مصلحت دید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و خم طره یاری گیرند!
حافظ در این بیت کاملاً
رک و راست میگه مصلحت آدمها اینه که؛
هرکاری دارن رها کنن و هرچی دارن و ندارنو ول کنن و فقــط برن دنبــال یک لحظـه عشــق بازی با حضرت حق...
چراکه هیچ چیز با ارزشتر از عشق خدا نیست و خالص هست و خلوصآور!✨
#شعرنوش ☕️
#دانستنی 🍯
🪴@patoghketabpnuAhvaZ
╰─────────────────
چنانکه دست گدایی شبانه میلرزد
دلـــم برای تـــو ای بینشـانه میلرزد
هنوز کوچه به کوچه، حکایت از مردی است
کــه دســتِ بستــهی او عاشقــانه میلـرزد!
چه رفته است به دیوار و در که تا امروز
به نـام تـــــو در و دیـــوار خـانـه میلرزد
چه دیده در که پیاپی به سینه میکوبد؟
چه کــرده شعلـه که با هـر زبانه میلرزد؟
هنوز از آنچه گذشته است بر در و دیوار
به خـانــه چنــــد دلِ کــودکــانه میلــرزد
دگر نشان مزار تو را نخواهم خواست
که در جواب، زمین و زمانه میلرزد...
ز من شکیب مجو، کوه صبر اگر باشم
همین که نــام تـــو آرند شــانه میلرزد
ـ میلاد عرفانپور
#شعرنوش☕️
🪴@patoghketabpnuAhvaZ
╰─────────────────
به دنبال کسی جا مانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را، غافلی دیگر🌱🧡
_فاضل نظری
#شعرنوش☕️
🪴@patoghketabpnuAhvaZ
╰─────────────────
فکر یک خندهی بی دلهره در سر دارد
این غزلهای پر از گریه اگر بگذارد
خستهام خسته از این حادثههایی که هنوز
دارد از هر طرفی بر سرمان میبارد
ترسم این است که این غصه خدایم بشود
کاش دست از سر ایمان ِ دلم بردارد
شهر، تاریک – تبر، تیز و در بتکده باز
دیگر این قصه فقط دست تو را کم دارد
بیتهای غزلم هم به شمارش افتاد
پس کسی نیست نفسهای مرا بشمارد؟!
دست تقدیر نبودهست پریشانی ما
عشق هر جا برسد بذر جنون میکارد
آن قَدَر خستهام از گریه که یک بار شده
فارغ از دلخوری ِ قافیه خواهم خندید ... :)
شاعر: رويا باقری
#شعرنوش ☕
🪴@patoghketabpnuAhvaZ
╰─────────────────
-تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کارما؟
که هجرانت چه میسازد همی با روزگار ما؟
-چه ساغرها تهی کردیم بر یادت: که یک ذره
نه ساکن گشت سوز دل، نه کمتر شد خمار ما
-به هر جایی که مسکینی بیفتد دست گیرندش
ولی این مردمیها خود نباشد در دیار ما
-ز رویت پردهٔ دوری زمانی گر برافتادی
همانا بشکفانیدی گل وصلی ز خار ما
-توهمچون خرمن حسنی وما چون خوشه چینانت
از آن خرمن چه کم گشتی که پر بودی کنار ما؟
-ز دلبندان آن عالم دل ما هم ترا جوید
که از خوبان این گیتی تو بودی اختیار ما
-نمیباید دل ما را بهار و باغ و گل بیتو
رخ و زلف و جبینت بس گل و باغ و بهار ما
-ز مثل ما تهیدستان چه کار آید پسند تو؟
تو سلطانی، ز لطف خود نظر میکن به کار ما
-چه دلداری؟ که از هجران دل ما را بیازردی
چه دمسازی؟ که از دوری بر آوردی دمار ما
-به قول دشمنان از ما، خطا کردی که برگشتی
کزان روی این ستمکاری نبود اندر شمار ما
-ز هجرت گر چه ما را پر شکایتهاست در خاطر
هنوزت شکرها گوییم، اگر کردی شکار ما
-بگو تا: اوحدی زین پس نگرید در فراق تو
که گر دریا فرو بارد نیفشاند غبار ما ...
✍🏻 دیوان اشعار اوحدی
#شعرنوش ☕
🪴@patoghketabpnuAhvaZ
╰─────────────────
در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق
ترک منبرها بگفته برشده بر دارها
عاشقان دردکش را در درونه ذوقها
عاقلان تیره دل را در درون انکارها
عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست
عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها
هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن
تا ببینی در درون خویشتن گلزارها
شمس تبریزی تویی خورشید اندر ابر حرف
چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها
مولوی
#شعرنوش ☕
🪴@patoghketabpnuAhvaZ
╰─────────────────
-با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
-در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
این لحظه ها عزیزترین یادگار تو
-از هر طرف نرفته به بن بست می رویم
لعنت به روزگار من و روزگار تو
-تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
می خواستم که گم بشوم در حصار تو
-احساس می کنم که جدایم نموده اند
همچون شهاب سوخته ای از مدار تو
-آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام
خالی تر از همیشه و در انتظار تو
-این سوت آخر است و غریبانه می رود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو
-هر چند مثل اینه هر لحظه فاش تر
هشدار می دهد به خزانم بهار تو
-اما در این زمانهی عُسرت، مسِ مرا
ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو
✍🏻 محمدعلی بهمنی
#شعرنوش ☕
🪴@patoghketabpnuAhvaZ
╰─────────────────
& گلایه نیست اگر بغض کوزه ناپیداست
که رسم سادهی دنیا همین شکستنهاست
& به آسمانِ کبوترنَدیده, بالیدن
شبیهِ غلت زدن توی خواب, بیمعناست
& درونِ سینهی هر چاه آرزویی هست
درون سینهی هر چاه یوسفی تنهاست
& اگر قدم به قدم برگِ خواهشی افتاد
صدای خش خشِ پاییز همچنان زیباست
& برای غرق شدن در خلیجِ تنهایی
هزار قایقِ خالی میان من تا ماست …
آرمان پرناک ✍🏻
#شعرنوش ☕
🪴@patoghketabpnuAhvaZ
╰─────────────────
اَهلِ نَماز میشَوَم، جُمله نیاز میشَوَم
سوی حِجاز میشَوَم "باز مُقابِلَم تویی"
باده ی ناب میشَوَم، شِعر و کِتاب میشَوَم
یِکسَره خواب میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی"
هَمرَهِ موج میشَوَم، راهیِ اوج میشَوَم
فوج به فوج میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی"
سایه ی ماه میشَوَم، دَر تَهِ چاه میشَوَم
راهیِ راه میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی"
توی رَواق میشَوَم، کُنجِ اُتاق میشَوَم
بَسته به طاق میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی"
اینهَمه مَرد میشَوَم، مَخزَنِ دَرد میشَوَم
ساکِت و سَرد میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی"
اَز هَمه دور میشَوَم، نقطه ی کور میشَوَم
زِنده به گور میشَوَم،"باز مُقابِلَم تویی"
هَمدَمِ خار میشَوَم، بی کَس و یار میشَوَم
بَر سَرِ دار میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی" ...
مولونا✍🏻
#شعرنوش☕
🪴@patoghketabpnuAhvaZ
╰─────────────────
🔹تا ز میخانه و مِی نام و نشان خواهد بود
سرِ ما خاکِ رَهِ پیرِ مُغان خواهد بود
🔸حلقهٔ پیرِ مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
🔹بر سرِ تربتِ ما چون گذری همّت خواه
که زیارتگَهِ رِندانِ جهان خواهد بود
🔸برو ای زاهدِ خودبین که ز چشمِ من و تو
رازِ این پرده نهان است و نهان خواهد بود
🔹تُرکِ عاشقکُشِ من مست برون رفت امروز
تا دگر خونِ که از دیده روان خواهد بود
🔸چشمم آن دَم که ز شوقِ تو نَهَد سر به لَحَد
تا دَمِ صبحِ قیامت نگران خواهد بود
🔹بختِ حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلفِ معشوقه به دستِ دگران خواهد بود
📝 حافظ
#شعرنوش ☕
🪴@patoghketabpnuAhvaZ
╰─────────────────
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وای وای ببین زمان شاه چیا داشتیم و قدر ندونستیم 🤦💔😢
#شعرنوش ☕
#طنز 😄
🪴@patoghketabpnuAhvaZ
╰─────────────────
🔸کی جام باده در خور کام و زبان ماست؟
خونی که می خوریم زیاد، از دهان ماست
🔹خاری است غم که در دل ما ریشه کرده است
ماری است پیچ و تاب که در آشیان ماست
🔸روی فلک سیاه ز گرد گناه ما
پشت زمین به کوه ز خواب گران ماست
🔹خطی که گرد خود ز خرابی کشیده ایم
در موج خیز حادثه دارالامان ماست
🔸احوال خود به گریه ادا می کنیم ما
مژگان چو طفل بسته زبان ترجمان ماست
🔹گردون به گرد ما نرسد در سبکروی
برق آتش فسرده ای از کاروان ماست
🔸تنها نه ایم در ره دور و دراز عشق
آوارگی چو ریگ روان همعنان ماست
🔹زلفی که می کشد به کمند آفتاب را
در پیچ و خم ز جوهر تیغ زبان ماست
🔸در کلبه قناعت ما نیست چون منع
هر کس که می خورد دل خود، میهمان ماست
🔹دیوار می نهد به ره سیل تندرو
گرد کسادیی که پی کاروان ماست
🔸از اشک ماست پنجه خورشید در نگار
خونابه فلک ز دل خونچکان ماست
🔹روشن شده است آینه ما به نور عشق
خورشید خال عیب رخ دودمان ماست
🔸(در خون کشیده است ز غیرت بهار را
رنگ شکسته ای که به روی خزان ماست)
🔹صائب گه مناظره از مور عاجزیم
گردون اگر چه عاجز تیغ زبان ماست
✍🏻 صائب تبریزی
#شعرنوش ☕
🪴@patoghketabpnuAhvaZ
╰─────────────────