من اصلاً اهل آهنگ گوش دادن نیستم، چون با اکثر موسیقیهای رایج کاملاً مخالفم... فارغ از اینکه از کجا پخش بشه! 🙃
امروز اتفاقی اینو شنیدم،
و داشتم فکر میکردم چقدر خوبه که ترانهای، زیباییش رو از زیبایی شعر و خوانش اون بگیره، نه ریتم موزیک... 🙂
خلاصه اگر دوست داشتید، بشنوید... ☘
🌸 رسول مهربانی (ص):
🌸 بى اُنذِرتُم وَ بِعَلىِّ بنِ أبى طالِبِ اهْتَدَيتُم... وَ بِالْحَسَنِ اُعْطيتُمُ الإْحسانُ وَ بِالْحُسَينِ تَسعَدونَ وَ بِهِ تَشقونَ ألا وَ إنَّ الْحُسَينَ بابٌ مِن أبوابِ الْجَنَّةِ مَن عاداهُ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ ريحَ الْجَنَّةِ.
🌸 به وسيلهٔ من هشدار داده شديد؛
و به وسيلهٔ على (ع) هدايت مىيابيد؛
و به وسيلهٔ حسن (ع) احسان مىشويد؛
و به وسيلهٔ حسين (ع) خوشبخت مىگرديد
و بدون او بدبخت!
بدانيد كه حسين درى از درهاى بهشت است، هر كس با او دشمنى كند، خداوند بوى بهشت را بر او حرام مىكند...
🌸 البرهان فی تفسیرالقرآن،ج3،ص232
@pelak13
پلاک ۱۳
دلتنگ و سر در گم بودم. در مشهد عزیزانی را داشتم که دلم برای دیدنشان پر میکشید، در کربلا هم انگار قلبم تازه تپیدن گرفته بود. حالا جُدا از آن تکه به تکه های دلی که در نجف جا گذاشته بودم و در کاظمین و سامرا... همه جا رفته بودم و هیچجا نبودم. دلتنگ همه جا بودم. نمیدانستم میخواهم کجا باشم. حتی دلتنگ کربلایی بودم که در آن لحظه همانجا نفس میکشیدم... دلتنگ ضریحی بودم که در آغوش نکشیدم، ضریح دیگری که ندیدم. آن زمان انگار تمام بغضهای عالم در گلویم نشسته بود و هیچ راهی برای برونرفت از این حال نمیدیدم. البته چنین بغضهایی بد نیستند. اما نباید از حد بگذرند و اندوه من از حد گذشته بود.
در همان احوال بغضآلودم خانمی یک بسته شکلات را گرفت پیش رویم، و با لبخند گفت بفرمایید. شکلاتی برداشتم و تشکر کردم. لبخند دیگری زد که گرمایش باعث شد من هم ناخودآگاه بخندم. شکلات را همانجا باز کردم و خوردم، طعمش را خیلی دوست داشتم.
به جبران لبخند گرم آن بانو، که در موکب خودمان بود و همان حوالی نشسته بود، نظرم در مورد شکلات را اعلام کردم: «چقدر خوشمزه!» بستهٔ شکلات را دوباره باز کرد و گفت پس باز هم بفرمایید. خندیدم و گفتم یکی کافی است، خلاصه آنقدر برای تکتکشان اصرار کرد که در نهایت یک مشت از آن شکلات خوشمزه داشتم!
خندهام گرفته بود و متعجب بودم. با خودم گفتم یادم باشد در موقعیتهای مشابه، از طعم آنچه تعارف کردهاند تعریف نکنم که مجبور نشوند یک مشت از شکلاتشان را به من بدهند! :) اما حقیقتی وجود داشت: آن خانم، با مهربانیاش و البته با یک مشت شکلات، توانسته بود مرا از گردباد بغضی که در آن افتاده بودم بیرون بکشد.
امروز به طور اتفاقی، یکی از آن شکلاتهای خوشمزه که جا مانده بود را پیدا کردم و تمام آن بغض و نجات از بغض برایم مرور شد. حالا دارم به این فکر میکنم که مهربانی ما چه موج بزرگی میتواند داشته باشد. آنقدر که وقتی خودت یک گوشهٔ دیگر از جهانی، شخصی را با شکلاتِ چند وقت پیشات، در شبی بلند و پائیزی از آذرماه، یک بار دیگر بخندانی 🍬
تو مگو همه به جنگاند و
ز صلح من چه آید
تو یکی نهای
هزاری!
تو چراغ خود برافروز... 💫
@pelak13
سلامُ اللهِ ما کَرَّ اللیالی
و جاوَبتِ المثانی و المثالی
علی وادی الاراک و من علیها
وَ دارٍ باللَّوی فَوقَ الرّمالِ
دعاگوی غریبان جهانم
وَ أَدْعُو بِالتّواتُرِ وَ التوالی
به هر منزل که رو آرد خدا را
نگه دارش به لطف لایزالی
منال ای دل که در زنجیر زلفش
همه جمعیت است آشفته حالی
ز خطت صد جمال دیگر افزود
که عمرت باد صد سال جلالی
تو میباید که باشی ور نه سهل است
زیان مایه جاهی و مالی
بر آن نقاش قدرت آفرین باد
که گرد مه کشد خط هلالی
فَحُبّک راحتی فی کلّ حین
وَ ذَکْرُک مونسی فی کُلِّ حالِ
سویدای دل من تا قیامت
مباد از شوق و سودای تو خالی
کجا یابم وصال چون تو شاهی
من بدنام رند لاابالی
خدا داند که حافظ را غرض چیست
و علم الله حسبی من سؤالی ... 💚
#حافظ
+ اگر تمایل دارید در مورد ابیات عربی بیشتر بدونید:
https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh463
@pelak13