eitaa logo
پیام کوثر
851 دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
8.6هزار ویدیو
175 فایل
برنامه های ثابت کانال پیام کوثر : #امام_زمانم ، #یاران_آسمانی، #سبک_زندگی_اسلامی ، #جهاد_تبیین ، #فرزندآوری ، #تربیت_فرزند ، #داستانک ، #مسابقه ، #تلنگر ، #پندانه ، #گزارش و... ارتباط با ما : @Hkosar
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 حضور اعضای حلقه ی جوانان صالحین شهید حججی همراه باسرگروه خود سرکار خانم رستگار برای تماشای نمایش مذهبی "به روی نی" در تالار فرهنگ 🥀 𖠇𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅─── @payame_kosar
بیست وسومین یادواره شهدای پایگاه و مسجد حضرت ابوالفضل(ع)مزرعه سیف با روایتگری: سردارمحمودی سخنرانی: حجت الاسلام سید اسماعیل شاکر( امام جمعه محترم شهرستان اردکان) ومداحی: برادر عزیزی و گروه سرود شهید حججی زمان:یکشنبه۱۴۰۳/۶/۱۱بعدازنماز مغرب وعشاء مکان:مسجدحضرت ابوالفضل (ع)مزرعه سیف (ع) ╭┅─•❀♡❀♡•─┅╮ ‌    @payame_kosar ╰┅─•❀♡❀♡•─┅╯
✳️ برگزاری حلقه صالحین پایگاه مهدیه امروز با مداحی خانم ابویی ☘سفره صلوات قرائت زیارت عاشورا ، حدیث کسا ☘روضه خوانی بمناسبت ایام آخر ماه صفر ╔══🌼══🍃══╗      @payame_kosar ╚═══🌼══🍃═╝
◀️ پایگاه شهید چمران با همکاری گروه جهادی شهدای شریف آباد به مناسبت بزرگداشت شهدای دولت و درگذشت بسیجی گرامی خانم مریم رضایی ، خواهر شهید محمد حسین رضایی ، مجلس روضه خوانی و سفره صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در فرج ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و حضرت رقیه (سلام الله علیه) برگزار کرد     @payame_kosar ╰━⊰🍂🌺🌺🍂⊱═╯
🔥ضربه سنگین سربازان گمنام امام زمان عج به جاسوس‌های وطنی شبکه کان اسرائیل: تبلیغات استخدام جاسوس برای اسرائیل که در فضای مجازی برای کاربران ایرانی دیده می‌شود متعلق به دستگاه‌ های اطلاعاتی ایران می‌باشد. پ.ن:فقط اونایی که درخواست استخدام دادن😁😂 ✾࿐༅•••{🌼🦋🌼}•••༅࿐✾ @payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بِسْـمِـ الّلهِ النُّور 🍁رمان هیجانی و فانتزی 🌷 🍁قسمت تا صدای فاطمه را نمی شنیدم دست بردار نبودم...💓😇 تصمیم گرفتم دو روز بعد دوباره زنگ بزنم. میدانستم پنج شنبه ها محمد به بهشت زهرا می رود. 😆 عصر پنجشنبه خودم را به تلفن رساندم 🏃و شماره را گرفتم. در این فکر بودم که اگر دوباره محمد جواب تلفن را بدهد چه بهانه ای بتراشم که فاطمه گوشی را برداشت : _ بفرمایید؟ + سلام. رضا هستم. حالتون خوبه؟😊 _ سلام.... ممنونم. + چند روز پیش که زنگ زدم دلم میخواست باهاتون حرف بزنم ولی محمد اجازه نداد. میدونم همه چیز رو براش تعریف می کنین، ولی خواهشا نگین که من زنگ زدم.😅 _ من نمیتونم چیزی رو از محمد پنهان کنم!👌 + آخه من فقط زنگ زدم که بگم به یادتونم. یه وقت فکر نکنین رفتم و پشت سرمم نگاه نکردم...☺️ _ اما من چنین فکری نکردم! فاطمه باهوش بود... فهمیده بود دلم تنگ شده و همه ی این حرف ها بهانه است، اما چون محمد راضی به حرف زدنش با من نبود سعی می کرد کلمه ای اضافه تر نگوید. مکثی کردم و گفتم : + من نوشته هاتونو خوندم، بارها و بارها. قرآنتونم همه جا همراهمه.😇 سکوت کرد و چیزی نگفت. ادامه دادم: + مواظب خودتون باشین و برام دعا کنین. روزای سختی رو میگذرونم... در همین لحظه تلفن قطع شد و دیگر تماس برقرار نشد... چترم را بستم و زیر باران قدم زنان به خانه برگشتم... هوای انگلیس 🇬🇧اغلب اوقات گرفته و بارانی بود... همیشه یک چتر کوچک همراهم داشتم تا بارش باران غافلگیرم نکند. یک روز بعد از کلاس باران شدیدی می بارید. فاصله ی دانشگاه تا خانه ام حدود بیست دقیقه بود. هرچقدر تلاش کردم چترم را باز کنم نشد. خراب شده بود. همینطور که در حال کلنجار رفتن با دکمه ی چترم بودم امیلی کنارم آمد و گفت : _ چترت خراب شده؟☔️ + بله. ظاهرا خراب شده. باز نمیشه. _ کجا میری؟ + میرم خونه. _ مسیرت کجاست؟ + چند تا خیابون اونطرف تره. دور نیست. _ من ماشین دارم. میرسونمت. + ممنون. خودم یه جوری میرم. _ مگه نمیگی چندتا خیابون اونطرف تره؟ + چرا _ پس بریم میرسونمت. مرا تا در خانه رساند و رفت...💨🚗 ادامه دارد.... ✾࿐༅•••{🌼🦋🌼}•••༅࿐✾ @payame_kosar ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌​​​​​