فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اینبار یه موش توی تلهگرام تلهموش گذاشته برای شکار شما!
🇮🇷 هشدار تبیینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در رابطه با خطرات #بمب_ساعتی_ترکیبی همستر کامبت
#انتخابات
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
@payame_kosar
💠 آموزش دوخت انواع چادر مدل دار در۱۰جلسه 🌹
توسط خانم زهرا شهبازی
🔸 شماره تماس جهت ثبت نام
📞09132548900
🆔https://eitaa.com/joinchat/2085552867Cd3afa91098
𖠇𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═┅───
@payame_kosar
برنامه جمعه تاریخ ۱۴۰۳/۳/۲۵⬇️
🔸 کلاس ریاضی دهم انسانی : ساعت : ۶ بعداز ظهر الی ۷
🍃دبیر ریاضی : سرکار خانم ابوئی
🔸مکان برگزاری کلاسها:
⬅️خیابان حضرت ابوالفضل (علیه السلام) مزرعه سیف ، پایگاه علمی حضرت ابوالفضل( علیه السلام)
✅ظرفیت کلاسها محدود است و اولویت با دانش آموزانی است که زودتر ثبت نام کنند
✅ پوشیدن فرم مدرسه برای دانش آموزان الزامی است.
💢لطفا دانش آموزانی که علاقمند به شرکت در کلاسها هستید جهت ثبت نام ، نام ونام خانوادگی خود را به آیدی @Sh1360a
ارسال کنید.
برنامه سه شنبه تاریخ ۱۴۰۳/۳/۲۹⬇️
🔸 کلاس ریاضی یازدهم انسانی : ساعت : ۶ بعداز ظهر الی ۷
🍃دبیر ریاضی : سرکار خانم ابوئی
🔸مکان برگزاری کلاسها:
⬅️خیابان حضرت ابوالفضل (علیه السلام) مزرعه سیف ، پایگاه علمی حضرت ابوالفضل( علیه السلام)
✅ظرفیت کلاسها محدود است و اولویت با دانش آموزانی است که زودتر ثبت نام کنند
✅ پوشیدن فرم مدرسه برای دانش آموزان الزامی است.
💢لطفا دانش آموزانی که علاقمند به شرکت در کلاسها هستید جهت ثبت نام ، نام ونام خانوادگی خود را به آیدی @Sh1360a
ارسال کنید.
📣 پایگاه حضرت ابوالفضل(ع) برگزار میکند:
💗کارگاه مهارتهای ارتباطی زوجین💗
(ویژه بانوان)
🔹جلسه اول
🔶 مدرس: خانم فاطمه السادات بهجتی (کارشناسی ارشد مشاوره خانواده )
🗓سه شنبه ۱۴۰۳/۳/۲۹
⏰️ساعت :۱۷:۳۰ _ ۱۹
❇️ مکان : خیابان ابوالفضل(ع) _ خیابان ام البنین (ع)
روبه روی مسجد حضرت ابوالفضل(ع)
پایگاه حضرت ابوالفضل(ع)
#سبک_زندگی_اسلامی
#پایگاه_حضرت_ابوالفضل_ع
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
♥️⃟༈╰➤⃝⃔@payame_kosar
#قرار_جمعه ها
❤️مراسم استغاثه به امام زمان (عج)
به منظور تعجیل درامر فرج🤲
🎤باسخنرانی سرکار خانم کمالی
🕌خیابان شهید باهنر، کوچه ۲۵،مسجد یتیمان حسین ابن علی(ع) ،پایگاه قاسم ابن الحسن (ع)
📆جمعه ۲۵خرداد،ساعت۱۷:۴۰
🟢ویژه خواهران🟢
#پایگاه_قاسم_بن_الحسن_ع
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
✦࿐჻ᭂ❣🌙❣჻ᭂ࿐✦
@payame_kosar
#گزارش_تصویری
💠 نشست بصیرتی روشنگری
🔷 سخنران: سرکار خانم اکبری
🔶 مکان: پایگاه شهید عاصی زاده
🔸 موضوع : اهمیت انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب اصلح
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
#پایگاه_شهید_عاصی_زاده
#امتداد_بدرقه_شهیدان
#انتخابات۱۴۰۳
#انتخاب_اصلح
#به_کمتر_از_رئیسی_راضی_نیستیم
#اردکان_حماسه_ساز
࿐჻ᭂ🌸🇮🇷🌸჻ᭂ࿐
@payame_kosar
📷#گزارش_تصویری
✅نشست بصیرتی سیاسی باموضوع :
1_شخصیت و ویژگی های شاخص شهید رئیسی
2_ویژگی های رئیس جمهور اصلح ازدیدگاه مقام معظم رهبری
3_دعوت به حضور حداکثری درانتخابات وبیان رسالت ما، درانتخابات پیشرو
🔸سخنران :حجةالاسلام فدایی
🔸مکان: پایگاه بسیج قاسم ابن الحسن
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
#پایگاه_قاسم_بن_الحسن_ع
#امتداد_بدرقه_شهیدان
#انتخابات۱۴۰۳
#انتخاب_اصلح
#به_کمتر_از_رئیسی_راضی_نیستیم
#اردکان_حماسه_ساز
࿐჻ᭂ🌸🇮🇷🌸჻ᭂ࿐
@payame_kosar
📷#گزارش_تصویری
📌برگزاری حلقه صالحین نوجوانان پایگاه در جوار یادمان شهید گمنام پارک آزادی
همراه با شرکت در نماز جماعت ، تهیه و تدارک شام توسط خود بچه ها
سرگروه : سرکار خانم مریم قانعی
#پایگاه_بسیج_قاسم_ابن_الحسن_ع
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
࿐჻ᭂ🌸💚🌸჻ᭂ࿐
@payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️فرا رسیدن شهادت پنجمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام محمد باقر علیه السّلام بر همگان تسلیت باد
________🍃🌹🇮🇷
@payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 یه مدینه، یه بقیعه...
♦️مداحی حاج محمود کریمی
🌹 شهادت امام باقر(علیه السلام)
___🍃🌹🇮🇷
@payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭شب جمعه و شب زیارتی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام.
🏴و شب شهادت نوه دلبندش حضرت باقر العلوم علیهم السلام که در کربلا در سن ۴ سالگی در تمام سختی ها شریک و همراه بود.
التماس دعای ویژه خدمت همه عزیزان
________🍃🇮🇷🌹
@payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 گروهانهای قدس اعلام کرد سدیروت، عسقلان، مفلاسیم، نیرعام و اسدود را در پاسخ به کشتار غیرنظامیان فلسطینی در نوار غزه هدف حمله موشکی گستردهای قرار داده است.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
@payame_kosar
🔴 پلیس فرانسه هم به مقر گروهک تروریستی منافقین در پاریس حمله کرد
🔹پایگاه فرانسوی TFI اعلام کرد که پلیس این کشور به مقر منافقین رفته و آن را تفتیش کرده است. پیش از این دولت آلبانی هم به مقر این گروهک حمله کرده بود.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
@payame_kosar
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_چهل_دو
آن شب همین که دراز کشیده بودم، وضعیت قرمز شد و بلافاصله پدافندها شروع به کار کردند، این بار آن قدر صدای گلوله هایشان زیاد بود که معصومه و خدیجه وحشت زده شروع به جیغ و داد و گریه زاری کردند. مانده بودم چه کار کنم. هر کاری می کردم، ساکت نمی شدند. از سر و صدا و گریه بچه ها زن صاحب خانه آمد بالا. دلش برایم سوخت. خدیجه را به زور بغل گرفت و دستی روی سرش کشید. معصومه را خودم گرفتم. زن وقتی لرزش خانه وآتش پدافندهای هوایی را دید،گفت: «قدم خانم! شما نمی ترسید؟!»
گفتم: «چه کار کنم.»
معلوم بود خودش ترسیده. گفت: «والله، صبر و تحملت زیاد است. بدون مرد، آن هم با این دو تا بچه، دندة شیر داری به خدا. بیا برویم پایین. گناه دارند این بچه ها.»
گفتم: «آخر مزاحم می شویم.»
بندة خدا اصرار کرد و به زور ما را برد پایین. آنجا سر و صدا کمتر بود. به همین خاطر بچه ها آرام شدند.
روزهای دوشنبه و چهارشنبة هر هفته شهید می آوردند. تمام دلخوشی ام این بود که هفته ای یک بار در تشییع جنازة شهدا شرکت کنم. خدیجه آن موقع دو سال و نیمش بود. بالِ چادرم را می گرفت و ریزریز دنبالم می آمد. معصومه را بغل می گرفتم. توی جمعیت که می افتادم، ناخودآگاه می زدم زیر گریه. انگار تمام سختی ها و غصه های یک هفته را می بردم پشت سر تابوت شهدا تا با آن ها قسمت کنم. از سر خیابان شهدا تا باغ بهشت گریه می کردم. وقتی به خانه برمی گشتم، سبک شده بودم و انرژی تازه ای پیدا کرده بودم.
دیگر نیمه های اسفند بود؛ اما هنوز برف روی زمین ها آب نشده بود و هوا سوز و سرمای خودش را داشت. زن ها مشغول خانه تکانی و رُفت و روب و شست وشوی خانه ها بودند. اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت. آن روز تازه از تشییع جنازة چند شهید برگشته بودم، بچه ها را گذاشته بودم خانه و رفته بودم صف نانوایی و مثل همیشه دم به دقیقه می آمدم و به آن ها سر می زدم. بار آخری که به خانه آمدم، سر پله ها که رسیدم، خشکم زد. صدای خندة بچه ها می آمد. یک نفر خانه مان بود و داشت با آن ها بازی می کرد. پله ها را دویدم. پوتین های درب و داغان و کهنه ای پشت در بود. با خودم گفتم: «حتماً آقا شمس الله یا آقا تیمور آمدند سری به ما بزنند. شاید هم آقا ستار باشد.» در را که باز کردم، سر جایم میخ کوب شدم. صمد بود. بچه ها را گرفته بود بغل و دور اتاق می چرخید و برایشان شعر می خواند. بچه ها هم کیف می کردند و می خندیدند.
یک لحظه نگاهمان در هم گره خورد و بدون اینکه چیزی بگوییم چند ثانیه ای به هم نگاه کردیم. بعد از چهار ماه داشتیم دوباره یکدیگر را می دیدیم. اشک توی چشم هایم جمع شد. باز هم او اول سلام داد و همان طور که صدایش را بچگانه کرده بود و برای خدیجه و معصومه شعر می خواند گفت: «کجا بودی خانم من، کجا بودی عزیز من. کجا بودی قدم خانم؟!»
از سر شوق گلوله گلوله اشک می ریختم و با پر چادر اشک هایم را پاک می کردم. همان طور که بچه ها بغلش بودند، روبه رویم ایستاد و گفت: «گریه می کنی؟!»
بغض راه گلویم را بسته بود. خندید و با همان لحن بچه گانه گفت: «آها، فهمیدم. دلت برایم تنگ شده؛ خیلی خیلی زیاد. یعنی مرا دوست داری. خیلی خیلی زیاد!»
هر چه او بیشتر حرف می زد، گریه ام بیش تر می شد. بچه ها را آورد جلوی صورتم و گفت: «مامانی را بوس کنید. مامانی را ناز کنید.»
بچه ها با دست های کوچک و لطیفشان صورتم را ناز کردند.
پرسید: «کجا رفته بودی؟!»
با گریه گفتم: «رفته بودم نان بخرم.»
پرسید: «خریدی؟!
#ادامه_دارد
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
@payame_kosar