eitaa logo
پاورقی ها
501 دنبال‌کننده
259 عکس
150 ویدیو
2 فایل
حمید اسماعیل زاده اینجا پیام بدهید: @azpavaraqi
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب «روزنامهٔ پاکستان» نوشتهٔ سیدامیر سادات موسوی شرح سفر دو هفته‌ای به پاکستان است. از این جهت که اولین سفرنامهٔ پاکستان بود برایم جالب بود ولی از آنجا که اطلاعات کمی در مورد پاکستان ندارم سفرنامهٔ مختصری بود که خیلی آنچه می‌خواستم را نداشت. البته داشتن اختلاف عقیده با نویسندهٔ کتاب در مباحثی مثل حجاب، دین و ... می‌توانست کتاب را از چشمم بیندازد ولی سعی کرده و می‌کنم که هر کسی را در جایگاه خودش ببینم. این کتاب صرفا یک سفرنامهٔ دوهفته‌ای است نه تحلیل دینی و اجتماعی تا بخواهد مورد توجه باشد. پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha
نزدیک یک ماه بود که کتاب «زبور مقاومت» را سفارش داده بودم و چند روزی است به دستم رسیده و امروز شروع به خواندش کردم. 🔹 سیری در زندگانی، مواضع و دیدگاه‌های شهید سیدحسن نصرالله این کتاب یکی از محاسنش، بیان محاسن و ویژگی‌های شهید از زبان دشمنان است. پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha
حالا که واتساپ رفع فیلتر شد یک حکایت داغ و امنیتی از جاسوسی واتساپ از اطلاعات پاسپورت‌های ایرانی در مرز سوریه و لبنان دارم که نمی‌خواستم بگویم ولی حالا مجبورم کردند بیان کنم. اگه تا فرداشب منتشر نکردم بدانید که ت.رو.ر شده‌ام. 😳 منتظر باشید پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha
♨️ سفری امن با واتساپ تا قبل از جولان این جولانی، و بعد از جولان آن داعشی‌ها هر ایرانی که به سوریه می‌رفت داخل پاسپورتش مهر ورود و خروج نمی‌خورد. دلیلش هم این بود که ظاهراً سپاه قدس هماهنگ کرده بود تا توی پاسپورت ایرانی‌ها مهر سوریه نخورد چرا که با مهر سوریه در خیلی از کشورها برای ایرانی‌ها مشکل و دردسر درست می‌شد. طبیعتاً با این کار هم از مردم عادی و هم از مدافعان حرم حفاظت می‌شد. از طرفی هم وقتی که می‌خواستی وارد سوریه بشوی مخصوصاً از کشوری غیر از ایران مثل لبنان، باید اسمت را سفارت ایران تایید کرده باشد. مامور از ما پرسید «اسم شما رو سفارت ایران تایید کرده؟!» تا ما فکر کنیم چه جوابی بدهیم یکی از همراهان ما گفت: «بله سفارت تایید کرده ما از طرف سفارتیم» در حالی که نبودیم! مامور هم کلی موبایلش را چک کرد و اسمی پیدا نکرد و گفت اسم شما تایید نشده بالاخره همسفر ما با چرب زبانی و لهجهٔ سوری که بلد بود اجازه ورود ما را به سوریه را گرفت و قضیه ختم شد اما بهت‌زدگی ما باقی مانده بود. وقتی خوب به گوشی تلفن مامور سوری نگاه کردم دیدم داخل نرم‌افزار واتساپ است و آنجا پر بود از صفحهٔ اول پاسپورت و اسامی ایرانی‌هایی که سفارت ایران آنها را تایید کرده برای ورود به سوریه. این یعنی واتساپ کاملاً اطلاعات محرمانه دو کشور دیگر را به راحتی در اختیار دارد و در آن شرایط حساس، که قرار بود مهر سوریه داخل پاسپورت نخورد تا کسی متوجه نشود، حالا اسامی ایرانی‌هایی که قصد ورود به سوریه را داشتند و سفارت ایران هم آن را تایید کرده بود داخل واتساپ بود. دو روزی هست واتساپ رفع فیلتر شده، فارغ از اینکه فیلتر کردن کار خوبی هست یا نه، اینکه احمقانه خود را به دست دشمن می‌سپاریم خنده‌دار است. پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha
♨️ وفای واتساپ امروز میزبان یکی از خانواده‌های لبنانی در ایران بودم. گرم صحبت بودیم که گفت واتساپ من حذف شده است. پرسیدم چرا گفت به دلیل اینکه این روزها از دو فرزند شهیدم خیلی برای مردم ایران فیلم ارسال کرده‌ام و واتساپ به دلیل انتشار فیلم‌های مقاومت حساب من را حذف کرد. بعد هم خودش گفت ممکن است چند روز دیگر حساب را برگرداند ولی واتساپ دنبال قصاص است همیشه. قابل توجه مسئولینی که می‌گویند واتساپ پیش‌شرط‌های ایران را پذیرفته این مهمان لبنانی همین امروز در ایران حسابش حذف شده است آن هم به جرم انتشار فیلم‌های مقاومت! و قس‌علهذا من باب فعلل و تفعلل. پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha
فکر کنم مسئولین کانال منو میخونن😂 واتساپ فیلتر شد دوباره 😜 برای شما هم فیلتره؟ پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha
امشب عجیب‌ترین درخواست زندگی‌ام از من شد، امروز با یک مادر شهید لبنانی (عائده سرور) تماس اینترنتی داشتم. چند روز پیش مهمانم بود در سبزوار و حالا به لبنان برگشته است. گفت: از شما درخواستی دارم، در اعمال ام داوود در این ماه با عظمت رجب، دعا کنید که پیکر (شهید) محمدعلی زودتر برگردد. زمان برایم کند پیش می‌رفت اصلاً پیش نمی‌رفت، بهتم زده بود از این درخواست. خجالت و خوشحالی به هم آمیخته بودند. خوشحال شدم از اینکه قرار است در بین همهٔ دعاهای مادی خودم برای خودم، حالا برای یک مادر شهید دعا کنم آن هم چه دعایی؟! خدایا شکر که توانستم از دعاهای شخصی و مادی خودم بیرون بیایم و دعا کنم که: «خداوندا پیکر مطهر شهید محمد علی اسماعیل، معروف به شیر محبیب را به دامان مادرش و همسرش و فاطمه و علی و زهرا (سه فرزندش) برگردان.» مخصوصا دامن مادری که او را تربیت کرده، تحویل جبهه داده و حالا مشتاق و بی‌قرار آغوش دوباره برای فرزندش است. پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha
17.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من بودم و همسرم، هنوز آن موقع فرزندی نداشتیم. شنیده بودم عراقی‌ها نیمۀ شعبان هم به سمت کربلا پیاده می‌روند، آن‌هم از طریق نخلستان یا طریق العلماء یا اسم عجیب‌تر آن طریق جدول. بلیط پرواز تهران نجف هم به شکل عجیبی ارزان شده بود، بلیط خریدم به 90 هزار تومان! (مقایسه کنید: بلیط اتوبوس از مهران تا قم 40 هزار تومان بود) مرور خاطرات آن زمان برایم شیرین است و الآن دستۀ خانواده‌های مکتب اسلامی پیاده به کربلا می‌روند شیرین‌تر شده؛ وقتی از آن سفر برگشتم، مدام این سفر را برای اعضای نهضت مردمی مکتب اسلامی روایت می‌کردم و امروز دستۀ پیاده‌روی بقیةالله دومین سال است که توسط خانواده‌های مکتب اسلامی راه افتاده است؛ (که البته هر دوسالش من از حضور در بین‌شان محرومم و فقط خاطراتم را مرور می‌کنم) ولی خداییش زیارت ما ثوابش از زیارت این‌ها بیشتر بود😅 دلیلش هم این بود چون هیچ راه‌بلدی نداشتیم گیر سگ‌های ولگرد وحشی، مسیر بی‌راهه و آوارگی در شب شدیم! سفرنامه لحظه به لحظۀ این دسته را در کانال این سفر بخوانید: https://eitaa.com/safarname_najaf پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha
این‌که در این ایّام لبنان نیستم به قلبم چنگ می‌اندازد. همیشه می‌خواستم لبنان را در زمان سید ببینم، و بعد که او رفت، می‌خواستم مزارش را ببینم. ولی آن‌زمان که برای اوّلین بار به لبنان رفتم، سید را در یک قبر امانی و نامعلوم دفن کرده بودند. و حالا چند روز دیگر تشییع پیکر مطهر اوست. کاش قدر من به تقدیر خدا می‌کشید که بی‌خبر، خبرم کنند تو باید در تشییع سید شرکت کنی. پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha
⭕️ بوی پیراهن یوسف مرقد بنیامین پسر حضرت یعقوب علیه‌السلام و برادر تنی حضرت یوسف علیه‌السلام در روستای محیبب در جنوب لبنان است. سردر این مرقد نوشته شده که روستای محیبب از آنجا محیبب نام گرفت که بنیامین و یوسف محبوب یعقوب بودند و یعقوب آن دو را خیلی دوست می‌داشت. یوسف که رفته بود تنها برادر تنی یوسف، بنیامین باقی مانده بود و چشم‌های سفید یعقوب به حضور بنیامین گرم بود و او را خیلی دوست می‌داشت. "عائده" بانوی لبنانی که روز میلاد حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مقابل رهبر معظم انقلاب به عربی سخنرانی کرد دیروز پایش را به محیبب گذاشت. علی 17 ساله‌اش چند سال پیش شهید شده بود و حالا دو ماهی می‌شود که محمدعلی هم شهید شده، آن‌هم در محیبب، کنار مرقد بنیامین بن یعقوب در نزدیکی مرز اسرائیل که تا همین دیروز (30 بهمن 1403) تحت اشغال اسرائیلی‌ها بود. محمدعلی به آغوش مادرش بازگشت، مادری که روز 15 رجب به من گفت: "در اعمال ام داوود دعا کن شیخ، دعا کن که محمدعلی برگردد" و من هم دعا کردم "يَا مَنْ رَدَّ يُوسُفَ عَلَى يَعْقُوبَ‏ ... يَا رَادَّ مُوسَى عَلَى أُمِّهِ". پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha
تا اخبار عقب‌نشینی اسرائیل از آخرین روستاهای جنوب لبنان را شنیدم به خانم عائده پیام دادم. خانم عائده پیام فرستاد: "اليوم نحن من الفجر موجودين بقرية محيبيب دخلنا إلى المكان الموجود فيه محمد علي وجدنا شهيدين لكن الجثمان غير واضح يجب أن يكون فحوصات dna الان الجثمان في المستشفى ننتظر نتيجة الفحوصات." یعنی: "ما از صبح در محیبب هستیم و به مکان شهادت محمدعلی رسیده‌ایم، دو شهید یافته‌ایم امّا چهرۀ شهدا واضح نیست، باید آزمایش dna مشخص کند. الان پیکر در بیمارستان است و منتظر جواب آزمایش هستیم." همه جا خبر یافتن محمدعلی پخش شده بود، عکس عائده و پیکر محمدعلی هم منتشر شد حتّی قبل از اینکه جواب آزمایش dna بیاید. (جواب آزمایش 15 روز دیگر می‌آید.) عائده؛ تویی که سال‌ها محمدعلی را بوئیده‌ای به آزمایش dna چه احتیاج داری؟! وقتی او را 2 سال به سینه چسبانده‌ای و بویش تو را و بویت او را آرام کرده، چه احتیاجی به شناختن شهیدت از چهره است؟ غریبه‌ها آدم را از چهره می‌شناسند، نه تو. تو محمدعلی و قبل‌تر علی را، حتی آن‌جا که در ایران پیش ما بودی بوی‌شان را استشمام می‌کردی و مقابل چشمانت ظاهر می‌شدند، دقیقاً همان جایی که چشمان ما دنیازده‌ها چیزی نمی‌دید، تو را او را می‌دیدی و می‌بوییدی. حالا اینجا قرار گرفته‌ای. کنار اسد محیبب. چشمانت روشن، همان‌طور که یعقوب از حضور بنیامین و بوی پیراهن یوسف چشمانش روشن شد. راستی چرا گفتی منتظر جواب آزمایش dna هستی؟! لابد می‌خواهی آنچه را تو به چشم دل دیده‌ای ما خواب‌زده‌ها با چشم سر روی برگۀ آزمایش ببینیم؟! پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha
فاطمه دختر شهید محمدعلی اسماعیل، روز نیمۀ شعبان جشن تکلیف و حجاب گرفته بود.