eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
مهم👆
╔═════ ೋღ بِسْمِ رَبِّ الزَّهراءِعَلَيْها السَّلام❤️🌸 آغازمی ڪنيم 🌸 لَبَّیڪ ِ یا زینب🙏🌺🍃 🌸ღೋ ═════╗
🥰 ✍️ |💡 ❗️💪 ⚠️چرا می ترسی چادری بشی‼️ چرا خجالت می کشی جلو دیگران از چیزهایی که فکر می کنی درسته حرف بزنی ــ🍃 ⚠️چرا روت نمیشه جلوی دیگران اونی که خودت‌دوست‌داری‌باشی‌🌻 ⚠️چرا همه چیز برعکسه🌗 مگه تو داری اشتباه میکنی که شرمنده ای🥀 بذارید من یه چیزی به شما بگم✋🏼 شک ندارم ماها خیلی زیادیم🦋 شک ندارم های خیلی بیشتر از چادری ها هستن✨ خیلی ها هستن دلشون واقعا پاکهـ❣️ و ته قلبشون فقط دل به خدا💛 و ائمهـ💚 و شهدا💜و . . . بستن ‼️اما چرا ؟ چرا نداشته باشیم💪 ⁉️چرا دچار بشیم⚡️؟ چرا احساس کنیم اگر بیایم تو تیم خدا❤️ هم ظاهر هم باطن طرد میشیم🍁؟؟ زندانی رو چه کسی عزیز مصر کرد😍؟ غیر از خدا؟ ❤️ رو چه کسی عزیز دل همه کرد😍؟ غیر از خدا❤️؟ تو دست پست ترین افراد باشی خدا عزیز دلت میکنه🎈! اگه پای خدا وایسی و کم نذاری براش🌼☘️ اعتماد کن به خدا ❤️ و رو فریاد بزن💪 ببین چند نفر میگن✋🏼 و چادری میشن😍💛 @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️تحلیلهای حجت الاسلام طائب درباره حوادث اخیر بسیار عالی 👌👌 #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ #حامی_ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ریحانه #پوشش_ازنگاه_عقل کتاب‌خوانی تصویری حجاب 🔺آدمای هرزه چطوری از دخترا سواستفاده می‌کنن؟؟ 📚برگرفته از کتاب #ترگل، بیست دلیل عقلی و روانشناسی برای حجاب ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ #حامی_ایتا
5d80d0714728d71f1be807ab_8178721871390097616.mp3
23.16M
✅ تقوا در سیره حکومتی حضرت علی علیه السلام ( ۱ ) معنای"ولایت" درعرصه ی سیاست و « مدیریت جامعه » #ولایتمداری #استاد_پناهیان #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ #حامی_ایتا
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
💥قسمت چهاردهم💥 بهم گفت: "زهرا. خانومم. بیا اینجا پیشم بشین." رفتم کنارش نشستم. کوله اش را باز کرد.👀
بسم الله... 💢💝 یک سال و خورده‌ای بود که از سوری برگشته بود. توی این مدت خودش را به هر آب و آتشی زده بود تا دوباره اعزامش کنند.اما نمی کردند.😐 بهش می گفتند: "یک بار رفتی کافیه .همین هم از سرت زیادی بود. نیروی تازه کار و دوباره اعزام به سوریه⁉️ محاله."😒 عین خیالش نبود. به هر کسی که فکرشو بکنی رو مینداخت. پیش هر کسی که فکرش را بکنی می رفت و به او التماس می کرد. اما دریغ از یک ذره فایده.😞 بی قرار شده بود. ناآرام شده بود. مثل مرغ سرکنده شده بود.😑 نمی توانست یک لحظه هم نرفتن به سوریه را توی ذهنش تصور کند.🙄 شنیده بود لشکر هم نیرو می فرستند سوریه به ذهنش رسیده بود که از این طریق برود. برای همین رفت دنبال کار اش.😐 می خواست زندگی و بارو بندیل را جمع کند و بیاید ساکن قم بشود‼️ فقط برای همین مسئله; به سوریه.اما نشد.🤦🏻‍♀️ یک بار هم که با یکی از دوستانش رفته بود مشهد، افتاد دنبال اینکه خودش را جا بزند و با بچه های برود سوریه.😥😲 اما همان هم نشد. رفیقش به او گفت:" محسن، چته تو؟🤨 میدونی داری چیکار می کنی؟" جواب داد: "آره. می خوام اونقدر این درو بزنم تا بالاخره در رو به روم باز کنن."😌👌🏻😎 ❇️❇️ بارها بهم می گفت: "مامان من اگه تو سوریه شهید نشدم، به خاطر این بود که تو راضی نبودی."😢 می‌گفت: "مامان نارنجک می‌افتاد نزدیکم، منفجر نمی‌شد. گلوله از بیخ گوشم رد می‌شد، بهم نمیخورد. حتما تو راضی نیستی."😔 ماه ۹۶، خانمش و پدرش و من را برداشت و ۱۰ روز برد مشهد.😌 می‌خواست آنجا ازم بگیرد که دوباره به رود سوریه یک روز وسط کنار حوض ایستاده بودیم و داشتیم زیارت نامه میخونم دیدی یه دفعه را آوردند توی حرم.😮 مردم زیرش را گرفته بودند و داشتن بلند می گفتند. جمعیت آمد و از کنار مان گذشت.🤔 از یکی از آنها پرسیدم: "این بنده خدا کی بوده؟" گفتند: "جوان بوده یک بچه هم داشته."😔 محسن این حرف را شنید. سریع رو کرد بهم گفت: "می بینی مامان؟ دنیا همینه. اگه شهید نشیم باید بمیریم. تو کدومو دوست داری؟ اینکه بچه ات معمولی بمیره یا در راه حضرت زینب علیها السلام بشه؟" مدام بهم میگفت: "مامان اگه بدونی تو چه خبره و تکفیری ها چه بلاهایی دارن سر مردم میارن، خودت از من می خواهی که برم."😯 توی آن سفر مدام به عروسم می‌گفت: "به مادرم بگو برا و برای دعا کنه." شب یکدفعه وسط برایم داد... @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
╔═════ ೋღ بِسْمِ رَبِّ الزَّهراءِعَلَيْها السَّلام❤️🌸 آغازمی ڪنيم 🌸 لَبَّیڪ ِ یا زینب🙏🌺🍃 🌸ღೋ ═════╗
#hijab💜 حجاب بر صورت هر ڪسي ڪہ مے‌نشیند☺ بر سیرتش هم ، جا خــــــوش مي ڪند✨ باور ڪن حتی خـاك چـادرت هم مقدس است...👑 آرۍ با توأم مدافع چـادر حضرت زهــرا(س)... #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ #حامی_ایتا
{#ریحانه🌸🍃} مادرے بہ دخترش گفت: مواظب باش وقتے راہ میرے قدمهات رو ڪجا میذارے! دخترش جواب داد: شما مواظب باشین قدمهاتون رو ڪجا میذارید چون من پا جاے پاے شما میذارم😊 ثمرہ ے مادر خوب، دخترہ خوبه🌸 #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ #حامی_ایتا
ولایت مداری - استاد حسینی.mp3
5.86M
🎙 پادکست زیبای صوتی ✅ تقویت ریشه های ولایت پذیری حاج آقا حسینی #نشر_حداکثری 🚩 @IslamLifeStyles #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ #حامی_ایتا
مهم👆
🔴 اصلا مگر می شود که عادی شود! 🔻سرچهارراه، پشت چراغ قرمز بودم، یک دختر جوان با لباس خیلی تابستانی (تاپ و شلوارک بسیار کوتاه) داشت از چهار راه رد میشد و سرش به موبایلش گرم بود و توی حال و هوای خودش بود، اما کسانی که پشت چراغ ایستاده بودند و حتی ماشین های آن سمت خیابان، حواس هایشان پی آن دختر رفته بود (البته که اینجا این مدل لباس پوشیدن ها در تابستان خیلی عادی هست) 🔹من اینطور مواقع به اقایون و عکس العمل هایشان نگاه میکنم، آقای مسنی که ماشین گرانقیمتی هم داشت، آنطرف چراغ بود، دیدم چشم از دختر بر نمی‌دارد و فرصت رامناسب دید و کاملا دور زد و دنبال دختر رفت. 🔻تا آنجایی رفت که دیگر مسیر ماشین رو نبود، اما او با بوق و با نگاهش سعی داشت تا دختر اورا ببینید،اما دختر سرش همچنان پایین بود و به موبایلش نگاه میکرد، مرد بخت برگشته چند دقیقه ای همچنان به دختر می نگریست و در آخر ناامیدانه ناچار شد که برگردد و راه خودش را برود 🔹راستش این اولین بار نیست که این صحنه ها را در اروپای آزاد، جایی که حجابش اختیاری است و مردانش چشم و دل سیرند!!! میبینم، اصلا مگر می‌شود که عادی شود؟ مگر گرسنگی انسان عادی می‌شود که نیاز جنسی عادی شود؟ 💢خانمی که با پوشش بد و عجیبی در جامعه حضور پیدا می‌کند و حتی نگاه خانم ها را هم دنبال خودش می‌کشاند، مگر می‌شود ذهن و دل و خیال مردان را اسیر جسم خودش نکند؟ ✍ | ایرانی مقیم بوسنی @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
بسم الله... 💢#زندگینامه_شهیدحججی💝 یک سال و خورده‌ای بود که از سوری برگشته بود. توی این مدت خودش را
بسم الله.. 💥قسمت ١٦💥 شب یکدفعه وسط برایم داد: "مامان،تو رو خدا امشب دعا کن یه بار دیگه بی بی من رو بطلبه. دعا کن که رو سفید بشم. دعا کن که شهید بشم."😔👌🏻 آن شب دلم شکست. آخر، بی تابی هایش، به آب و آتش زدن هایش برای رفتن به سوریه را دیده بودم. با همه وجود از خدا خواستم که حاجت روایش بکند.😔 از بی بی حضرت زینب علیها السلام خواستم دوباره او را بطلبد. 😭💙 ¦◊¦◊¦ قرار بود چند نفری را از طرف لشکر اعزام کنیم سوریه. ساعت ⏰ یازده، یازده و نیم شب بود که آمد دم مان⊙﹏⊙ رفتم دم در. گفتم: "خیر بشه آقا محسن." گفت: "آقای رشید زاده. شما فرمانده لشکر هستید. اومده ام از شما خواهش کنم که بذارید من برم."🙏🏻😢 گفتم: "کجا؟" گفت: "سوریه." شدم.☹️ صدایم را آوردم بالا و گفتم: "این موقع شب وقت گیر آوردی!? امروز که بودم. چرا اونجا نگفتی؟"🤨 گفت: "اونجا پیش بقیه نمی شد. اومدم دم خونه تون که التماس تون کنم."😔 گفتم: "تو یه بار رفتی محسن. نوبت بقیه است." گفت: "حاجی قسمت میدم."گفتم: "لازم نکرده قسمم بدی. این بحث رو تموم کن و برو رد کارت."😒 مثل بچه کوچک زد زیر . باز هم شروع کرد به التماس. کم مانده بود دیگر به دست و پایم بیوفتد.😭 دلم به حالش سوخت. کمی نرم شدم.😌 گفتم: "مطمئن باش اگه قسمتت نباشه من هم نمیتونم درستش کنم. اگه هم قسمتت باشه، نه من و نه هیچ کس دیگه نمیتونه مانع بشه."😉👌🏻 این را که گفتم کمی آرام شد.😇 اشک هایش را پاک کرد و رفت. به رفتنش نگاه کردم.😞 با خودم گفتم: "یعنی این بچه چی دیده سوریه?"⁉️😌 ¦◊¦◊¦◊¦ بودم. میدانستم دارد خودش را می کشد که دوباره اعزامش کنند به سوریه.😮 من نه کمکش می کردم که برود و نه اصلاً راضی بودم.😑 حتی اگر میشد سنگ هم جلوی پایش می‌انداختم.😬 مدام بهش میگفتم: "محسن، این دفعه دیگه خبری از رفتن نیست. نمی ذارم‌بری. بیخود جلزّ ولزّ نکن."😒 نیمه های شب بهم پیام میدی داد. چهار پنج بار. هربار هم پیام های چهار پنج صفحه‌ای.😐 باید وقت می گذاشتم و می‌خواندم شان. براش می نوشتم: " تو یه بار رفتی سوریه. الان نوبت بقیه ست. لطفاً دیگه تموم کن این مسئله رو!"‼️ وقتی می دید زورش به من نمی رسد😌 پیام می‌داد: "واگذارت می کنم به علیها السلام. خودت باید جوابش را بدی." می‌گفتم: "چرا اسم بی بی رو میاری وسط؟ چرا همه چیز را با هم قاطی می کنی؟"😥 می گفت: "برای اینکه داری سنگ میندازی جلو پام."😭 ... @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
بسم الله.. 💥قسمت ١٦💥 شب #بیست_و_یکم یکدفعه وسط #مراسم برایم #پیامک داد: "مامان،تو رو خدا امشب دعا ک
بسم الله.. 💥قسمت١٧💥 براش می نوشتم: " تو یه بار رفتی سوریه. الان نوبت بقیه ست. لطفاً دیگه تموم کن این مسئله رو!"‼️ وقتی می دید زورش به من نمی رسد😌 پیام می‌داد: "واگذارت می کنم به علیها السلام. خودت باید جوابش را بدی." می‌گفتم: "چرا اسم بی بی رو میاری وسط؟ چرا همه چیز را با هم قاطی می کنی؟"😥 می گفت: "برای اینکه داری میندازی جلو پام." آخر سر هم معطل من نماند. رفت و کار خودش را کرد.😔 همه زورش را زد تا بلاخره موافقت مسئولان را را گرفت. 😔😌💙 یکروز کشاندمش کنار و با حالت گفتم: "محسن نرو. تو زن جوون داری، بچه ی کوچیک داری."😖 گفت: "نگران نباش حاجی. اونا هم خدا دارن. خدا خودش حواسش بهشون هست."😉 مرغش یک پا داشت. میدانستم اگر تا فردا هم باهاش حرف بزنم هیچ فایده ای نداره. میدانستم تصمیم خودش را گرفته که برود. هیچ چیز هم نمیتواند مانعش بشود. چشمام پر از شد. لبانم لرزید. گفتم: "محسن. چون دوستت دارم دعا میکنم شهید نشی." گفت: "چون دوستم داری دعا کن شهید بشم." ¦◊¦◊¦◊¦◊¦◊¦ یک شب "موسی جمشیدیان" را توی خواب دیدم. از محسن بود که در سوریه شهید شده بود. توی یک تابوت با لباس احرام دراز کشیده بود. یکدفعه از تابوت بلند شد و نشست رو به رویم.😶 بهم گفت: "چته خانم؟ چی میخوای؟" به گریه افتادم. گفتم: "شوهرم محسن خیلی بی قراره. میگه میخوام برم سوریه. میگه میخوام شهید بشم."😔 خندید و گفت: "بهش بگو عجله نکنه. وقتش میرسه، خوب هم وقتش میرسه. میشه خوب هم شهید میشه!"😇😮 از خواب پریدم. تمام بدنم می لرزید. خوابم را برای محسن تعریف کردم. بعد هم خیره شدم به او. قطرات درشت ،همینجور داشت از چشمانش پایین می افتاد.😭 میخواست از خوشحالی بال دربیاورد و پرواز کند. من داشتم از ، قالب تهی میکردم او از .😔👌🏻💙 . با چشمان خودم میدیدم که برای رفتن به سوریه دارد مثل میسوزد.😔 طاقت نیاوردم. مثل سال پیش، کاغذ و خودکار برداشتم و نوشتم به امام حسین علیه السلام.😇 نوشتم: "آقاجان. شوهرم میخواد بره سوریه که از حریم خواهرتون دفاع کنه. میدونم شما هر کسی رو راه نمی دید. اما قسم تون میدم به حق مادرتون که بذارید محسن بیاد. من به سوریه رفتنش راضی ام. من به شهادتش راضی ام."💙 بعد هم نامه رو فرستادم کربلا. میدانستم آقا دست خالی ردم نمیکند. نه من و نه محسن را.😔💝🌷 نوش نگاه پر مهرتون😌👌🏻 التماس دعا دارم😭 یاعلی💝 @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🦀 با شلوارِ پاره‌، زندگیم رو پاره پاره کردن 🦀 🍃 استاد تراشیون 🍃 @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
نگاهش را بخر🌸💛 آری بگذار زیباییت را به تماشا بنشیند💙💜💚 ♡خدا♡♥♡ را میگویم! حجاب روحت را زیبا میکند🌸✨ وخدا زیبایی را دوست دارد✨✨💚 @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایده برای بستن روسری #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ #حامی_ایتا
recording-20191121-111303.mp3
1.7M
🔷 تفاوت کار رهبر انقلاب با آیت الله سیستانی ⭕️ مردم ما باید یقه کسانی رو که وضعیت اقتصادی موجود رو رقم زدند بگیرند. حاج آقا حسینی 🚩 @IslamLifeStyles @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
عالیه حتما گوش بدین ونشر بدین👆🌸
╔═════ ೋღ بِسْمِ رَبِّ الزَّهراءِعَلَيْها السَّلام❤️🌸 آغازمی ڪنيم 🌸 لَبَّیڪ ِ یا زینب🙏🌺🍃 🌸ღೋ ═════╗
✅ اولین تکلیف مادر، مدیریت راحت‌طلبیِ کودک است. 🔰 خیلی از گنهکارها مشکل اعتقادی ندارند؛ مشکلشان راحت‌طلبی است! 🔸اولین خواستۀ غریزی و طبیعی انسان است. اگر کسی بتواند تکلیف خودش را -به‌ویژه در نوجوانی- با راحتی و راحت‌طلبی مشخص کند، تکلیف او با انواع شهوات هم مشخص خواهد شد. 👈 مادر باید بداند که اولین تکلیفش، مدیریت راحت‌طلبیِ کودک است. گاهی مادران محترم، از سرِ مهربانی و دلسوزی، به راحت‌طلبی بچه‌ها میدان می‌دهند و وقتی بچه، راحت‌طلب بار بیاید دیگر نمی‌توانند او را جمع کنند. 🔸بسیاری از گنهکارها مشکل اعتقادی ندارند؛ مشکلشان راحت‌طلبی است! اگر راحت‌طلبی خودت را مدیریت کنی، شهوت‌رانیِ تو هم مدیریت خواهد شد. کسی که اسیر شهوت می‌شود، قبلاً در برابر راحت‌طلبی خود تسلیم شده یا موضعِ درستی نسبت به آن نگرفته است. ✍ منبع: Panahian.ir @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
Panahian-Clip-KholaseHameKhpbiha.mp3
1.71M
🎵خلاصه همۀ خوبی‌ها این فایل عاااالیه❤️ #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ #حامی_ایتا