به به چه خانومی😍
چه با وقار 😍 چه سنگین😍
نیایش خانوم شمسایی دست مریزاد داری دختر🌹
ماشاالله
@payame_kosar
hejab112Ringtone.mp3
3.73M
🔴📢 #ویژه / توجه
👆👆👆
🎖از این فایل صوتی #مسابقه داریم
✅ #قسمت دوم
📚 بخشی از کتاب #مسئله_حجاب شهید مطهری از #دکتر_علی_غلامی
🔴 با دقت گوش بدید 🎧
@payame_kosar
دوستان عزیز وقت مسابقه سرگرمی به پایان رسید.
ممنون از مشارکت دوستان🌹🌹🌹
خودمونیم باهوشای کانال هم زیادنا. 😎
🌸🌸🌸🌸
جواب سوالات محتوایی روز شنبه:
س۱=در سن ۱۷ سالگی و عملیات رمضان در منطقه شلمچه
س۲=ستر
س۳=حرام است و گناه دارد
🌸🌸🌸
@payame_kosar
و برنده مسابقه ی محتوا کسی نیست جز خانوم اگه گفتین؟؟؟ 🤔
نه بابا خانوم اگه گفتین که نداریم😂
.
.
.
خانوم عصمت مهدیزاده تبریک میگیم.
ان شاالله در تمام مراحل موفق باشید. 🌹🌹🌹
@payame_kosar
#من_ماسک_میزنم
💠 من از آن پرستار فداکار خجالت میکشم❗️
✅ رهبر معظم انقلاب در ارتباط تصویری با نمایندگان مجلس:
♻️ من وقتی میبینم بعضیها همین چیز ساده، همین #ماسک را نمیزنند، من از آن پرستار خجالت میکشم که آن جور دارند فداکاری میکنند.
🙏 من خواهش میکنم همه در این زمینه فعّالیّت کنند تا بتوانیم در ظرف مدّت کوتاهی این زنجیره سرایت را قطع کنیم و کشور را به ساحل نجات برسانیم.
۹۹/۴/۲۲
#نشرحداکثری
@payam_kosar
قسمت چهار : من جذابترم یا ....
بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ... رفتم سمتش و گفتم: آقای صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ... .
سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهره اش رفت توی هم ... سرش رو پایین انداخت ... اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ... .
دوباره جمله ام رو تکرار کردم ... همون طور که سرش پایین بود گفت: لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید ...
رنگ صورتش عوض شده بود ... حس می کردم داره دندون هاش رو محکم روی هم فشار میده ... به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی ... مارش پیروزی رو توی گوش هام می شنیدم ... .
با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم: اما اینجا کتابخونه است ... .
حالتش بدجور جدی شد ... الانم وقت نمازه ... اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ... تند تند وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی کیفش ... .
مغزم هنگ کرده بود ... از کار افتاده بود ... قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه ... .
دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ... با عصبانیت دستش رو از توی دستم کشید ... .
با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟ یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟ ... .
سرش رو آورد بالا ... با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشم هام زل زد و خیلی محکم گفت: نه ...
@payame_kosar
قسمت پنج : مرگ یا غرور
غرورم له شده بود ... همه از این ماجرا خبردار شده بودن ... سوژه مسخره کردن بقیه شده بودم ... .
بدتر از همه زمانی بود که دوست پسر سابقم اومد سراغم و بهم گفت: اگر اینقدر بدبخت شدی که دنبال این مدل پسرها راه افتادی، حاضرم قبولت کنم برگردی پیشم؟ ... .
تا مرز جنون عصبانی بودم ... حالا دیگه حتی آدمی که خودم ولش کرده بودم برام ژست می گرفت ... .
رفتم دانشگاه سراغش ... هیچ جا نبود ... بالاخره یکی ازش خبر داشت ... گفت: به خاطر تب بالا بیمارستانه و احتمالا چند روز دیگه هم نگهش دارن ... .
رفتم خونه ... تمام شب رو توی حیاط راه می رفتم ... مرگ یا غرور؟ ... زندگی با همچین آدمی زیر یک سقف و تحملش به عنوان شوهر، از مرگ بدتر بود ... اما غرورم خورد شده بود ... .
پسرهایی که جرات نگاه کردن بهم رو هم نداشتن حالا مسخره ام می کردن و تیکه می انداختن ... .
عین همیشه لباس پوشیدم ... بلوز و شلوار ... بدون گل و دست خالی رفتم بیمارستان ...در رو باز کردم ... و بدون هیچ مقدمه ای گفتم: باهات ازدواج می کنم ...
@payame_kosar