eitaa logo
پیام کوثر
824 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
9.4هزار ویدیو
179 فایل
برنامه های ثابت کانال پیام کوثر : #امام_زمانم ، #یاران_آسمانی، #سبک_زندگی_اسلامی ، #جهاد_تبیین ، #فرزندآوری ، #تربیت_فرزند ، #داستانک ، #مسابقه ، #تلنگر ، #پندانه ، #گزارش و... ارتباط با ما : @Hkosar
مشاهده در ایتا
دانلود
به به چه خانومی😍 چه با وقار 😍 چه سنگین😍 نیایش خانوم شمسایی دست مریزاد داری دختر🌹 ماشاالله @payame_kosar
hejab112Ringtone.mp3
3.73M
🔴📢 / توجه 👆👆👆 🎖از این فایل صوتی داریم ✅ دوم 📚 بخشی از کتاب شهید مطهری از 🔴 با دقت گوش بدید 🎧 @payame_kosar
دوستان عزیز وقت مسابقه سرگرمی به پایان رسید. ممنون از مشارکت دوستان🌹🌹🌹 خودمونیم باهوشای کانال هم زیادنا. 😎
🌸🌸🌸🌸 جواب سوالات محتوایی روز شنبه: س۱=در سن ۱۷ سالگی و عملیات رمضان در منطقه شلمچه س۲=ستر س۳=حرام است و گناه دارد 🌸🌸🌸 @payame_kosar
و برنده مسابقه ی محتوا کسی نیست جز خانوم اگه گفتین؟؟؟ 🤔 نه بابا خانوم اگه گفتین که نداریم😂 . . . خانوم عصمت مهدیزاده تبریک میگیم. ان شاالله در تمام مراحل موفق باشید. 🌹🌹🌹 @payame_kosar
شرکت کننده شماره ۲۷ پویش #دخترم_باحجاب_زیباترست. 💞 گل دختر نازمون ، فاطمه ندافت ، ۱ سال و ۸ ماهه @payame_kosar
شرکت کننده شماره ۲۸ پویش #دخترم_باحجاب_زیباترست. 💞 نوگل فاطمی ، مریم ثقفی، ۳/۵ساله😍 @payame_kosar
💠 من از آن پرستار فداکار خجالت می‌کشم❗️ ✅ رهبر معظم انقلاب در ارتباط تصویری با نمایندگان مجلس: ♻️ من وقتی می‌بینم بعضی‌ها همین چیز ساده، همین را نمیزنند، من از آن پرستار خجالت میکشم که آن جور دارند فداکاری میکنند. 🙏 من خواهش میکنم همه در این زمینه فعّالیّت کنند تا بتوانیم در ظرف مدّت کوتاهی این زنجیره سرایت را قطع کنیم و کشور را به ساحل نجات برسانیم. ۹۹/۴/۲۲ @payam_kosar
برنده قرعه کشی امروز بخش مسابقه سرگرمی هم خانم فاطمه فتوحی هستند. تبریک🌹🌹🌹
ادامه داستان عاشقانه ای برای تو👇
قسمت چهار : من جذابترم یا .... بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ... رفتم سمتش و گفتم: آقای صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ... . سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهره اش رفت توی هم ... سرش رو پایین انداخت ... اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ... . دوباره جمله ام رو تکرار کردم ... همون طور که سرش پایین بود گفت: لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید ... رنگ صورتش عوض شده بود ... حس می کردم داره دندون هاش رو محکم روی هم فشار میده ... به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی ... مارش پیروزی رو توی گوش هام می شنیدم ... . با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم: اما اینجا کتابخونه است ... . حالتش بدجور جدی شد ... الانم وقت نمازه ... اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ... تند تند وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی کیفش ... . مغزم هنگ کرده بود ... از کار افتاده بود ... قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه ... . دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ... با عصبانیت دستش رو از توی دستم کشید ... . با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟ یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟ ... . سرش رو آورد بالا ... با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشم هام زل زد و خیلی محکم گفت: نه ... @payame_kosar
قسمت پنج : مرگ یا غرور غرورم له شده بود ... همه از این ماجرا خبردار شده بودن ... سوژه مسخره کردن بقیه شده بودم ... . بدتر از همه زمانی بود که دوست پسر سابقم اومد سراغم و بهم گفت: اگر اینقدر بدبخت شدی که دنبال این مدل پسرها راه افتادی، حاضرم قبولت کنم برگردی پیشم؟ ... . تا مرز جنون عصبانی بودم ... حالا دیگه حتی آدمی که خودم ولش کرده بودم برام ژست می گرفت ... . رفتم دانشگاه سراغش ... هیچ جا نبود ... بالاخره یکی ازش خبر داشت ... گفت: به خاطر تب بالا بیمارستانه و احتمالا چند روز دیگه هم نگهش دارن ... . رفتم خونه ... تمام شب رو توی حیاط راه می رفتم ... مرگ یا غرور؟ ... زندگی با همچین آدمی زیر یک سقف و تحملش به عنوان شوهر، از مرگ بدتر بود ... اما غرورم خورد شده بود ... . پسرهایی که جرات نگاه کردن بهم رو هم نداشتن حالا مسخره ام می کردن و تیکه می انداختن ... . عین همیشه لباس پوشیدم ... بلوز و شلوار ... بدون گل و دست خالی رفتم بیمارستان ...در رو باز کردم ... و بدون هیچ مقدمه ای گفتم: باهات ازدواج می کنم ... @payame_kosar