💠 داستانی از پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد (ص)
🔸یك شب، که #رسول_خدا روزه بود، #انس_بن_مالك مقداری شیر یا چیز دیگر برای #افطاری رسول اكرم آماده كرد. اما رسول اكرم آن روز وقت افطار نیامد، پاسی از شب گذشت و مراجعت نفرمود. انس مطمئن شد كه #رسول_اكرم خواهش بعضی از اصحاب را اجابت كرده و افطاری را در خانه ی آنان خورده است. از این رو آنچه تهیه دیده بود خودش خورد.
🔸طولی نكشید رسول اكرم به خانه برگشت. انس از یك نفر كه همراه حضرت بود پرسید: «ایشان امشب كجا #افطار كردند؟ » گفت: «هنوز افطار نكرده اند. بعضی گرفتاریها پیش آمد و آمدنشان دیر شد. »
🔸انس از كار خود یك دنیا پشیمان و شرمسار شد، زیرا شب گذشته بود و تهیه ی چیزی ممكن نبود. منتظر بود #رسول_اكرم از او غذا بخواهد و او از كرده ی خود معذرت خواهی كند.
🔸اما از آن سو #رسول_اكرم از قرائن و احوال فهمید چه شده، نامی از غذا نبرد و گرسنه به بستر رفت. انس گفت: «رسول خدا تا زنده بود موضوع آن شب را بازگو نكرد و به روی من نیاورد. »
📚 كحل البصر محدث قمی، صفحه ی 67.
منبع: داستان راستان،#شهید_مطهری،جلد دوم.
🌹#میلاد_پیامبر_اکرم
🌸#هفته_وحدت
💬پاسخگوی آنلاین سؤالات دینی شما هستیم:
📩@pasokhgoo1803
🌐کانال ایتا:
🆔https://eitaa.com/joinchat/1638596711C029af3b025