📷#گزارش_تصویری
🔸برگزاری مراسم استغاثه به امام زمان (عج الله) برای حضور دشمن شکن مردم در انتخابات پیش رو،
🔷 با حضور حاج آقای طلایی
🔶(سخنرانی،مداحی،زیارت آل یس،دعا و نماز استغاثه)
#انتخابات۱۴۰۳
#پایگاه_بسیج_قاسم_ابن_الحسن_ع
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
🇮🇷⃟༈╰➤⃝⃔@payame_kosar
📷#گزارش_تصویری
🌱 سومین جلسه برگزاری کلاس آموزشی زبان انگلیسی
مربی: سرکار فاطمه بهجتی
#نو_جوانه_ها
#پایگاه_بسیج_قاسم_ابن_الحسن_ع
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
♥️⃟༈╰➤⃝⃔@payame_kosar
#گزارش_تصویری
✨ برگزاری پنجمین جلسه از سلسله جلسات کارگاه آموزشی تربیت نوجوان
با حضور مشاور توانمند خانم شیری
#سبک_زندگی_اسلامی
#پایگاه_بسیج_قاسم_ابن_الحسن_ع
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
࿐჻ᭂ🌸💚🌸჻ᭂ࿐
@payame_kosar
#گزارش_تصویری
🌱 یک دورهمی دخترونه و صمیمی با حضور دختران حلقه قرآنی در پارک بانوان پردیس
🔸 همراه با یه عصرونه خوشمزه و کلی بازی های عالی👌
با سرگروهی سرکار خانم مخدومی
#نو_جوانه_ها
#پایگاه_حضرت_ابوالفضل(ع)
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
✦࿐჻ᭂ❣🌙❣჻ᭂ࿐✦
@payame_kosar
📸#گزارش_تصویری
☘ برگزاری حلقه صالحین چهارده معصوم ویژه بزرگسالان
🌿موضوع بحث: روز مباهله و انتخابات پیش رو
سخنران:سرکار خانم قانعی
#انتخابات۱۴۰۳
#اردکان_حماسه_ساز
#امتداد_بدرقه_شهیدان
#پایگاه_حضرت_رقیه _س
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
🇮🇷⃟༈╰➤⃝⃔@payame_kosar
#گزارش_تصویری
✅ برگزاری حلقه صالحین پایگاه مهدیه
امروز در منزل یکی از خواهران بسیجی
☘جزء خوانی قرآن کریم
☘نشست بصیرتی با حضور خانم قانعی
☘پاسخ گویی به شبهات انتخاباتی
#انتخابات۱۴۰۳
#اردکان_حماسه_ساز
#امتداد_بدرقه_شهیدان
#پایگاه_مهدیه
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
☘☘☘☘
𖠇𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═┅───
@payame_kosar
#گزارش_تصویری
💠 شروع کلاس تابستونی زبان انگلیسی گروه الف و گروه ب
مربی: سرکار خانم مریم شیبانی
#نو_جوانه_ها
#پایگاه_ثامن_الائمه_رباط_پشت_بادام
#حوزه_بسیج_کوثر_اردکان
─═༅🍃🌹🍃༅═─
@payame_kosar
#گزارش_تصویری
🌹 برگزاری کلاس سفالگری امروز سه شنبه ۱۲ تیرماه
مربی : سرکار خانم مروتی
#نو_جوانه_ها
#پایگاه_شهید_مصطفی_صدرزاده
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
࿐჻ᭂ🌸💚🌸჻ᭂ࿐
@payame_kosar
#گزارش_تصویری
🌸 برگزاری کلاس مهارتهای زندگی(گلدوزی، بافتنی، قلاب بافی و ....)
مربی : سرکار خانم مریم خاکی
#نو_جوانه_ها
#پایگاه_شهید_مصطفی_صدرزاده
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
@payame_kosar
#گزارش_تصویری
🔶 حلقه صالحین نونهالان حضرت رقیه(س)
🌸 همرا با قرائت آیات قرآن و داستان پیرامون آیات و درآخر هم بچه ها برای خودشون دستبند درست کردن.
سرگروه : سرکار خانم فولادی
#نو_جوانه_ها
#پایگاه_حضرت_معصومه(س)
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
╔══🌼══🍃══╗
@payame_kosar
╚═══🌼══🍃═╝
#گزارش_تصویری
🔶 اولین جلسه کلاس خوشنویسی در پایگاه شهید چمران برگزار شد.
مربی: سرکار خانم دادآفرین
#نو_جوانه_ها
#پایگاه_شهید_چمران_شریف_آباد
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
@payame_kosar
╰━⊰🍂🌺🌺🍂⊱═╯
.
🥀بسم الله النور 🥀
#عید_بزرگ_مباهله
#شما_هم_دعوتید
✨ روز مباهله( ۲۴ ذی الحجه)، و سالروز بخشش انگشتر در رکوع و نزول آیه ولایت"انما ولیکم (آیه 55 مائده) ، نزول آیه تطهیر و صدور حدیث شریف کساء در جریان مباهله، نزول سوره مبارکه انسان (هل اتی) در شان پنج تن آل عبا ع میباشد.
⭐️این روز بزرگ را به محضر قلب عالم امکان امام زمان ارواحنا له الفداء و شیعیان و دوستداران اهل بیت ع تبریک و تهنیت عرض مینمائیم🌹
🔹به همین مناسبت جشن بزرگ عید مباهله و پرده خوانی غدیر در مسجدوحسینیه اهل البیت.علیهم السلام. برگزارمی شود.
زمان:چهارشنبه شب ۱۴۰۳/۴/۱۳همراه با نماز مغرب و عشا
مکان:اردکان،خیابان سعدی مسجدوحسینیه اهل البیت.علیهم سلام.
#مسجدوحسینیه_اهل_بیت ع
#بنیاد_مهدویت_اردکان
#گروه_جهادی_نور
#پایگاه_حضرت_رقیه س
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
🌺مقدمتان گلباران🌺
✦࿐჻ᭂ❣🌙❣჻ᭂ࿐✦
@payame_kosar
#پای_کار_ایرانیم
💠پویش روز جمعه، روز کمک به سالمندان برای حضور پای صندوق هاست.
جمعه ۱۵ تیر هیچ کس در خانه نماند...
🔻بیماران، سالمندان و مردم عزیزی که وسیله ایاب و ذهاب به محل اخذ رأی ندارند، میتوانند جهت رفت و آمد بابت رأی دادن، با شمارههای زیر تماس بگیرند:
🔸 آقای میرزائی
۰۹۱۳۷۴۹۶۶۵۱
🔸 آقای ابولیان
۰۹۱۳۸۵۶۱۱۲۰
🔸آقای ناصری
۰۹۹۳۱۱۰۵۷۶۳
🔸آقای دلیلی
۰۹۱۳۹۶۷۷۰۹۲
✅ ایاب و ذهاب به صورت رایگان انجام میگیرد.
#مشارکت_حداکثری
#انتخابات۱۴۰۳
#اردکان_حماسه_ساز
#امتداد_بدرقه_شهیدان
#پایگاهحضرتعلیبنابیطالبع
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
🇮🇷⃟༈╰➤⃝⃔@payame_kosar
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_شصت_سه
چند هواپیما در ارتفاع پایین در حال پرواز بودند. ما حتی رها شدن بمب هایشان را هم دیدیم. تنها کاری که در آن لحظه از دستمان برمی آمد، این بود که دراز بکشیم روی زمین. دست ها را روی سرمان گذاشته و دهانمان را باز کرده بودیم. فریاد می زدیم: «بچه ها! دست ها را روی سرتان بگذارید. دهانتان را نبندید.» خدیجه و معصومه و مهدی از ترس به من چسبیده بودند و جیک نمی زدند. اما سمیه گریه می کرد. در همان لحظات اول، صدای گرومپ گرومپ انفجارهای پشت سر هم زمین را لرزاند. با خودم فکر می کردم دیگر همه چیز تمام شد. الان همه می میریم. یک ربعی به همان حالت دراز کشیدیم. بعد یکی یکی سرها را از روی زمین بلند کردیم. دود اتاق را برداشته بود. شیشه ها خرد شده بود، اما چسب هایی که روی شیشه ها بود، نگذاشته بود شیشه ها روی زمین یا روی ما بریزد. همان توی پنجره و لا به لای چسب ها خرد شده و مانده بود. خدا را شکر کردیم کسی طوری نشده. صداهای مبهم و جورواجوری از بیرون می آمد. یکی از خانم ها گفت: «بیایید برویم بیرون. اینجا امن نیست.»
بلند شدیم و از ساختمان بیرون آمدیم. دود و گرد و غبار به قدری بود که به زور چند قدمیِ مان را می دیدیم. مانده بودیم حالا کجا برویم. یکی از خانم ها گفت: «چند روز پیش که نزدیک پادگان بمباران شد، حاج آقای ما خانه بود، گفت اگر یک موقع اوضاع خراب شد، توی خانه نمانید. بروید توی دره های اطراف.»
بعد از خانه های سازمانی سیم خاردارهای پادگان بود. اما در جایی قسمتی از آن کنده بود و هر بار که با صمد یا خانم ها می رفتیم پیاده روی، از آنجا عبور می کردیم؛ اما حالا با این همه بچه و این اضطراب و عجله، گذشتن از لای سیم خاردار و چاله چوله ها سخت بود. بچه ها راه نمی آمدند. نق می زدند و بهانه می گرفتند. نیم ساعتی از آخرین بمباران گذشته بود. ما کاملاً از پادگان دور شده بودیم و به رودخانة خشکی رسیده بودیم که رویش پلی قدیمی بود. کمی روی پل ایستادیم و از آنجا به پادگان و خانه های سازمانی نگاه کردیم که ناگهان چند هواپیما را وسط آسمان دیدیم. هواپیماها آن قدر پایین آمده بودند که ما به راحتی می توانستیم خلبان هایشان را ببینیم. حتم داشتیم خلبان ها هم ما را می دیدند. از ترس ندانستیم چطور از روی پل دویدیم و خودمان را رساندیم زیر پل. کمی بعد دوباره صدای چند انفجار را شنیدیم. یکی از خانم ها ترسیده بود. می گفت: «اگر خلبان ها ما را ببینند، همین جا فرود می آیند و ما را اسیر می کنند.»
هر چه برایش توضیح می دادیم که روی این زمین ها هواپیما نمی تواند فرود بیاید، قبول نمی کرد و باز حرف خودش را می زد و بقیه را می ترساند. ما بیشتر نگران خانمی بودیم که حامله بود. سعی می کردیم از خاطراتمان بگوییم یا تعریف هایی بکنیم تا او کمتر بترسد؛ اما هواپیماها ول کن نبودند. تقریباً هر نیم ساعت هفت هشت تایی می آمدند و پادگان را بمباران می کردند. دیگر ظهر شده بود. نه آبی همراه خودمان آورده بودیم، نه چیزی برای خوردن داشتیم. بچه ها گرسنه بودند. بهانه می گرفتند. از طرفی نگران مردها بودیم و اینکه اگر بروند سراغمان، نمی دانند ما کجاییم. یکی از خانم ها، که دعاهای زیادی را از حفظ بود، شروع کرد به خواندن دعای توسل. ما هم با او تکرار می کردیم. بچه ها نق می زدند و گریه می کردند. کلافه شده بودیم. یکی از خانم ها که این وضع را دید، بلند شد و گفت: «این طوری نمی شود. هم بچه ها گرسنه اند و هم خودمان. من می روم چیزی می آورم، بخوریم.» دو سه نفر دیگر هم بلند شدند و گفتند: «ما هم با تو می آییم.» می دانستیم کار خطرناکی است. اولش جلوی رفتنشان را گرفتیم؛ اما وقتی دیدیم کمی اوضاع آرام شده رضایت دادیم و سفارش کردیم زود برگردند.
با رفتن خانم ها دلهرة عجیبی گرفتیم که البته بی مورد هم نبود. چون کمی بعد دوباره هواپیماها پیدایشان شد. دل توی دلمان نبود. این بار هم هواپیماها پادگان را بمباران کردند. هر لحظه برایمان هزار سال می گذشت؛ تا اینکه دیدیم خانم ها از دور دارند می آیند. می دویدند و زیگزاکی می آمدند. بالاخره رسیدند؛ با کلی خوردنی و آب و نان و میوه. بچه ها که گرسنه بودند، با خوردن خوراکی ها سیر شدند و کمی بعد روی پاهایمان خوابشان برد.
هر چه به عصر نزدیک تر می شدیم، نگرانی ما هم بیشتر می شد. نمی دانستیم چه عاقبتی در انتظارمان است. با آبی که خانم ها آورده بودند، وضو گرفتیم و نماز خواندیم. لحظات به کندی می گذشت و بمباران پادگان همچنان ادامه داشت.
#ادامه_دارد
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
@payame_kosar
🔴 نگذاریم که در مرحله دوم انتخابات هم این آفت بزرگ دامن گیرمان شود!
~•~🌿꧁🌹꧂🌿~•~
@payame_kosar
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🎧 با نوای علی فانی
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
•┈••••✾•☘️🌸☘️•✾•••┈•
@payame_kosar