همین که دست قلم در دوات میلرزد
به یاد مهر تو چشم فرات میلرزد
نهفته راز «اِذا زُلزِلَت» به چشمانت
اگر اشاره کنی کائنات میلرزد
«هزار نکتهٔ باریکتر زِ مو اینجاست»
بدون عشق تو بیشک صراط میلرزد
مگر که خار به چشمان خضر خود دیدی
که در نگاه تو آب حیات میلرزد...؟
تو را به کوثر و تطهیر و نور، گریه مکن!
که آیهآیه تن محکمات میلرزد...
کنون نهاده علی سر به روی شانهٔ در
و روی گونهٔ او خاطرات میلرزد
غزل تمام نشد، چند کوچه بالاتر
میان مشک سواری، فرات میلرزد
سپس سوار میافتد، تو میرسی از راه
که روضهخوان شوی اما صدات میلرزد
و عصر جمعه کنار ضریح روی لبم
بهجای شعر دعای سمات میلرزد ...
🖤 السلامعلیکحضرتمادر
@pelak13
معمولاً سر کلاسهای درسی (هر درسی که باشه) نظرم رو راحت میگم. اگر نظرم اشتباه باشه، خجالتزده یا ناراحت نمیشم و به خودم بهراحتی این حق رو میدم که بلد نباشم و اشتباه کنم. مگه اینکه مربی و استاد خیلی بد برخورد کنه، که البته این خیلی کم پیش میاد.
داشتم فکر میکردم اگر حین انجام کارهای دیگه هم همین روحیه رو داشتم چقدر عالی بود. در اینصورت احتمالاً الآن هم مهارتهای بیشتری داشتم، هم خلاقتر بودم.
چرا؟ خب فکر کنم علتش اینه که سر کلاس یادم هست که اولین باره دارم این مطلب رو یاد میگیرم و تمرین میکنم، ولی بقیهٔ وقتها یادم میره...
@pelak13
با خودم گفتم بذار خیالپردازی کنم دربارهٔ فلان موضوع... بعد گفتم ولش کن حالا، خیلی بعید و محاله، دربارهش فکر نکن!
البته اتفاق خاص و عجیبوغریبی نبود ها... یه مسألهٔ خیلی معمولی، اما بهنظر خیلی بعید...
ولی دقیقاً اتفاق افتاد!
نمیدونم... شاید فقط برای اینکه خدا بهم یاد بده هیچچیزی رو محال ندونم و اگر لازمه و خوبه، ازش بخوامش... 💙🦋
@pelak13
مداحی ولایت4_5989834190697271602.mp3
زمان:
حجم:
5.8M
حیدر و اینهمه غم
یا رَبِّ ارحَم...
@mamouliat
خالهم و همسرش اربعین رفته بودند کربلا. بهرسم ادب، وقتی که برگشتند رفتیم دیدنشون. خاله داشت به مهمونها مهر و تسبیح میداد که رسید به یه تسبیح صورتی. یهو شوهرخاله بیتکلف بین جمعیت بلند گفت اون تسبیح صورتیه رو برای فاطمه خانوم گرفتم! حالا من خیلی کوچیک بودم که تسبیحم صورتی بود؟ نه، بیستودو ساله بودم! یه بیستودو سالهٔ بهتزدهٔ ذوقکرده از تسبیح صورتی.
شوهرخاله سال بعدش فوت کرد... من بارها با همین خاطره یادش افتادم و براش حمدوسوره خوندم... از اون طرف که نگاه کنی، میبینی از ما جز محبت توی این دنیا چیز دیگهای نمیمونه. اما از اینطرف هم میبینی؟ نه فقط بچهٔ دو ساله، آدم بیستودو ساله هم نیاز به محبت «خاص» داره و باهاش ذوق میکنه؛ نمیدونم، لابد آدمِ هشتادودو ساله هم.
+ پینوشت: شوهرخاله بهعنوان یک نامحرم اصلاً با من صمیمی نبود؛ حتی حدومرز نگاه کردنش رو هم کامل رعایت میکرد، چهبرسه به حرفزدن یا شوخیکردن... تا وقتی شش، هفت ساله بودم باهام بازی میکرد و وقتی کمکم بزرگتر شدم دیگه فاصلهش رو حفظ کرد. اما اون محبت بیشائبه و امنش همیشه بود. «امن» صفت مهمی برای محبته که روش تأکید دارم... ❤️
@pelak13
هدایت شده از Najva
بسم الله الرحمن الرحیم
─┅ঊ🍃🌹🌑🌹🍃ঊ┅─
در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست
تا فاطمه زنده است علی خانهنشین نیست
ای دستِ پر از پینه ز چرخاندن دستاس
افلاک در افلاک تو را جایگزین نیست
در کوچهی مسجد تو زمین خوردی و در ما
جز پینهی چون زانوی اُشتر به جبین نیست!
انصار هم از خطبهی تو شرم نکردند
کردند بهانه که چنان است و چنین نیست
غصب فدک این بود که نام تو نباشد
پیداست که دعوا سرِ یک تکّه زمین نیست
کو چادر خاکی شده، کو دامن مولا؟
تا کِی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست
جایی که علی هست معاویّه چه کاره است
قرآنِ سرِ نیزه که قرآن مبین نیست
ای کاش که خود را برسانم به رکوعش
زیرا که بجز نام تواش نقش نگین نیست
مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست
المنّةُ لِلّه که این است و جز این نیست
مهدی جهاندار
🌑
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌑🌺
پلاک ۱۳
بسم الله الرحمن الرحیم ─┅ঊ🍃🌹🌑🌹🍃ঊ┅─ در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست تا فاطمه زنده است علی خانهن
«یک تکه زمین»، «حبل متین»، «قرآن سر نیزه»، «رکوع و نگین» و «مقصود از خلقت» هرکدوم به یک آیه یا روایت اشاره دارن... درود بر هنر شاعر! 🌿