#شرح_عبارت
جمله «وَ لاَ تَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ» اشاره به اين است که قرآن را وسيله خودنمايى و جلب توجّه مردم و رسيدن به مقاصد دنيوى قرار ندهيد; آن گونه که از امام صادق(عليه السلام) روايت شده است که مى فرمايد: "إِنَّ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقْرَءُ الْقُرْآنَ لِيُقَالَ فُلانٌ قارِءٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقْرَءُ الْقُرْآنَ لِيَطْلُبَ بِهِ الدُّنْيَا وَ لاَ خَيْرَ فِي ذلِکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقْرَءُ الْقُرْآنَ لِيَنْتَفِعَ بِهِ فِي صَلاَتِهِ وَ لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ; (قاريان قرآن سه دسته اند) گروهى از مردم قرآن مى خوانند تا (ديگران) بگويند: فلان کس قارى قرآن است و گروهى قرآن مى خوانند تا به وسيله آن به منافع دنيوى برسند و در هيچ يک از اين ها خيرى نيست و گروهى ديگر قرآن را در نمازها و شب و روز مى خوانند تا از آن بهره (معنوى و الهى) گيرند."
اصول کافى، جلد 2، صفحه 607. (باب من حفظ القرآن... ذيل حديث 1)
#خطبه۱۷۶
#شرح_عبارت
در اين که منظور از «قضا» و «قدر» در اين عبارت چيست؟ شارحان نهج البلاغه احتمالات گوناگونى داده اند; ولى با توجّه به بيانات آن حضرت که بعد از اين نقل شده، بعيد نيست که اشاره به مسائل مربوط به زمامدارى آن حضرت ـ که در سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيش بينى شده بود و قيام گروهى از پيمان شکنان و مفسدان بر ضد آن حضرت ـ باشد.
#شرح_عبارت
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه يکى ديگر از آفات مهم دينى و اجتماعى را بيان مى فرمايد و با آن، بحث آفات پيش گفته را تکميل مى کند و آن آفت بدعت و تغيير احکام خدا بر طبق خواسته هاى دل و هواى نفس و بدعت گزارى در دين خداست.
اشاره به اين که مؤمنان راستين، احکام الهى را بازيچه هوا و هوس خود نمى سازند و با افکار ناقص خويش آن را تغيير نمى دهند ; چه اين که اگر باب بدعت در احکام الهى گشوده شود تمام ظالمان و تبهکاران و هوسبازان آن چه را بر خلاف منافع نامشروع خود مى بينند تغيير مى دهند و بعد از زمان کوتاهى چيزى از اصول و فروع دين باقى نمى ماند.
امام(عليه السلام) با درايت فوق العاده اى که داشت، مى ديد اگر جلوى اين کار گرفته نشود، همه احکام اسلام به خطر مى افتد و چهره نورانى اين آيين پاک به کلّى دگرگون مى شود ; از اين رو پرهيز از بدعت را نشانه ايمان شمرد.
آثار سوء و نکبت بار بدعت ها آشکار است و پيام تاريخ نيز در اين زمينه روشن است. آن کس که آن آثار را نبيند، نابيناست و آن کس که اين پيام را نشنود، کر است.
#خطبه۱۷۶
#شرح_عبارت
امیرالمومنین (ع) اين بخش را با يک نتيجه گيرى روشن پايان مى دهد و مى فرمايد: «بنابراين معبودى جز او نيست، معبودى که با نور خويش هر ظلمتى را روشن ساخته و با تاريکى هايى که آفريده هر نورى را در ظلمت فرو برده است»; (فَلاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ، أَضَاءَ بِنُورِهِ کُلَّ ظَلاَم، وَ أَظْلَمَ بِظُلْمَتِهِ کُلَّ نُور).
شارحان نهج البلاغه در تفسير اين جمله يا به معناى مطابقى آن توجه کرده و گفته اند: منظور اين است که با روشنايى روز، تاريکى شب را بر مى چيند و به همه جا نور و روشنايى مى تابد و با تاريکى شب اشعه نورانى روز را جمع مى کند و ظلمتى آميخته با آرامش و سکوت بر همه جا حاکم مى سازد، و گاه معناى کنايى آن را در نظر گرفته و گفته اند: منظور از ظلمتها اخلاق زشت است که با نور معرفت الله از صفحه روح انسان برچيده مى شود و در مقابل، کسانى که در ظلمت جهل و عدم معرفت پروردگار گرفتار شوند، انوار فضيلت و اخلاق انسانى از وجودشان برچيده خواهد شد.
#خطبه۱۸۲
#شرح_عبارت
امام در آغاز اين خطبه گروهى از خاصّان درگاه پروردگار را نام مى برد که اجمالا مأموريت مهمّى بر دوش دارند و مى گويد: هان! پدر و مادرم فدايشان باد!
قرائن متعدّد نشان مى دهد که منظور از آن، حضرت مهدى و ياران خاص اوست، زيرا امام بعد از اين جمله از حوادث سخت و دردناکى خبر مى دهد که انسان را به ياد علائم آخرالزمان و ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) مى اندازد.
سپس امام پيش گوييهايى از حوادث آينده دردناکى دارد که در انتظار مردم است.
...ذَاكَ حَيْثُ يَكُونُ الْمُعْطَى أَعْظَمَ أَجْراً مِنَ الْمُعْطِي
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، قبل از هر چيز مسئله حلال و حرام اموال را يادآور مى شود، زيرا سرنوشت مادى و معنوى جامعه ها به آن بستگى دارد، مى فرمايد: به قدرى اموال آلوده و حرام و غصب و رشوه و تقلب در جامعه زياد مى شود که به دست آوردن يک درهم حلال از تحمل ضربه شمشير در يک جنگ مشکل تر مى شود و به همين دليل آنهايى که انفاق در راه خدا مى کنند کمتر مشمول اجر و پاداش الهى مى شوند، چون مى دانند که اموالشان پاک نيست; ولى گيرندگان که از اين معنا باخبر نيستند يا مى دانند ولى به حکم اضطرار، آن مال مشکوک يا حرام را مى گيرند، مسئوليتى در پيشگاه خدا ندارند و اجر و پاداششان بيشتر است در حالى که در يک جامعه سالم مطابق حديث معروف: «اِنَّ الْيَدَ الْعُلْيا خَيْرُ مِنَ الْيَدِ السُّفْلى; دست بالا (دهنده) بهتر از دست پايين (گيرنده) است» قضيه بر عکس است يعنى معطى (دهنده) اجرش بيشتر از معطى (گيرنده) است.
#شرح_خطبه۱۸۷
.
#شرح_عبارت
تقسيم ايمان به ثابت و مستقر و متزلزل و ناپايدار و به بيان ديگر عاريتى، چيزى است که در احاديث اسلامى به آن اشاره شده است.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه شريفه (وَهُوَ الَّذِى أَنشَأَکُمْ مِّنْ نَّفْس وَاحِدَة فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ) اين چنين مى خوانيم: «فَالْمُسْتَقَرّ الإيمانُ الثابِتُ وَ الْمُسْتَوْدَعُ الْمُعارُ; مستقر به معناى ايمان ثابت است و مستودع ايمان عاريتى است».
عوامل تزلزل ايمان متعدد است; عدم آگاهى از دلايل محکم و هواپرستيها و ضعف نفس و آلودگى به گناهان بزرگ. هر يک از اينها امورى هستند که ممکن است در پايان عمر ايمان انسان را متزلزل سازند و سرانجام آدمى بى ايمان از دنيا برود.
تعبير به (عَوَارِيَ بَيْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ) کنايه از اين است که ايمان هنوز در قلب و روح آدمى نفوذ نکرده و به همين دليل استقرار نيافته است. درست مانند انسانى که به کنار ديوار خانه اى مى رسد و وارد آن نمى شود. به يقين چنين شخصى استقرارى ندارد.
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مردم را از بيزارى جستن از افراد پيش از پايان عمرشان بر حذر مى دارد زيرا سرنوشت انسان ها در پايان عمرشان روشن مى شود. حضرت مى فرمايد: هر گاه خواستيد از کسى بيزارى بجوييد مهلت دهيد تا زمان مرگش فرا رسد که آن هنگام (اگر از گناهانش توبه نکرد و تزلزل ايمان يافت آن زمان) بيزارى جستن است.
به اين ترتيب درباره هيچ کس حکم قطعى نمى توان کرد; نه افراد با ايمان و نه افراد بى ايمان، زيرا ممکن است در پايان راه بر اثر عوامل مختلفى برگردد و اگر حکمى بشود حکم موقت و مرحله اى است.
#خطبه۱۸۹
.
#شرح_عبارت
مى دانيم در آغاز دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مدينه، نشانه ايمان، هجرت بود; يعنى کسانى که در مناطق ديگر از جمله مکه ايمان پيدا مى کردند بايد به حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) بشتابند; هم تعاليم اسلام را فرا گيرند و هم جمعيّت مؤمنان را با حضور خود تقويت کنند; ولى بعد از سيطره اسلام بر جزيرة العرب، هجرت ظاهراً مفهوم خود را از دست داد. ديگر لزومى نداشت کسانى که در مناطق ديگر ايمان پيدا کرده اند به حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) بشتابند; ولى هجرت به مفهوم ديگرى که در واقع روح همان هجرت نخستين است، پايدار ماند.
امام(عليه السلام) اشاره به اين معناى هجرت مى کند و مى فرمايد: «هجرت بر همان وضع نخستين خود باقى است. خداوند به کسانى که در روى زمين زندگى مى کنند; خواه ايمانشان را پنهان نمايند يا آشکار سازند نيازى ندارد (و اگر دستور به هجرت داده به مصلحت اهل ايمان است که بتوانند از اين طريق در مقابل دشمن قوى شوند)
عصاره کلام امام(عليه السلام) اين است که هجرت در هر زمان و هر مکانى همچون عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) باقى و برقرار است; اما نه به اين معنا که اهل ايمان از جايى به جاى ديگر بروند، بلکه به اين معنا که حجت خدا را يعنى جانشين واقعى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و به تعبير روايت معروف نبوى، امام زمان خود را بشناسند و به او ايمان آورند; خواه اين امر از طريق هجرت مکانى صورت گيرد يا بدون آن، حاصل شود. کسى که امام زمان خود را بشناسد مهاجر واقعى است، زيرا هدف از هجرت که شناخت حجت خدا در زمين است براى او حاصل شده و کسانى که چنين نباشند مستضعف اند که گاه معذورند و گاه غير معذور. آنها که راه براى شناخت نداشته باشند جزء گروه اوّل اند (يعنى معذورند) و آنها که راه براى شناخت داشته باشند و عمل نکنند جزو گروه دوّم اند (يعنى غير معذورند).
#خطبه۱۸۹
.
#شرح_عبارت
نظير اين تعبير امام در احاديث ديگر نيز از امامان معصوم رسيده است و ممکن است اشاره به روايات دقيق و عميق توحيدى مربوط به صفات جمال و جلال خدا و مقامات پيامبر و ائمه معصومان(عليهم السلام) و نفوذ آنها در جهان تکوين به اذن خدا و شفاعت گسترده آنان از خاطيان امّت و آگاهى آنها بر غيب و حوادث آينده به تعليم الهى بوده باشد که همه کس توان تحمل آنها را ندارد، زيرا بسيارى از ناآگاهان صفات خدا را همچون صفات مخلوقات مى پندارند و پيامبر و امام معصوم را در حدّ انسانى معمولى. بديهى است اين گونه افراد تحمّل پذيرش آن احاديث را ندارند، همان گونه که در بعضى از خطبه هاى نهج البلاغه آمده است وقتى اميرمؤمنان على(عليه السلام) بخشى از اخبار غيبى را بيان فرمود، افراد ضعيف و نادانى که توان پذيرش آن را نداشتند حضرت را (نَعُوذُ بِاللهِ) به دروغ گفتن متهم کردند.
#خطبه۱۸۹
#شرح_عبارت
هنگامى که پيمانه دنیاپرستان لبريز مى شود همه چيز او را در برابر حوادث تنها مى گذارد; نيرومندترين قلعه ها و محکم ترين خانه ها دفاعى از او نمى کنند و تدبيرهايش نتيجه معکوس مى دهند و او را تسليم مرگ مى سازند و مطابق ضرب المثل معروف: «چون قضا آيد طبيب ابله شود».
در نتيجه سرنوشت مغروران دنياپرست به يکى از چند صورتى که امام در ادامه اين سخن بيان فرموده، رقم مى خورد،
«يا نجات يافته اى مجروحند يا مرده اى پاره پاره، يا سر از تن جدا شده، يا غرق به خون، يا پشيمانى که هر دو دستش را به دندان مى گزد، يا حسرت مندى که دستها را به هم مى سايد، يا حيرت زده اى که سر را به روى دستها تکيه داده (و به فکر فرو رفته) يا پشيمانى که بر اشتباهات خويش تأسف مى خورد (و خود را شايسته ملامت مى بيند) و يا از تصميم برگشته اى (که راه چاره را در برابر خود مسدود مى بيند»
امام عاقبت کار مغروران ناکام در اين دنيا را در نُه صورت بالا به گونه اى بيان فرموده که دقيق تر و گوياتر از آن تصوّر نمى شود; اين اصناف نه گانه هر کدام به نوعى ضربات دنيا را بر پيکر خود احساس مى کنند و قدر جامع آن است که پايان کارشان شقاوت و حسرت و ندامت است چه آنها که ضرباتشان سنگين است و در کام مرگ فرو مى روند و چه آنها که زنده مى مانند و حسرت مى خورند.
تاريخ نمونه هاى زيادى از هر يک از اين گروههاى نه گانه را نشان مى دهد و اى بسا خود، نيز در عمر کوتاهمان آنها را با چشم خود ديده ايم...
#خطبه۱۹۱
#شرح_عبارت
امام(عليه السلام) در بخش سوم خطبه ـ بعد از بيان اهميّت نماز و زکات ـ مسئله بسيار مهم ديگرى را طرح مى کند که مسئله «اداى امانت» است. همان موضوعى که اگر انجام نشود همه برنامه ها ابتر و بى نتيجه خواهد بود، مى فرمايد: «سپس (خداوند) اداى امانت (را بر عهده انسان ها گذارد) به راستى آن کس که از اهل آن نيست، نااميد و ناکام خواهد شد»; (ثُمَّ أَدَاءَ الاَْمَانَةِ، فَقَدْ خَابَ مَنْ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا).
در اينکه منظور از اداى امانت در اينجا چيست؟ بعضى از شارحان براى آن محدوديت قائل شده و آن را به معناى ولايت و امامت، يا مانند آن دانسته اند، در حالى که قرار گرفتن اداى امانت بعد از نماز و روزه، نشان مى دهد که مفهوم عامّى از آن اراده شده است، زيرا اداى امانت پايه همه فعاليتهاى مثبت اجتماعى است که اگر خيانت در امانتها راه يابد، اعتماد همگان متزلزل مى شود، همکارى اجتماعى از ميان مى رود و محيطى مملوّ از سوء ظن و فساد و نابسامانى به وجود مى آيد، لذا در روايتى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «إنّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إلاّ بِصِدْقِ الْحَديثِ وَ أداءِ الاَْمانَةِ إِلَى الْبِرِّ وَ الْفاجِرِ; خداوند متعال هيچ پيامبرى را مبعوث نکرد مگر اينکه راستگويى و اداى امانت به خوبى و بدان، جزو برنامه هاى او بود».
شايسته است توجه شود که امانت دو معنا دارد; معنايى خاص که شامل امانتهاى مالى مردم مى شود که نزد يکديگر مى سپارند و حفظ آن از اوجب واجبات است و ديگر معناى عام که شامل هر گونه موهبت و مسئوليت الهى مى شود. به اين ترتيب عمر ما، فرزندان ما، کشور ما، مقامات اجتماعى و حکومتهاى الهى همه، اماناتى است که به ما سپرده شده و بايد در آن خيانت نشود.
اين مفهوم عام هم شامل امانتهاى مادى مردمى و هم امانتهاى الهى و معنوى مى شود و حفظ همه آنها از ارکان دين است که امام بعد از بيان نماز و زکات به آن پرداخته است.
جمله هاى بعد از آن به خوبى نشان مى دهد که هدف از ذکر امانت در اينجا، همان مفهوم عام است، چون در تعقيب اين جمله، امام مى فرمايد: «اين امانت بر آسمانهاى برافراشته و زمينهاى گسترده و کوههاى مرتفع که از آنها طولانى تر و عريض تر و برتر و بزرگ تر پيدا نمى شود، عرضه شد (ولى آنها قدرت تحمّل آن را نداشتند و آن را نپذيرفتند)»
#شرح_عبارت
در عبارت فوق دو جمله ديده مى شود که در بدو نظر با يکديگر هماهنگ نيست: نخست مى گويد: «خداوند زمين را بر فراز درياى پهناور راکدى که جريان ندارد گسترده است» و در ذيل مى گويد: «طوفانهاى درهم کوبنده و بادهاى شديد آب اين دريا را بر هم مى زند».
امّا با دقت در اين تعبير روشن مى شود که هيچ منافاتى با هم ندارند; زيرا جمله اوّل از آرام بودن طبيعت اين دريا سخن مى گويد و جمله دوم از تأثير عوامل بيرونى; يعنى تندبادها بر صفحه درياها.
اينکه مى فرمايد: «ابرهاى پرباران نيز آن را به حرکت در مى آورد»; (وَ تَمْخُضُهُ الْغَمَامُ الذَّوَارِفُ) يا به اين دليل است که چنين ابرهايى همواره همراه با طوفانهاست، يا اينکه باران سيل آسا که بر صفحه اقيانوسها مى ريزد، آن را تحت تأثير خود قرار داده و موّاج مى کند.
#خطبه۲۱۱
.
#شرح_عبارت
در چند جمله پایانی کوبنده و صريح و گويا، امام(عليه السلام) مى فرمايد: هر گاه بزرگ ترين رشوه هاى متصوّر در جهان که همه روى زمين و قصرها و ثروتها و اموال و زرق و برقها باشد به من دهند که کمترين ظلم و ستمى که همان گرفتن پوست جوى (نه دانه جو) از دهان مورچه اى که ظاهراً کوچک ترين جنبنده است انجام دهم، نمى کنم.
بسيارند کسانى که مبالغ کوچک و متوسّط رشوه آنها را تکان نمى دهد; ولى اگر امتياز مهمّى براى آنها قائل شوند که معادل تمام زندگى آنان يا بيشتر باشد دست و پايشان مى لرزد و مى لغزند. چه کسى مى تواند ادّعا کند که در هيچ حدّى از گرفتن امتياز در برابر هيچ حدّى از کمترين کار خلاف گرفتار لغزش نخواهد شد؟ امام مى فرمايد: من آن شخص هستم و حتّى صريحاً سوگند بر آن ياد مى کند.
دليلى که امام براى اين امر آورده بسيار قابل توجّه است، زيرا امتيازات مادّى براى کسانى اهميّت دارد که دنيا در نظرشان بزرگ و برجسته است; امّا کسى که در اوج معرفت خدا قرار گرفته و ما سوى الله در نظر او کم ارزش و بى مقدار است و همه دنيا از ديدگاه او همچون برگ درخت نيم جويده اى در دهان ملخى است، دليلى ندارد که مرتکب عصيان پروردگار و ظلم و ستمى شود.
على(عليه السلام) با چشم حقيقت بين خود به باطن دنيا مى نگرد; او همه اين مقامها و مواهب مادى را در حال فنا و زوال مى بيند و چيزى که ارزش آن را ندارد که کسى به آن دل ببندد يا به دل بستنش بينديشد.
به همين دليل اگر بخواهيم ظلم و ستم، رشوه خوارى و تعدّى به حقوق ضعيفان از دنيا ريشه کن شود بايد در بالا بردن سطح معرفت انسانها نسبت به خدا و نسبت به دنيا تلاش و کوشش کنيم.
در ضمن از اين عبارات با دلالت التزامى مى توان فهميد که ظلم و ستم و داورى به ناحق بدترين گناه است که حتّى در برابر به دست آوردن تمام دنيا نبايد آن را مرتکب شد.
#خطبه۲۲۴