eitaa logo
پیام کوثر
850 دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
8.6هزار ویدیو
175 فایل
برنامه های ثابت کانال پیام کوثر : #امام_زمانم ، #یاران_آسمانی، #سبک_زندگی_اسلامی ، #جهاد_تبیین ، #فرزندآوری ، #تربیت_فرزند ، #داستانک ، #مسابقه ، #تلنگر ، #پندانه ، #گزارش و... ارتباط با ما : @Hkosar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸 جواب سوالات محتوایی روز شنبه: س۱=در سن ۱۷ سالگی و عملیات رمضان در منطقه شلمچه س۲=ستر س۳=حرام است و گناه دارد 🌸🌸🌸 @payame_kosar
و برنده مسابقه ی محتوا کسی نیست جز خانوم اگه گفتین؟؟؟ 🤔 نه بابا خانوم اگه گفتین که نداریم😂 . . . خانوم عصمت مهدیزاده تبریک میگیم. ان شاالله در تمام مراحل موفق باشید. 🌹🌹🌹 @payame_kosar
شرکت کننده شماره ۲۷ پویش #دخترم_باحجاب_زیباترست. 💞 گل دختر نازمون ، فاطمه ندافت ، ۱ سال و ۸ ماهه @payame_kosar
شرکت کننده شماره ۲۸ پویش #دخترم_باحجاب_زیباترست. 💞 نوگل فاطمی ، مریم ثقفی، ۳/۵ساله😍 @payame_kosar
💠 من از آن پرستار فداکار خجالت می‌کشم❗️ ✅ رهبر معظم انقلاب در ارتباط تصویری با نمایندگان مجلس: ♻️ من وقتی می‌بینم بعضی‌ها همین چیز ساده، همین را نمیزنند، من از آن پرستار خجالت میکشم که آن جور دارند فداکاری میکنند. 🙏 من خواهش میکنم همه در این زمینه فعّالیّت کنند تا بتوانیم در ظرف مدّت کوتاهی این زنجیره سرایت را قطع کنیم و کشور را به ساحل نجات برسانیم. ۹۹/۴/۲۲ @payam_kosar
برنده قرعه کشی امروز بخش مسابقه سرگرمی هم خانم فاطمه فتوحی هستند. تبریک🌹🌹🌹
ادامه داستان عاشقانه ای برای تو👇
قسمت چهار : من جذابترم یا .... بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ... رفتم سمتش و گفتم: آقای صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ... . سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهره اش رفت توی هم ... سرش رو پایین انداخت ... اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ... . دوباره جمله ام رو تکرار کردم ... همون طور که سرش پایین بود گفت: لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید ... رنگ صورتش عوض شده بود ... حس می کردم داره دندون هاش رو محکم روی هم فشار میده ... به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی ... مارش پیروزی رو توی گوش هام می شنیدم ... . با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم: اما اینجا کتابخونه است ... . حالتش بدجور جدی شد ... الانم وقت نمازه ... اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ... تند تند وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی کیفش ... . مغزم هنگ کرده بود ... از کار افتاده بود ... قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه ... . دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ... با عصبانیت دستش رو از توی دستم کشید ... . با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟ یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟ ... . سرش رو آورد بالا ... با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشم هام زل زد و خیلی محکم گفت: نه ... @payame_kosar
قسمت پنج : مرگ یا غرور غرورم له شده بود ... همه از این ماجرا خبردار شده بودن ... سوژه مسخره کردن بقیه شده بودم ... . بدتر از همه زمانی بود که دوست پسر سابقم اومد سراغم و بهم گفت: اگر اینقدر بدبخت شدی که دنبال این مدل پسرها راه افتادی، حاضرم قبولت کنم برگردی پیشم؟ ... . تا مرز جنون عصبانی بودم ... حالا دیگه حتی آدمی که خودم ولش کرده بودم برام ژست می گرفت ... . رفتم دانشگاه سراغش ... هیچ جا نبود ... بالاخره یکی ازش خبر داشت ... گفت: به خاطر تب بالا بیمارستانه و احتمالا چند روز دیگه هم نگهش دارن ... . رفتم خونه ... تمام شب رو توی حیاط راه می رفتم ... مرگ یا غرور؟ ... زندگی با همچین آدمی زیر یک سقف و تحملش به عنوان شوهر، از مرگ بدتر بود ... اما غرورم خورد شده بود ... . پسرهایی که جرات نگاه کردن بهم رو هم نداشتن حالا مسخره ام می کردن و تیکه می انداختن ... . عین همیشه لباس پوشیدم ... بلوز و شلوار ... بدون گل و دست خالی رفتم بیمارستان ...در رو باز کردم ... و بدون هیچ مقدمه ای گفتم: باهات ازدواج می کنم ... @payame_kosar
قسمت شش : معامله... خیلی تعجب کرده بود ... ولی ساکت گوش می کرد ... منم ادامه دادم ... بدجور غرورم شکسته و مسخره همه شدم ... تو می خوای تا تموم شدن درست اینجا بمونی ... من می خوام غرورم برگرده ... . اینو که گفتم سرش رو انداخت پایین ... ناراحتی رو به وضوح می شد توی چهره اش دید ... برام مهم نبود ... . تمام شرط هات هم قبول ... لباس پوشیده می پوشم ... شراب و هیچ چیز الکل داری نمی خورم ... با هیچ مردی هم حتی دست نمیدم ... فقط یه شرط دارم ... بعد از تموم شدن درست، این منم که باهات بهم میزنم ... تو هم که قصد موندن نداری ... بهم که زدم برو ... . سرش پایین بود ... نمی دونم چه مدت سکوت کرد ... همون طور که سرش پایین بود ازم عذرخواهی کرد ... تقصیر من بود که نسنجیده به شما پیشنهاد ازدواج دادم. اگر این کار رو نکرده بودم کار به اینجا نمی کشید ... من توی کافه دانشگاه از شما خواستگاری می کنم. شما هم جلوی همه بزن توی گوشم ... . برای اولین بار بود که دلم برای چند لحظه برای یه پسر سوخت ... اما فایده ای نداشت ... ماجرای کتابخونه دهن به دهن چرخیده بود ... چند روز پیش، اون طوری ردم کرده بود حالا اینطوری فایده نداشت ... . خیلی جدی بهش گفتم: اصلا ایده خوبی نیست ... آبروی من رو بردی ... فقط این طوری درست میشه ... بعد رفتنت میگم عاشق یه احمق شده بودم که لیاقتم رو نداشت. منم ولش کردم ... یه معامله است ... هر دو توش سود می کنیم ... . اما من خیال نداشتم تا آخر باهاش بمونم ... فقط یه احمق می تونست عاشق این شده باشه ... @payame_kosar
خدا قوت عزیزان😊 سوالات مسابقه محتوایی امروزمون: ١_ برای رفع اختلاف با خانواده و دوستان بهترین راه حل چیست؟ ٢_نویسنده کتاب خاطرات سفیر چه کسی است؟ ٣_یکی از علل تاثیر تربیتی اسباب بازی و عروسک بر کودکان چیست؟ 🌸🌸🌸 @payame_kosar
5% بیشتر شارژ نداره 😂 ☺️ @payame_kosar