هدایت شده از 👑M.NooRaDINY...
💁♀ اینجا مشاوره قبل ازدواج هست ک این خدمات ارائه میشه👇
✅ سوالات #خواستگاری
✅ مشاوره قبل ازدواج
✅ تست شناسایی اختلالات #روحی و روانی
✅ تست شخصیت شناسی #عروس و داماد😉🎊
به همراه تجزیه و تحلیل به صورت تلفنی
🌸عضو بشین و بعد از ثبت نام پرسشنامه ی #تست رو از ادمین کانال بگیرید. 😊👇👇
❤️💋❤️
🤵👰#بهترین کانال برای #مجردها و متاهل ها ک از خودشون تست بگیرن👇
https://eitaa.com/joinchat/3439394855C39ad288277
🤵👰مشاوره_قبل_ازدواج☝️
✅ #پیشنهاد_میکنم عضو این کانال شوید👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣از بنر #اسکرین_شات بگیر #رفیق_شهیدت رو پیدا کن😍😍📱👆🏼
دست دست نکن همین حالا برا خودت یه رفیق شهید پیدا کن👌
نکنه از جمع رفقا دور بمونی♥️👏
ـ
ـ✨🇮🇷🌷رفـیــق شـهـیـدم🌷🇮🇷✨
ـ✨🇮🇷🌷رفـیــق شـهـیـدم🌷🇮🇷✨
ـ✨🇮🇷🌷رفـیــق شـهـیـدم🌷🇮🇷✨
ـ
اسکرین شات گرفتی بزن ببین رفیقت برات چی داره😉😍👆
خداییییی این کانال عالیه😍😍
📝https://eitaa.com/joinchat/2590638082Cd5b472439f
یه جمعیت هفت هزار نفری منتظرته👏👆
هدایت شده از تبلیغات ویژه حتما عضو بشین 👇👇👇
دخترم امسال خفم کردبس که گفت منوبزارکلاس نقاشی😫
رفتم پرسیدم جلسهای ۲۰ تومن😳
تااینکه بااین کانال آشناشدم👇
آموزششاش عالیه👌
http://eitaa.com/joinchat/351666182Cfb87c1dea3
الان یه نقاش حرفهای شده😍
🌺 جدیدترین آگهی استخدام آموزش و پرورش در سال 1399 منتشر شد👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/809893908C41692f55d2
🌺جدیدترین آگهی استخدام نیرو های مسلح در سال ۹۹ منتشر شد👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/809893908C41692f55d2
صحنه ای زشت از برنامه عصر جدید که لو رفت🔞🔞🔞‼️‼️‼️
♦️جزئیات این #نفوذفرهنگی را #بدونسانسورببینید🚷⇩⇩⇩⇩⇩⇩
http://eitaa.com/joinchat/809893908C41692f55d2
1_50128029.mp3
1.76M
{~°•🌱🌺•°~}
هرڪس این وویسصوٺے رو بشنوه، مطمئنا آرزویی جُز ظهور امام زمان "عج" نخواهد داشت...♥️
🎤 استاد_عالی🗣
#صبحتــون_مهدوے ⛅️
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
#توفیق_یهویی 😃
یکی از گل های زیر و انتخاب کنید🌙
💐
🌷
🌹
🥀
🌺
🌸
🌼
🌻
انتخاب کردین؟😊
خوب حالا برین پایین🌷✨
یکم پایین تر🌷✨
حالا شهیدی رو که طبق گل ها انتخاب کردید ببیند🌷✨
💐شهید قاسم سلیمانی
🌷شهید حسین معز غلامی
🌹شهید محسن حججی
🥀شهید ابراهیم هادی
🌺شهید مصطفی صدرزاده
🌸شهید مجید قربانخانی
🌼شهید مهدی زین الدین
🌻شهید محمد ابراهیم همت
حالا یه قلب و انتخاب کنید🌷✨
❤️
🧡
💛
💚
💙
💜
💗
حالا برین پایین🌷✨
یکم پایین تر🌷✨
حالا هدیه خودتون و
طبق قلبی که انتخاب کردین
به شهیدی که انتخاب کردین
بدین🌷✨
❤️۱۴صلوات
🧡۴بار سوره توحید
💛1 بار دعای فرج
💚سه بار سوره حمد
💙۱۰صلوات
💜۲رکعت نماز
💗یک صفحه از قرآن
°°°♥️°°°
انتخاب کردین انجام بدین🌷✨
°°°♥️°°°
ان شاءالله به هر نیتی که ختم برداشتی،حاجت روابشیدومن حقیرروهم دعا کنین❤
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
12.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃🌸🍃
▫️روایت شهید مصطفی صدرزاده از نماز جماعت شهید بادپا🌷
▫️از نماز خوندن خودم خجالت کشیدم.
نمازت سرد نشه مسلمون🍃
#سفارش_شهدا🕊
#محــرم🖤🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🌸🌿🌸🌿🌸
داداشابراهیم میگفت :✨
طورےزندگےورفاقتــ کنــ کھ..🙃
احترامتــ را داشتــھ باشنــد...😌
بےدلیلــ از کسے چیزے نخواھ😊
عزتــــ نفســ داشتھ باشــــ...😉✌️
#شهیــد_ابراهیمــ_هادی❣️
#محرم 🖤🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃
عرض سلام و ارادت خدمت شما همراهان همیشگی💞😌
#زیارت_نیابتی😍🕊
شب جمعه ی این هفته در خدمت شهدای شهر تهران به ویژه شهید محمد جهان آرا عزیزمان هستیم بزرگوارانی که تمایل دارند به نیابت از آنان زیارت شود نام شهید رابه ایدی زیر پیام دهند❣
🆔 @Kararr
تعدادی از شهدای شهر تهران: 🥀
1⃣ شهید احمد پلارک
2⃣شهید چمران
3⃣شهید نوید صفری
4⃣شهید رسول خلیلی
5⃣شهید صیادشیرازی
6⃣شهید آوینی
7⃣شهیدان رجایی و باهنر
8⃣شهید تندگویان
9⃣شهید بهشتی
0⃣1⃣شهید کشوری
1⃣1⃣شهید جهان آرا
*نکته:نام بردن اسامی شهدا صرفا جهت آشنایی شما عزیزان با شهدای هر استان هست و ملزم بر این نیست که فقط امکان زیارت این شهدا به نیابتتون هست، همه ی شهدای گلزار اون شهر امکان پذیر است.
سپاس از همراهی شما همسنگران عزیز🙏💚
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
رمان دمشق شهر عشق❤️🌿 #قسمت_هفدهم 💠جمع کنید این بساط کفروشرک روصدای مداح کمیآهسته ترشد زنه
رمان دمشق شهر عشق❤️🌿
#قسمت_هجدهم
💠 لحن نرم مصطفی به دلم نشست:برای زیارت اومده بودید حرم؟ صدایش به اقتدار آن شب نبودانگار درماندگیام آرامشش را به هم زده بود و لحنش برایم میلرزید:میخواید بریم بیمارستان؟ماهها بودکسی با اینهمهمحبت نگران حالم نشده و عادت کرده بودم دردهایمرا پنهان کنم که صدایم در گلو گم شد..
💠:نهبه سمتم برنمیگشت وازاننیمرخصورتش خجالت میکشیدم که نالهاش در گوشم مانده و او به رخم نمیکشید همسرم به قصد کشتنش به قلبش خنجر زد و باز برایم بیقراریمیکرد:خواهرم الانکجا میخواید برسونیمتون؟خبر نداشت شش ماه در این شهر زندانیام و امشب دیگر زندانی هم برای زندگی ندارم و شاید میدانست هر بلایی سرم آمده از دیوانگی سعد آمده که زیرلب پرسید:همسرتون خبر داره اینجایید؟
💠در سکوتی سنگین به شیشه مقابلش خیره مانده و نفسی هم نمیکشید تا پاسخم را بشنود و من دلواپسشیعیان حرم بودم که بهجای جواب معصومانه پرسیدم :تو حرم کسیکشته شد؟سری به نشانه منفی تکان داد و از وحشت چشمانم به شوهرم شک کرده بود که دوباره پی سعد را گرفت
💠:الان همسرتون کجاستمیخواید باهاش تماس بگیرید؟شش ماه پیش سعدموبایلمرا گرفته بود و خجالت میکشیدم اقرار کنم اکنون عازم ترکیه و در راه پیوستن به ارتش آزاد است که باز حرف را به هوای حرم کشیدم :اونا میخواستن همه رو بکشن فهمیده بود پای من هم در میانبودهنمیخواست خودم را پیش رفیقش رسوا کنم که بالفاصله کالامم را شکست
💠:هیچ غلطی نتونستن بکنن! جوان از آینه به صورتم نگاهی گذرا کرد، به اینهمه آشفتگی امشک کرده بود و مصطفی میخواست آبرویم را بخرد که.با متانت ادامه داد :از چند وقت پیش که وهابیها به بهانه تظاهرات قاطی مردم شدن ما خودمون یه گروه تشکیل دادیم تا از حرم سیده سکینه دفاع کنیم.
💠 امشب آماده بودیم و تا دست به اسلحه شدن، غالفشون کردیم!و هنوز خاری در چشمش مانده بود که دستی به موهایش کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، خبرداد: فقط اون نامرد و زنش فرار کردن! یادم مانده بود از اهل سنت است، باورم نمیشد برای دفاع از مقدسات شیعیان وارد میدان شده باشد و از تصور تعرض به حرم، حال رفیقش به هم ریخته بود که با کلماتش قد علم کرد
💠 :درسته ما شیعههای داریا چارتا خونواده بیشتر نیستیم اما مگه مرده باشیمکه دستشون به حرم برسه!و گمان کرده بود من هم از اهل سنت هستم که با شیرینزبانی ادامه داد :خیال کردن میتونن با این کارا بین ما و شما سُنیها اختالف بندازن! از وقتی میبینن برادرای اهل سنت هم اومدن کمک ما شیعهها، وحشیتر
شدن!
💠اینهمه درد و وحشت جانم را گرفته بود و مصطفی تلخی حالم را با نگاهش میچشید که حرف رفیقش رانیمه گذاشت:یه لحظه نگهدارسیدحسن!طوری کلاف کلام از دستش پرید که نگاهش میخ صورت مصطفی ماند و باالافاصله ماشین را متوقف کرد،ازنگاه سنگین مصطفی فهمید باید تنهایمان بگذارد که در ماشین را باز کرد و با مهربانی بهانه چید
💠:من میرم یه چیزی بگیرم بخوریم!دیگر منتظر پاسخ ما نماند و به سرعت از ماشین پیاده شد. حالا در این خلوت با بلایی که سعد سرشآورده بود بیشتر از حضورش شرممیکردم که ساکت در خودم فرو رفتم. از درد سر و پهلو چشمانم را در هم کشیده بودم و دندانهایم را به هم فشار میدادم تانالهام بلند نشودکهلطافت لحنش پلکم را گشود:خواهرم!
💠چشممرا باز کردم و دیدم کمی به سمت عقب چرخیده است، چشمانش همچنان سر به زیر و نگاهش به نرمی میلرزید. شالم نامرتب به سرم پیچیده بود، چادر روی شانهام افتاده و لباسم همهغرقگِل بود کهاز اینهمهدرماندگیام خجالت کشیدم. خون پیشانیام بند آمدهوهمین خط خشک خون روی گونهام برای آتش زدن دلش کافی بود که حرارت نفسش را حس کردم
💠:خواهرم به من بگید چی شده! والله کمکتون میکنم!در برابر محبت بیریا و پاکش، دست و پایم را گم کرده و او بیکسیام راحس میکرد که بیپرده پرسید :امشب جایی رو دارید برید؟و من امشب از جهنم مرگ و کنیزی آن پیرمرد وهابی فرار کرده بودم و دیگر از در و دیوار این شهر میترسیدم که مقابلچشمانش به گریه افتادم
💠. چانهام از شدت گریه به لرزه افتاده و او از دیدن این حالم طاقتش تمام شده بود که
در ماشین را به ضرب باز کرد و پیاده شد. دور خودش میچرخید و آتش غیرتش در خنکای این شب پاییزی خاموش نمیشد که کتش را درآورد و دوباره به سمت ماشین برگشت. روی صندلی نشست و اینبار کامل به سمتم چرخید،
💠صورت سفیدش از ناراحتی گل انداخته بود،رگ پیشانیاش از خون پرشده و میخواست حرف دلش را بزند که به جای چشمانم به دستان لرزانم خیره ماند و با صدایی گرفته گواهی داد :وقتی داشتن منو میرسوندن بیمارستان، تو همون حالی که حس میکردم دارم میمیرم، فقطبه شما فکر میکردم!
#ادامه_دارد
نویسنده :فاطمه ولی نژاد
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆