فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 امر به معروف و نهی از منکر
مجوز نمیخواهد
🎤 دکتر طاهری آکردی
#امربهمعروف_و_نهیازمنکر
#رئیسی_عزیز
#شهید_جمهور
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅❤️🤍💚༅࿐✾✾
@payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیرین عسل خونگی
پودر ژله
بیسکویت ساقه طلایی
شکلات تختهای ۱۰۰ گرم
آبجوش ⅓ لیوان
شکر حدود ۱ ق
#شیرین_عسل_خونگی
🌟@payame_kosar
♦️تسهیل سفر زائرین به عراق با اقدامات شبانه روزی پلیس
سردار "سعید منتظرالمهدی" سخنگوی پلیس:
🔹 فراجا تسهیلگرِ گردهمایی بزرگ فرهنگی اجتماعی، معنوی اربعین
🔹 ایجاد زیرساختهای لازم برای تسهیل و تسریع در ارائه خدمات به زائرین کربلای معلی
🔹 صدور گذرنامه زیارتی با نازلترین قیمت و کمترین زمان ممکن و ارسال به درب منزل
🔹فعالیت شبانه روزی مرزهای هوایی و مرزهای ۶ گانه زمینیِ مهران ، خسروی، چذابه ، شلمچه ، باشماق و تمرچین و کاهش زمانِ کنترل ، به ۴ ثانیه در در گیتهای خروجی
✾࿐༅•••{ 🌸✨🌸 }•••༅࿐✾
@payame_kosar
درحالی که قطعات فولادین برج ایفل تا به امروز ۱۲بار تعویض شده است! بافت خشتی یزد ۸٠٠سال باد و باران را پشت سرگذاشته و همچنان عظمت خود را به رخ میکشاند!
✾࿐༅•••{ 🌸✨🌸 }•••༅࿐✾
@payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 افتتاح سازمان ملی هوش مصنوعی
♦️با حضور مخبر، سرپرست ریاستجمهوری و دهقانی فیروزآبادی، معاون علمی فناوری و اقتصاد دانشبنیان رئیسجمهور، «سازمان ملی هوش مصنوعی» افتتاح شد.
✾࿐༅•••{ 🌸✨🌸 }•••༅࿐✾
@payame_kosar
🔴تعطیلی ۶ روزه تئاتر
دفتر رسانه اداره کل هنرهای نمایشی:
🔹همزمان با شهادت امام حسین (ع)، نمایشهای سراسر کشور از غروب شنبه ۲۳ تیر تا پایان پنجشنبه ۲۸ تیرماه به صحنه نخواهند رفت.
🔹فقط نمایشهای مناسبتی و مرتبط با موضوع «عاشورای حسینی» با رعایت مقررات سالنهای اجرا، روی صحنه باقی خواهند ماند.
✾࿐༅•••{ 🌸✨🌸 }•••༅࿐✾
@payame_kosar
#گزارش_تصویری
🌱 برگزاری کلاس های نقاشی و حفظ قران
مربی:خانم زکیه ثقفی
مکان:حسینیهی روستای حاجیآباد زرین
#نو_جوانه_ها
#پایگاه_حضرت_رقیه س
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
࿐჻ᭂ🌸💚🌸჻ᭂ࿐
@payame_kosar
#گزارش_تصویری
🌸 سرکشی از کلاس طرح نو+جوانه ها توسط مسئول تعلیم و تربیت حوزه کوثر، پایگاه شهید عاصی زاده
#نو_جوانه_ها
#پایگاه_سردارشهیدعاصی_زاده
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
╭┅─•❀♡❀♡•─┅╮
@payame_kosar
╰┅─•❀♡❀♡•─┅╯
#گزارش_تصویری
🌱 برگزاری کارگاه آموزشی مهارت های فرزند پروری توسط روانشناس شبکه بهداشت خرانق آقای ملک محمدی در حلقه صالحین بسیجیان پایگاه فردوس خرانق
#پایگاه_فردوس_خرانق
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
𖠇𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═┅───
@payame_kosar
#گزارش_تصویری
✨ حلقه صالحین « حضرت رقیه(س) »
باحضور دختران پرشور و فعال😍❤️
همراه با مسابقه و جایزه🎁
باسرگروهی سرکارخانم آزاده رستگار
#نو_جوانه_ها
#پایگاهحضرتعلیبنابیطالبع
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
𖠇𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═┅───
@payame_kosar
#گزارش_تصویری
🔸 برگزاری مراسم عزاداری سرور وسالار شهیدان در دهه اول محرم با قرائت زیارت عاشورا و سخنرانی و مداحی خانم ترخاصی هروز از ساعت ۱۷ تا ۱۹ ، در پایگاه حضرت معصومه(س)
#ماه_محرم
#پایگاه_حضرت_معصومه_س
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
✦࿐჻ᭂ❣🖤❣჻ᭂ࿐✦
@payame_kosar
السلام علیک یاقمربنی هاشم ع
به یکتایی قسم ، یکتا ست عباس
امیر کشور دلها ست عباس
اگر چه زاده ام البنین است
و لیکن مادرش زهرا است عباس
🖤🖤🖤🖤
باعرض تسلیت فرارسیدن ماه محرم ،
🔶 مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان و علمدار کربلا ،
🔷 باسخنرانی خانم صحرایی پیرامون ماه محرم و هفته امربه معروف ونهی از منکر قرائت زیارتعاشورا و علقمه و سوره الرحمن ، روضه خوانی حضرت ابوالفضل (ع) توسط مداح اهل بیت خانم ابراهیمیان و
🔷 همچنین طبخ نذری سفره حضرتابوالفضل(ع) در پایگاه حضرت علی بن ابیطالب (ع) برگزار شد.
#ماهمحرم
#پایگاهحضرتعلیبنابیطالبع
#حوزهمقاومتبسیجکوثراردکان
🏴⃟༈╰➤⃝⃔@payame_kosar
#گزارش_تصویری
💠 نشست تبیین و تحلیل انتخابات ریاست جمهوری از منظر داخلی و خارجی ، با حضور استاد توانا هادی آخوندی در حوزه مقاومت کوثر اردکان برگزار شد.
🔷 در این نشست که با حضور اعضای نقش آفرين در جلب مشارکت مردم در انتخابات برگزارشد، سخنران دلایل اهمیت این انتخابات را از دیدگاه بین المللي و داخلی بیان فرمود و ضمن تشکر از تمامی کسانی که با تلاش خود در عرصه جهاد تبیین باعث مشارکت حداکثری مردم در انتخابات شدند، این حرکت را جهادی بزرگ خواند که نقشه های دشمنان را نقش بر آب کرد.
#انتخابات۱۴۰۳
#جهاد_تبیین
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
🇮🇷༈╰➤⃝⃔@payame_kosar
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_قسمت_هفتاد
خانم دارابی کسی را فرستاد سراغ شینا و حاج آقایم. عصر بود که حاج آقا تنهایی آمد. مرا که توی رختخواب دید، ناراحت شد. به ترکی گفت: «دختر عزیز و گرامی بابا! چرا این طور به غریبی افتادی. عزیزکردة بابا! تو که بی کس و کار نبودی.»
بعد آمد و کنارم نشست و پیشانی سردم را بوسید و گفت: «چرا نگفتی بچه ات به دنیا آمده. گفتند مریضی! شینا هم حالش خوش نبود نتوانست بیاید.»
همان شب حاج آقایم رفت دنبال برادرشوهرم، آقا شمس الله که با خانمش همدان زندگی می کردند. خانم او را آورد پیشم. بعد کسی را فرستاد دنبال شینا و خودش هم کارهای خرید بیرون را انجام داد.
یک هفته ای گذشته بود. شینا حالش خوش نبود. نمی توانست کمکم کند. می نشست بالای سرم و هی خودش را نفرین می کرد که چرا کاری از دستش برنمی آید. حاج آقایم این وضع را که دید، شینا را فرستاد قایش. خواهرها هم دو سه روز اول ماندند و رفتند سر خانه و زندگی شان. فقط خانم آقا شمس الله پیشم بود، که یکی از همسایه ها آمد و گفت: «حاج آقایتان پشت تلفن است. با شما کار دارد.»
معصومه، زن آقا شمس الله، کمکم کرد و لباس گرمی تنم پوشاند و چادرم را روی سرم انداخت. دستم را گرفت و رفتیم خانة همسایه.
گوشی تلفن را که برداشتم، نفسم بالا نمی آمد. صمد از آن طرف خط گفت: «قدم جان تویی؟!»
گفتم: «سلام.»
تا صدایم را شنید، مثل همیشه شروع کرد به احوال پرسی؛ می خواست بداند بچه به دنیا آمده یا نه؛ اما انگار کسی پیشش بود و خجالت می کشید. به همین خاطر پشت سر هم می گفت: «تو خوبی، سالمی، حالت خوب است؟!»
من هم از او بدتر چون زن همسایه و معصومه کنارم نشسته بودند، خجالت می کشیدم بگویم: «آره، بچه به دنیا آمده.»
می گفتم: «من حالم خوب است. تو چطوری؟! خوبی؟! سالمی؟!»
معصومه با ایما و اشاره می گفت: «بگو بچه به دنیا آمد، بگو.»
از همسایه خجالت می کشیدم. معصومه که از دستم کفری شده بود، گوشی را گرفت و بعد از سلام و احوال پرسی گفت: «حاج آقا! مژده بده. بچه به دنیا آمد. قدم راحت شد.»
صمد آن قدر ذوق زده شده بود که یادش رفت بپرسد حالا بچه دختر است یا پسر. گفته بود: «خودم را فردا می رسانم.»
از فردا صبح چشمم به در بود. تا صدای تقة در می آمد، به هول از جا بلند می شدم و می گفتم حتماً صمد است. آن روز که نیامد، هیچ. هفتة بعد هم نیامد. دو هفته گذشت. از صمد خبری نشد. همه رفته بودند و دست تنها مانده بودم؛ با پنج تا بچه و کلی کار و خرید و پخت و پز و رُفت و روب. خانم دارابی تنها کسی بود که وقت و بی وقت به کمکم می آمد. اما او هم گرفتار شوهرش بود که به تازگی مجروح شده بود. صبح زود بندة خدا می آمد کمی به من کمک می کرد. بعد می رفت سراغ کارهای خودش. گاهی هم می ایستاد پیش بچه ها تا به خرید بروم.
آن روز صبح، خانم دارابی مثل همیشه آمده بود کمکم. داشتم به بچه ها می رسیدم. آمد، نشست کنارم و کمی درددل کرد. شوهرش به سختی مجروح شده بود.
از طرفی خیلی هم برایش مهمان می آمد. دست تنها مانده بود و داشت از پا درمی آمد.
گرم تعریف بودیم که یک دفعه در باز شد و برادرم آمد توی اتاق. من و خانم دارابی از ترس تکانی خوردیم. برادرم که دید زن غریبه توی خانه هست، در را بست و رفت بیرون. بلند شدم و رفتم جلوی در. صمد و برادرم ایستاده بودند پایین پله ها. خانم دارابی صدای سلام و احوال پرسی ما را که شنید، از اتاق بیرون آمد و رفت.
برادرم خندید و گفت: «حاجی! ما را باش. فکر می کردیم به این ها خیلی سخت می گذرد. بابا این ها که خیلی خوش اند. نیم ساعت است پشت دریم. آن قدر گرم تعریف اند که صدای در را نشنیدند.»
صمد گفت: «راست می گوید. نمی دانم چرا کلید توی قفل نمی چرخید. خیلی در زدیم. بالاخره در را باز کردیم.»
همین که توی اتاق آمدند. صمد رفت سراغ قنداقة بچه. آن را برداشت و گفت: «سلام! خانمی یا آقا؟! من بابایی ام. مرا می شناسی؟! بابای بی معرفت که می گویند، منم.»
بعد به من نگاه کرد. چشمکی زد و گفت: «قدم جان! ببخشید. مثل همیشه بدقول و بی معرفت و هر چه تو بگویی.»
فقط خندیدم. چیزی نمی توانستم پیش برادرم بگویم.
#ادامه_دارد
~•~🌿꧁🌹꧂🌿~•~
@payame_kosar