eitaa logo
🇮🇷پاتوق منتظران ظهور🇮🇷
571 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
یه کانال بجای چند کانال😉 مختصر و مفید و جذاب😍 #مهدویت #شهدایی #طنز #معرفی_کتاب و کلی محتوای خاص و مفید🌱 همراه با مسابقات جذاب و جایزه و شارژ هدیه در مناسبات😍 عضو بشی قطعا ضرر نمیکنی پس بزن یاعلی👇👇 @patogh_nojavani
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام✋ دوستان نوجوان ☺️ من میرزا کوچک جنگلی هستم ،👌پدرم را میرزا بزرگ میگفتند ،😊 در رشت خیابان سردار جنگل ، محله یونس آباد بدنیا آمدم .( ˘ ³˘)♥ ( یک گله هم دارم ،بعضی ها به این خیابان چیز دیگری میگویند ، اینم مظلومیت منه دیگه )داشتم میگفتم ، 😉مرا جنگلی هم میگفتند ، چون محل مبارزات ما با دولت مرکزی و بیگانگانی🔺 که ایران را در تصرف خود داشتند در جنگلها بود 🌴🌲👑شاه ها به مردم ظلم میکردند ، با جمعی از دوستان تصمیم گرفتیم با شاه مبارزه کنیم ، از چند استان با هم تصمیم گرفتیم وارد تهران شویم و شاه را برکنار کنیم ❌، ولی وقتی تهران رسیدیم مشکلاتی پدید آمد که موفق نشدیم .😔 البته در استان گیلان موفق شدیم یک حکومتی را راه اندازی کنیم✅ ، شورایی تشکیل دادیم ، دولت ما برنامه داشت . حساب و کتاب و مهر و حفاظت وکارهای اقتصادی و حفاظت شهر رشت در اختیار ما بود 🔹متاسفانه گروه ها و افرادی به نهضت ما پیوستند که قصد ضربه زدن به قیام مارا داشتند ، 😱اینها نفوذی بودند ، برخی ملی گرا و بی دین بودند ، بعضی از آنها فقط برای به انحراف کشاندن نهضت ما به گیلان آمده بودند. 😒بتدریج اختلافات زیاد شد ، نفوذبها کار خودشان را کردند ، بعضی یاران ما کنار کشیدند ، فشار دولت مرکزی زیاد شد ، آنروز ها یعنی صد سال پیش کشور ایران در اشغال نظامیانی از اروپا بود ، ❌انگلیسها ی روباه صفت🦊 ، با مکر‌و حیله میخواستند مرا فریب دهند ، درست بود که با شاه👑 و حکومت مرکزی بد بودیم ولی حاضر نبودیم با بیگانگان سازش کنیم .🔺انگلیس ها هم شدند مختلف نهضت جنگل .🌴🌲یاران مرا در جنگلها می‌کشتند .💥آن‌زمان رضا خان میرپنج که فرمانده برجسته نظامی بود ،از سوی شاه وقت ماموریت یافت به گیلان آمده و نهضت ما را سرکوب کند . ☄شما را خسته نکنم ، 😌هرجا رفتیم ما را تعقیب کردند (⊙_☉)، دکتر حشمت با اینکه تسلیم شد ولی اورا درپارک شهر رشت اعدام کردند .😭حاج احمد کسمایی که پشتیبان مالی نهضت به عهده او بود ، از ما جدا شد ، نفوذبها فرار کردند ، یارانی هم تا آخر با من بودند✅زمستان بود و سرد 🌬🌨به کوه ها فرار کردم، 🗻دست دولت به من نمی‌رسید ، در نقطه ای از جنگل، در سرمای شدید افتادم ، 🌧💨برای پیدا کردنم جایزه معین کردند ، یک فرد از خدا بی خبر ، برای رسیدن به کمی پول سرم را از تنم جدا کرد .😮 از اینجا به بعد را خودتان تعریف کنید . و اینگونه شد که رضا خان با دست پر به تهران رسید ، اوضاع بقدری وخیم بود که تهرانی‌ها گفتند ما سر بریده نمیخواستیم، با خود میرزا کار داشتیم.🌹 👣توق نوجوانی •✾•🌿🌺🌿•✾• http://eitaa.com/patogh_nojavani