eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
34.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 آلبوم تصویری از عکسهای زیبا و دیدنی سردار شهید فرمانده دلاور لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) 📌رتبه ۴ کنکور شد ، دانشگاه پزشکی شیراز دراومد . از دانشگاه‌های فرانسه و کانادا هم دعوت نامه داشت. می‌تونست بره دنبال تحصیل و بعدش هم درآمد بالا و یک زندگی راحت. حتی می‌تونست رنگ و لعاب مذهبی هم به کارش بده و توجیه کنه که میرم پزشک بشم تا و خدمت کنم به مردم! اما چون امام راحل بهش گفته بود امروز اولویت با نهضت هست ، به همه اینا پشت پا زد و موندن تو خط اول مبارزه با شاه و حضور در جبهه رو به فرانسه و مدرک پزشکی ترجیح داد... 🌸 روحش شاد و یادش گرامی 🗓 ۲۷ آبان ماه ، سالروز شهادت سردار شهید گرامی باد. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 📽 عکس‌هایی زیبا و دیدنی از رزمندگان دلاور در کنار سردار شهید فرمانده دلاور لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) 📌با تو می شد تا افقها پر کشید‏ ‏‏با تو می شد زندگی را سرکشید‏ ‏‏با تو می شد رازهای عشق گفت‏ ‏‏با تو می شد هر سحر چون گل شکفت‏ ‏‏با تو می شد روحها را تازه کرد‏ ‏‏با تو می شد عشق را اندازه کرد‏ ‏‏با تو می شد در زلالی، آب بود‏ ‏‏با تو می شد برتر از مهتاب بود‏ ‏‏با تو می شد محو روی یار شد‏ ‏‏با تو می شد از خدا سرشار شد‏ ‏‏با تو می شد چشم دل را باز کرد‏ ‏‏تا دل عرش خدا پرواز کرد‏ ‏‏می شد از بویت بهاران آفرید‏ ‏‏عشق در دلهای یاران آفرید‏ ‏‏می شد از باغ وجودت لاله چید‏ ‏‏از رخ گل قطره قطره ژاله چید‏ ‏‏کاش روز وصل تو آخر نداشت‏ ‏‏کاش شامی این چنین در برنداشت‏ 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد 🗓 ۲۷ آبان ماه ، سالروز شهادت سردار شهید گرامی باد. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 دیدار عجیب و شنیدنی سردار شهید با یک سرهنگ عراقی ✍ سردار شهید مهدی زین‌الدین از آن دسته فرماندهانی بود که شخصاً برای شناسایی وارد منطقه دشمن می‌شد. یکبار وارد قرارگاه عراقی‌ها شد و به سنگر فرماندهی رفت، دید سنگر خالی است. برای خودش چای ریخت. در همین حین فرمانده عراقی به داخل سنگر آمد و به آقا مهدی گفت برایش چای بریزد. بعد از او پرسید: سرباز جدیدی؟ آقا مهدی هم جواب داد: بله! فرمانده عراقی هم یک کشیده محکم به آقا مهدی زد. چند روز بعد عملیات شد و رزمندگان تعدادی از عراقی ها را اسیر کرده و به عقب منتقل کردند. آقا مهدی برای بررسی اوضاع آمده و ناگهان چشمش به همون سرهنگ عراقی افتاد که بهش سیلی زده بود . سرهنگ عراقی هم او را شناخته و چنان وحشت کرد که از ترس دستاشو جلوی صورتش گرفت که مثلاً شناخته نشود. آقا مهدی جلو رفته و دست او را گرفت و چندمتری آن طرف‌ترش بُرد و گفت : برایش کمپوت بیاورند. مدتی چهارزانو روی زمین نشسته و عربی صحبت کردند. فرمانده عراقی باورش نمی‌شد که آقا مهدی فرمانده لشگر باشد و یک‌سره به آقا مهدی نگاه می‌کرد و رنگ به رنگ می شد . 🌺 کجایند مردان بی ادعا... ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab