هدایت شده از من الغریب الی الحبیب
Mahmood Karimi ~ Music-Fa.ComMahmood Karimi - New Version Heydar Heydar (128).mp3
زمان:
حجم:
4M
حیدر حیدر اول و اخر حیدر ...
@menalgharibelalhabib
خدای عزیزم! بابت همهٔ اتفاقهای خوبی که افتادند و مقدّرات شبهای قدر مختلف زندگیمون بودند، از تو ممنونم. بابت همهٔ آرزوهایی که شبهای قدر زمزمه کردم و برام امضاءشون کردی، که خیلی وقتها یادم نیومد این همون آرزوی شب قدرم بود، ازت ممنونم.
خدای خوبم، بابت همهٔ آرزوهایی که برآورده نکردی ممنونم. بعضیهاش رو الآن میگم چه خوب شد که تأیید نکردی. بعضیهاش رو بعداً شاید بفهمم چرا رد کردی؛ و بعضیهاش رو هم شاید قبول کردی اما هنوز زمانش نرسیده. بهخاطر همهٔ اینا ازت ممنونم ❤️
خدای قشنگم، ببخشید که درست بلد نیستم دعا کنم! ببخشید اگر همیشه کم دعا کردم، اگر محدود دعا کردم، اگر تکبُعدی دعا کردم. بابت استغفارهای دربِ داغونم، عذر میخوام. بابت فراموشی عهدهای شبهای قدر، عذر میخوام.
اما تو میدونی ما ضعیفیم و فراموشکار... اگر دستت رو رها میکنیم و دوان دوان ازت دور میشیم، به خاطر این نیست که دوستت نداشته باشیم... نه، فقط بهخاطر بازیگوشیه. ولی تا حالا ندیدم بچهای دست مامانشو ول کنه و بخوره زمین و زخمی بشه و با اشک برگرده پیش مامانش، بگه «ببخشید»، بعد مامانش بگه برو تو دیگه بچهٔ من نیستی. اون زخم و این «ببخشید»، دل مادر رو به رحم میاره، هرچقدرم کار بچه بد بوده باشه.
این زخمهای دلمون...
اینم الهی العفو هامون...
حالا تویی و بزرگی و رحمتت.
🙃💔
@pelak13
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
💠 خاطره ویژه | امانت
🔸️تقریباً چهلوپنج دقیقهای به اذان مغرب و عشا مانده بود. رفته بودم منزل حاجآقا به ایشان سری بزنم. تنها بودند؛ حتی حاجخانم هم نبودند. حاجآقا داشتند پاهایشان را چرب میکردند. سالها بود زانودرد و پادرد همپایشان شده بود. دکترها روغنهایی را تجویز کرده بودند و باید هر روز پایشان را چرب میکردند.
🔸️احوالپرسی همیشگی و خوشوبشی کردیم. حاجآقا همچنان مشغول بودند که از من خواستند چیزی برایشان بیاورم. میخواستند بگویند متکا را بیاور که کلمهاش یادشان نیامد! چند ثانیه کشید. مقداری که گذشت متوجه شدم و متکا را برایشان آوردم.
🔸️سرشان را انداخته بودند پایین. غرق فکر شدند. چند دقیقهای سکوت شد. رو کردند به من و بغضآلود و با صدای لرزان گفتند: «آدم گاهی اوقات کلمه به این سادگی که شاید هزاران بار در طول زندگی با آن سروکار داشته، یادش میرود، اگر روزی به ما گفتند که خدایت کیست و یادمان رفت آن موقع چه خاکی بر سر کنیم؟ اگر گفتند که امامت کیست و یادمان رفت، اگر گفتند کتابت چیست و یادمان رفت! آنجا باید چه کنیم؟»
آن بغض سنگین اشک شد و کمکم از چشمانشان سرازیر شد.
🔸️ این سؤال را تکرار کردند. گفتند: «چه کار کنیم؟» فکر میکردم این پرسش مقدمه توضیحی است، اما دیدم ادامه دارد. باز هم مرتب از من پرسیدند.«به نتیجه ای رسیدی؟ فکر کردی؟» همزمان خودشان هم حال معنوی دیگری پیدا کرده بودند که لحظهبهلحظه تشدید میشد.
ادامه دارد...
🌙 @mesbahyazdi_ir
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
🔺️ (ادامه)
🔸️نزدیک اذان شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه ای رسیدی چه کار کنیم؟» مات و مبهوت مانده بودم. رفتند سمت چوبلباسی. عطرهای دمدستیشان را آنجا میگذاشتند. صدای اذانشان در خانه پیچید. وقتی نزدیک سجاده شدند، بغض صدایشان ترکید. به پهنای صورت اشک میریختند. گفتند: «شما که جوابی به این سؤال ندادی! اگر پرسیدند اسم خدایت کیست اگر یادمان رفت چه کنیم. اما فکر میکنم این «علی علی» گفتنهای ما در طول زندگی که هر جا توانستیم و از دستمان برآمد، مدام گفتیم «علی علی» این «علی علی» گفتنها ما را رها نمیکند. ما را ول نمیکنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جایش میآیند و جواب این «علی علی» گفتنها را میدهند. اگر هم یادمان برود به ما یادآوری میکنند.»
🔸️بعد بلافاصله گفتند: «اگر در این دنیا ایمانمان را امانت بدهیم دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شرطی که ایمان را خراب نکرده باشیم، بگوییم این امانت خدمت شما آن لحظه و جایی که من احتیاج دارم، این را به من برگردانید؛ بعید میدانم امیرالمؤمنین کسی باشد که بخواهد از امانت نگهداری نکند و حتماً آدم امینی است. مهم این است که ما ایمانمان را امانت دهیم. این علی علی گفتنها آنجا کار خودش را میکند.»
🔸️مشغول نماز مغرب شدیم. نماز عجیبی شد. ادعا ندارم همیشه با ایشان بودهام و حالاتشان را دیدهام، اما در سنوسال خودم و در موقعیتهایی که با حاجآقا ارتباط داشتم، کمتر چنین نمازی از ایشان دیده بودم. با حال و پر اشک. بین هر آیه سوره حمدشان گریه میکردند.
🔸️بین دو نماز بحث را ادامه دادند و تأکید کردند روی اینکه آدم ایمانش را بسپارد به دست آنها، آنها شب اول قبر برگردانند.
🔺️خاطره ای از نوه آیت الله مصباح یزدی(قدس سره)
#خاطره
#امام_علی
🌙 @mesbahyazdi_ir
پلاک ۱۳
🔺️ (ادامه) 🔸️نزدیک اذان شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه ای رسیدی چ
ولی کاش اینو حتماً بخونید 🥺❤️
هدایت شده از طوطی تر
بچه ها اگه کسی بهتون گوش نمیده، باهاش حرف نزنید! شاید کلیشه ای به نظر بیاد ولی خیلی مهمه، حرف زدن با فردی که علاقه ای به موضوع مورد علاقه ی شما نداره هم باعث میشه حس کنید اون موضوع احمقانه اس و هم اون فرد فک میکنه شما احمقید. حتی اگه مهمترین فرد زندگی تونه!
قرار نیس افراد مهم زندگی تون بتونن توی تک تک موضوعات مهم ساپورتتون کنن، گاهی باید بگردید و شخصیو پیدا کنید برای اشتراک گذاری لحظات خاص زندگی تون، لحظاتی که هرکسی درکش نمیکنه.
•شیمبله•
🗣 @tootiter