مرا زنده میکنی
با خندههای باب دل و ناب و نادرت
بگذار در زلالی دریاچهی دلت
من باشم آشیانه و مرغ مهاجرت
آغوش باز کن که من از نو، جوان شوم
گرد غمی نشسته به جانِ مسافرت
پروین جاویدنیا
#غزل
#غزل_عاشقانه
@parvin_javidnia1359
غزل
پاییز از چشمم جنونی تازه میخواهد
در رگ رگم افتاده خونی تازه میخواهد
بعد از چنین رویای شیرینِ شبانگاهان
فرهادِ قصه بیستونی تازه میخواهد
در صبح آغازین فصلی که ورق خوردهست
این نشریه بیشک ستونی تازه میخواهد
وقتی دگرگونیست تقدیرِ جهان من
پیغمبرم حواریونی تازه میخواهد
تا روزهای نو، بهاری نو، شروعی سبز
آیینه از من رهنمونی تازه میخواهد
دل میرود بی واهمه تا پیشوازِ عشق
عقل از من اما آزمونی تازه میخواهد
وقتی که شیراز آمده تا فصل زیتونها
این داستان هم سووشونی تازه میخواهد!
#پروین_جاویدنیا
#غزل
#غزل_عاشقانه
#پاییز
#شیراز
@parvin_javidnia1359
غزل
بازار رقیبِ تو کساد است پس از این
موهام به سرپنجهی باد است پس از این
وقتی که نگاه تو بیفتد به نگاهم
هر لحظه مرا روز معاد است پس از این
وقتی که تو شاگرد کلاسی، به یقینم
استادِ تو محتاج سواد است پس از این
بگذار بسوزند حسودانِ بهارت
دیدند که! بر اسب مراد است پس از این
عاشق شده این دل چه بخواهی چه نخواهی
روز و شبم از یاد تو شاد است پس از این
چون شاعرم و چشم تو مضمون قشنگیست
پشت سرِ تو حرف زیاد است پس از این
پروین جاویدنیا
#غزل
#غزل_عاشقانه
@parvin_javidnia1359
«خداحافظی»
انگار خداحافظیات را نَشِنیدم
آن روز که تو رفتی و تا کوچه دویدم
این بار نشد بدرقه و کاسۀ آبی...
این بار ولی جای قدمهات چکیدم
آن روز که خندید نگاه تو به فردا
در چشم تو جز صدق و رضا هیچ ندیدم
تو رفتی و تب کرد تنِ پیچک و تا صبح
با هر نفسِ دخترمان سخت تپیدم
دم کرد دلم چایی و لبریزتر از پیش
بیقند تو را از سر شب تلخ چشیدم
رویای تو این بود... از آغاز پریدن
بی بال پریدم به تو اما نرسیدم
تو رفتی و لبخند نزد بعد تو خورشید
یک شهر نفهمید که بودی؛ چه کشیدم
برگرد که از نو بشناسند تو را آه
ای مرد سرافراز من ای عشقِ شهیدم
#پروین_جاویدنیا
#غزل
@parvin_javidnia1359