#قضاوت_نکنیم🚫
❇️ چند نفری ناهار خونمون بودند بعد ناهار که همه رفتند هنوز پسر داییم خونمون بود که من زدم بیرون که برادر خانمم را جایی برسونم ؛ و زود بر گردم نهایت ۱۵ دقیقه طول می کشید ؛ برادر خانمم گفت خوب نیست پسر داییت با خواهرم تنهایی توی خونه اند ، من گفتم باشه زود بر می گردم وقتی رسیدم منزل خب کلید نبرده بودم عجله ای رفتم ، دستم را گذاشتم روی زنگ و چند بار فشار دادم .دیدم در را باز نمی کنند سریع فکرم رفت سمت صحبت برادر خانمم و با عجله دستم را گرفتم از در بالا برم که دیدم در بازه و رفتم داخل ؛ دیدم همسرم داره نماز می خونه . وقتی نمازش تموم شد گفت ؛ درا باز گذاشتم معطل زنگ زدن نشوی ، گفتم پس پسر دایی کو؟ همسرم گفت بلافاصله پشت سر شما رفت ونماند ☺️ ومن پیش خودم گفتم خدایا شرمنده ام .حلالم کن 🌺
@ammarezaman