eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 فیلمی زیبا و دیدنی از ملاقات مقام معظم رهبری با جانباز شهید 🇮🇷 شیر مرد زنجانی ، جانباز سرافراز از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که آبان ماه ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی جنوب کشور به درجه والای جانبازی نایل آمد و در راه پاسداری از دین و میهن یک چشم و یک دست و دوپای خود را فدا کرد و بعد از ۳۳ سال تحمل درد دیماه ۱۳۹۹ به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خرسند تا محضر دوست پرواز کرد . 🌺 روحش شاد و یادش گرامی من همان الاله سرخ به سنگر مانده ام یادگار سروهای سرخ بی سر مانده ام باد و آب و خاک و آتش تا همیشه شاهدند با چنین زخمی توان فرسا دلاور مانده ام جان به جانان می دهد هر روز جانبازی و باز داغ بر دل ، آه بر لب ، چشم ها تر مانده ام پاسدار حرمت خون شهیدانم هنوز در هجوم بادهای هرزه ، سنگر مانده ام... 🌺 میلاد خجسته علمدار باوفای کربلا حضرت ابوالفضل العباس (س) و روز جانباز بر جانبازان صبور و دلاور مبارک باد. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی 📌 💠 / روز سوم _ پاتک سوم 🖌... تانک‌های پیشرفته دشمن که هیچ گونه هراسی از گلوله و موشک نداشتند با سرعت به قصد شکستن خط جلو آمده و مستقیم به دل خاکریز زدند. اما خدمه بزدل شأن که بی ایمان و بی هدف پای در میدان نبرد گزارده و وحشت عظیمی هم از مرگ داشتند با شنیدن فریادهای بلند و کوبنده الله اکبر و یا حسین (ع) همسنگران به خیال اینکه رزمندگان قصد حملات استشهادی با نارنجک را دارند. ناگهان چنان وحشت کردند که شتابان دور زده و سراسیمه از خاکریز دور شدند. باور نکردنی بود. اما دوباره در چند قدمی شکست ، خداوند متعال به یاریمان آمده و در دل قشون دشمن چنان خوفی انداخت که بی دلیل و بی جهت فرار را بر قرار ترجیح داده و شروع به عقب نشینی کردند. بار دیگر صدای صلوات و فریادهای الله اکبر هم‌رزمان در فضای منطقه پیچیده و غلغله سرور و شادمانی سرتاسر کانال را فرا گرفت. اما این جشن و شادی دوامی نیاورده و دشمن بلافاصله یگان دیگری از تانکها را روانه سمت کانال کرد. تانکها با سرعت تمام خود را به حوالی خاکریز رسانیده و از فاصله بسیار نزدیک شروع به زدن سنگرها با مسلسل و گلوله توپ کردند. همزمان هم سر و کله چند فروند هلیکوپتر عراقی نیز بر فراز آسمان پیدا شده و مشغول زدن داخل کانال شدند. تمامی هم‌رزمان با اینکه آثار تشنگی و خستگی و بیخوابی از سرتاپای وجود شأن می بارید. بسیار سرزنده و استوار در انديشه حفظ و پاسداری از خط پدافندی بودند. نفرات کمی از رزمندگان گردان باقی مانده بود و برای همین هم‌ هر کدام با فاصله چندصدمتری یک قسمت از کانال را پوشش داده و با جابجایی پی در پی در طول کانال و تیراندازی متوالی ، خط را پر از نیرو و مدافع نشان میدادیم. بی بی کلاش را با دهها خشاب و یک جعبه نارنجک دستی آنطرف پل بتنی درست بالای سر حوضچه ها مستقر کرده و اینطرف هم با آر پی جی و تیربار مشغول نبرد با قشون دشمن بودم مثال فرفره بالا و پائین کانال می دویدم و با شلیک موشکی ، سریع مشغول تیراندازی با تیربار می شدم. در یکی از این جابجایی ها یکدفعه متوجه رزمنده‌ای شدم که کمی بالاتر در داخل سنگری نشسته و به طرز عجیب و مشکوکی تماشایم می کند. بقدری گرد و خاک و خاکستر و دود باروت فضای کانال را فرا گرفته بود که چندمتر هم با زور دیده می شد و برای همین هم اصلأ قادر به شناسایی او نبودم اما رفتارش خیلی عجیب و غریب بود. در آن لحظات خوف و خطر که از زمین و آسمان آتش می بارید. همانطور ساکت و بی‌حرکت نشسته بود و فقط و فقط هم به سمت انتهای کانال نگاه میکرد‌. اوج نبرد بود و کوچکترین درنگی باعث نفوذ تانکها به داخل کانال می شد. توجه ای به آن رزمنده نکرده و بیخیال به کارم ادامه دادم . نفس زنان و عرق ریزان مشغول اتصال موشک به قبضه آر پی جی بودم که یکدفعه دیدم آن رزمنده مشکوک کنارم ‌ایستاده و بطرز زیبایی هم می خندد. باور کردنی نبود برادر پاسدار جعفر امینی بودند که با یک دست گچ گرفته ، مقابلم ایستاده بودند. برادر پاسدار جعفر امینی از نیروهای کادر فرماندهی گردان خودمان بودند که به هنگام آموزش در سد دز از ناحیه دست دچار شکستگی و جهت مداوا و درمان به زنجان برگشته بودند. سلام دادم و برادر امینی هم خیلی گرم و صمیمی بغلم کرده و چندین بار صورت و پیشانیم را بوسید و گفت : خسته نباشی دلاور ! چکار داری می‌کنی ؟ واقعا محو تماشای جنگیدند شده بودم ! خدا خیرت دهد ! تمام خستگی ایم در آمد و روحیه تازه‌ای یافتم ! احسنت ! آفرین ! به این همه شجاعت و دلاوری ! خنده کنان صورتشو بوسیده و گفتم : آقا جعفر خبرتان را از زنجان داشتم ، اینجا چکار می کنید !؟ خنده نازی کرد و گفت : زنجان بودم اما با شنیدن خبر آغاز عملیات ، نتونستم طاقت بیارم و با سرعت به منطقه آمدم که گفتند گردان در خط صفین مشغول نبرد است. نشانی خط را گرفته و تعدادی از نیروهای گردان را که در عقبه در حال استراحت و بخور و بخواب بودند را هم جمع کرده و کمی نکوهش و مذمت شأن کرده و بعد هم گونی ها و جعبه های مهمات را به دوش شأن داده و در زیر بارانی از آتش و ترکش با پای پیاده و خیلی سریع و دوان دوان همه شأن را به خط آوردم. برادر امینی حدود پانزده یا شانزده نفری را با خود آورده بودند که همین امر هم باعث افزایش تعداد نفرات گردان و پر شدن بعضی از نقاط ضعیف کانال شد. جنگ و نبرد با قشون عظیم دشمن بی وقفه ادامه داشت و برای همین هم گپ و گفت را پایان داده و دوتایی مشغول نبرد در انتهای کانال شدیم. برادر امینی یک دستی مشغول تیراندازی با تیربار شدند و من هم طبق روال همیشگی به شلیک موشک ادامه دادم... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
دل باخته
💢 #حماسه_بدر ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورا
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی یاد بادا زان دفاع بی نظیر زان مقدس روزهای دلپذیر یاد باد از آن همه عزّ و شرف زان همه رزمنده ی پاک و دلیر یاد بادا زان امام عاشقان رهبر و فرمانده ی روشن ضمیر رهروان آماده ی فرمان او با دل و جان رهرو راه خطیر آنزمان ایام عشق و شور بود مرگ پیش عاشقان بودش حقیر می درخشد سالها این هشت سال همچو خورشیدی به تاریخ اخیر...
16.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 ( قسمت سوم ) 📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از عملیات غرورآفرین و جزایر مجنون عراق و خطوط پدافندی رزمندگان اسلام 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد ⭕️ در سوم اسفند ماه ۱۳۶۲ با رمز مبارک یا رسول‌الله (ص) در منطقه شرق رودخانه دجله و داخل هورالهویزه آغاز گرديد که به انهدام گسترده نیروهای سپاه سوم عراق و تصرف جزایر مجنون شمالی و جنوبی عراق منجر گردید. به ياران شورآفرين خدا به سنگر نشينان بی ادعا به تكبيرگويان گلگون كفن به كشتی نشينان طوفان شكن به سربند و سنگر به آتش به دود به نام آوران بسيجی درود چه خاليست در شهر ما جای جنگ دعاهای پرسوز شب های جنگ برآن قله بی نشانی و نام سفير درخشان تير رسام به ياد لباسی كه هنگام رزم برآن نقشی از كربلا گشت رسم به قلبی كه تيری بر آن می نشست پلاكی كه نيمی از آن می شكست به سربند و سنگر به آتش به دود به نام آوران بسيجی درود ... ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطره ای زیبا و شنیدنی از حماسه آفرینی رزمندگان ، در عملیات غرورآفرین 💠 🖌... عاشورائی دیگر در صحنه پرآشوب گیتی درحال شکل گیری بود و کربلایی خونبار آرام آرام داشت پدیدار می گشت ، دگرباره جبهه حق و حقیقت با نفراتی اندک در مقابل سپاهیان انبوه و مسلح باطل ایستاده و باز پیروزی خون بر شمشیر خودنمایی می کرد ، آری اینک در این برهه از زمان و در این مکان مقدس که مجنون نامگذاری شده ، مجنون صفتانی عاشق پیشه بعداز ۱۴ قرن مردانه و صادقانه به ندای هل من ناصر ینصرنی مولا و آقای آزادمردان عالم خلقت حضرت امام حسین (ع) لبیک گفته و با ایمانی راسخ و استوار ، همچون کوههای سر به فلک کشیده ، تمام هستی و زندگی خود را فدای عقیده و اعتقادشان کرده و چون سربازی کوچک از خیل سربداران آیین سرخ تشیع با نثار مظلومانه جان خود صداقت و راستی کردارشان را به اثبات رسانیده و برای نسل های آینده راه و رسم آزادزیستی و آزادمردی را با سرخی خون خود ترسیم و تدوین می نمودند . آری ! آن دل که صادق نیست ، عاشق نیست و در حقیقت دل های صدیق و راست قرارگاه عاشقی ست ! فرمانده دلاور گردان در این لحظات پرتنش حس غریبی را در اعماق وجودش احساس می کرد ، او تاکنون چنین حالت عجیبی را در خود ندیده بود ، قلبش داشت تند تند می زد و زبان و دهانش خشک و خشک شده بود ، او آنقدر فریاد ( الله اکبر ) سر داده بود که دیگر صداش از گلویش در نمی آمد و آنقدر با تیربار تیراندازی کرده بود که گوش هایش دیگر صدائی را نمی شنید ، سردار باقری داشت در این دقایق مرگ بار و ترسناک که تنها چند قدمی با مرگ و نیستی فاصله نداشت از حسرت پرواز و اشتیاق وصال می سوخت و از برای عروج به بارگاه معشوق عاشق پرور پروانه وار بال بال می زد و همچون مرغکی بال و پر بسته ، شیدا و عاشق خود را به در و دیوار این جهان خاکی می زد ، که به ناگاه از کمینگاه غیب ، کمند توفیق و سعادت بجانب او انداختند و باب شهادت به کلید عنایت و مرحمت بر وی بگشادند . گلوله ائی مستقیم صفیرکشان آمده ، درست بر گلوی زیباش می نشیند و روح پاکش را از جسم خاکی بیرون کشیده ، تا عرش علا و محضر مبارک دوست پروازش می دهد و اینگونه می شود که فرمانده پاکباز و دل باخته گردان حضرت ولیعصر (عج) لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) پس از حضوری موثر و حماسه ساز در حدود ۹۹ عملیات کوچک و بزرگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تاریخ هفتم اسفند ۱۳۶۲ در عملیات غرورآفرین خیبر ، در خاک نمناک جزیره مجنون به شهادت می رسد . با تنگ تر شدن حقله محاصره دشمن و نفوذ نیروهای پیاده و کماندو های گارد ریاست جمهوری عراق ، به داخل خطوط دفاعی گردان ، خط پدافندی گردان شکسته می شود و این محور از منطقه عملیاتی بار دیگر به تصرف عراقها درمی آید ، نیروی های مزدور عراقی وقتی وارد خطوط دفاعی گردان می شوند در کمال تعجب و حیرت آدم سالم و سرپائی را در پشت خاکریز و داخل سنگرها نمی یابند و هر چه به چشمان می خورد تنها پیکرهای پاک و غرقه به خونی شهدایی بود که تا آخرین نفس هاشان جنگیده بودند و بدن های زخم خورده و پاره ، پاره رزمندگان مجروحی بود که تا آخرین رمق هایشان دست از نبرد برنداشته بودند ، بچه های با غیرت و با اخلاص گردان حضرت ولیعصر (عج) با شجاعتی مثال زدنی و با مظلومیتی دردآور ، سربلند و پرافتخار تا آخرین قطره های خون خود مقاومت و پایداری کرده بودند و از شکست عملیات و تصرف دوباره جزایر مجنون جلوگیری کرده بودند . اجساد معطر و مطهر آن دلاور مردان تا سال ۱۳۷۶ در همان منطقه بجای ماند. 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد 🌀 🖍 بازنویسی خاطره از بسیجی جانباز 🇮🇷 شیر مرد زنجانی ، فرمانده بی ادعا و خاکی جبهه ها ، سردار دلاور سپاه اسلام از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که اسفند ماه ۱۳۶۲ در عملیات غرورآفرین در منطقه عملیاتی ( ) در کسوت فرمانده لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . 🌺 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
دل باخته
💢 #حلقه_محاصره ✍ خاطره ای زیبا و شنیدنی از حماسه آفرینی رزمندگان #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #استان_زنجا
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق ، حکایت کنیم از آن‌ها که پیمانۀ «لا» زدند دل عاشقی را به دریا زدند ببین خانقاه شهیدان عشق صف عارفان غزل‌خوان عشق چه جانانه چرخ جنون می‌زنند دف عشق با دست خون می‌زنند به رقصی که بی‌پا و سر می‌کنند چنین نغمۀ عشق سر می‌کنند : بزن زخم ، این مرهم عاشق است که بی‌زخم مردن غم عاشق است...
25.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 فیلمی جانسوز و سراسر درد و اندوه از شهدای پاکباز و مظلوم مربوط به ۱۱ اسفندماه ۱۳۶۲ منطقه عملیاتی که بلافاصله بعد از سقوط خط پدافندی رزمندگان اسلام توسط مزدوران ارتش عراق تصویر برداری شده و بعد از ۳۸ سال منتشر شده است . 🌺 خوشا آنان که مردانه میمیرند... روزِ وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد ! کامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران یاد باد گرچه یاران فارغند از یاد من از من ایشان را هزاران یاد باد... ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
25.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی با نوحه ای بسیار زیبا و شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها 🎙 ای در بازویت قدرت ثارالله وی در گلویت فریاد روح الله پیش به سوی کرببلا ، کرببلا... 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد 👌 بسیار دیدنی و شنیدنی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی 📌 💠 / روز سوم _ پاتک های متوالی 🖌... تعداد تانک هائی که اینبار به سمت خاکریز حمله ور شده بودند خیلی بیشتر از دفعات قبل بود و از هر سمت و سوی دشت مقابل یگان های زرهی بود که در چندين ستون موازی و پشت سر هم در حال نزديک شدن به کانال بودند‌. نيروهای پياده و کماندو عراقی هم مثال مور و ملخ پشت تانکها و نفربرها پناه گرفته و با هر چه در دست داشتند به سمت خاکریز و کانال تیراندازی می کردند. باور کنید دشمن زبون برای در هم شکستن مقاومت بچه‌های گردان ، به ازای هر رزمنده خسته و تشنه و بی‌خواب ، دهها دستگاه تانک و نفربر و صدها نیروی کماندو و پیاده را وارد میدان نبرد کرده بود. صدای انفجارات مختلف لحظه ای قطع نمی شد و از آسمان و زمین گلوله توپ و خمپاره و موشک و راکت بود که به روی خط و اطراف کانال ریخته می شد. رگبار ‌گلوله مسلسل تانکها با صدای ترسناک و رعب آوری از بالای کانال و سنگرها می گذشتند و اصابت گلوله های پی در پی توپ تانکها به دیواره بیرونی خاکریز باعث لرزش شدید کانال و سنگرها می شد. دودی غلیظ و سياه از باروت و خاکستر فضای داخلی کانال را پوشانیده بود و تنفس را برايمان واقعاً سخت و دشوار کرده‌ بود. همسنگران عاشق پیشه ، خسته و تشنه کام اما با دل هائی همچون شیر و ایمانی هایی استوار و راسخ در سنگرهای شرف و غیرت مشغول جنگيدن و مقابله با قشون عظیم دشمن بودند و بدون هیچگونه ترس و وحشت از سیل گلوله ها و ترکشهائی که همچون باران به روی کانال و سنگرها می بارید. دلاورانه و مردانه ایستاده و بدون ذره ای ضعف و سستی در حال نبرد با قشون عظیم تانکها و نفرات پياده دشمن بودند و گهگاهی هم عزیز دلاوری در خون خود می غلطید و در میان دیدگان اشکبار یاران و دوستان به عقب منتقل می شد. با استمرار تک های دشمن ، خسارات کانال هم دقیقه به دقیقه بیشتر و بیشتر می شد و تعداد رزمندگان مدافع خط هم مدام کمتر و کمترتر می شد . اگر حملات دشمن به همان منوال و شدت ادامه می یافت . صد در صد تا عصر دیگر اثری از بچه‌های گردان باقی نمی ماند. برادر جعفر امینی که تازه نفس بود و هنوز استخوانی در خط نرم نکرده بود .‌ لحظه ای آرام و قرار نداشت و مدام جا عوض می کرد و بدون کوچکترین ترسی از باران گلوله ها و ترکش ها دلاورانه قشون دشمن را به رگبار می بست و من هم در پناه آتش تیربارش پی در پی موشک شلیک می کردم. در گرماگرم نبرد ناگهان متوجه تحرکات کماندوهای عراقی در داخل حوضچه ها شده و بلافاصله چند موشک روانه راهشان کردم .کماندوهای ورزیده گارد ریاست جمهوری عراق از شلوغی میدان نبرد استفاده کرده و ساکت و آرام در حال پیشروی از داخل حوضچه ها بودند . بی معطلی به همراه برادر امینی به آنسوی پل بتنی رفته و شروع به تیراندازی به سمت عراقیها کردیم. خوشبختانه موقعیت مان کاملاً مشرف به حوضچه ها بود و تحرکات کماندوها را قشنگ می دیدیم و با رگبار تیربار و بی بی کلاش کوچکترین حرکتی را در جا میخکوب می کردیم و برای همین هم کماندوهای بزدل و بی ایمان عراقی بعد از مدتی تبادل آتش و دادن تعدادی تلفات در نهایت کم آورده و بزدلانه مجبور به فرار از داخل حوضچه ها شدند. کم کم خورشید داغ جنوب در حال پائین رفتن بود و ما همچنان مشغول جنگ و نبرد با قشون عظیم دشمن بودیم ، اوضاع بسیار عجیب و غریبی بود. نه یک گلوله توپ و خمپاره پشتیبان داشتیم و نه یک هواپیما و هلیکوپتر خودی به یاریمان می آمد. در یک بیابان غریب و ناشناس تک و تنها مانده بودیم و از زمین و آسمان سرمان آتش ریخته می شد . خسته و تشنه حمله تانکها و نفرات پياده دشمن را دفع می کردیم . بمباران و موشک باران هواپیماها شروع می شد. میگ ها و میراژ ها و پی سی هفت ها می رفتند. سر و کله هلیکوپتر های توپدار پیدا می شد. نیروی هوایی عقب می کشید. بارانی از گلوله توپ و خمپاره و موشک و راکت روی کانال باریدن می گرفت. صحنه واقعاً ، صحنه نبرد کفر و ایمان بود و به روشنی بیانگر یاری و امداد خداوند متعال از یاوران پیر جماران خمینی کبیر بود. خدای قادر و توانا ، آنچنان خوف عظیمی به قلوب شیطانی و بی ایمان کافران انداخته بود که دشمن بزدل و زبون با آن همه نیرو و تجهیزات و تسلیحات جدید و فوق مدرن آنچنان از دهها رزمنده خسته و بی رمق می ترسید که اصلاً جرات نزدیک شدن به خط را نداشت و فقط هارت و پورت های الکی می کرد و اکتفا به کوبیدن کانال و سنگرهای روی خاکریز میکرد.. 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab