eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.7هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
°°°°••🌸🍃••°°°° اقــاجــانم❣ چشم من در پی دیدار تو سرگردان اسٺ و سرا پاے وجودم ز غمٺ حیران اسٺ خبر از حال تو آقا ڪه ندارم هرگز لااقل از تب تو دیده ے من گریان اسٺ بہ ڪجا خیمہ زدے یوسف گم گشتہ من بنگر از دورے تو حال دلم  ویران اسٺ گوشہ چشمی ڪن و این سائل خود را دریاب ڪه نگاه تو بہ این قلب سر و سامان اسٺ خوشبحال شهدا،یك شبہ ره را رفتند هرڪه شد همسفر تو،سفرش آسان اسٺ روضہ هایی ڪه بہ هر شام و سحر می خوانی چون شرر بر جگر عالمیان سوزان اسٺ 🍀 🥀 °°°°••🌸🍃••°°°° @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
مداحی_آنلاین_علت_سختی_در_زندگی_حجت_الاسلام_عالی.mp3
912.2K
🌹🍃🌹🍃 علت سختی در زندگی 👌 سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام عالی @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌿🌹🌿🌹 💌 سال هشتاد و نه که برای دومین بار مشرف شدیم به کربلا،☺️ من چندبار به آقا محمد گفتم برای خودمون کفن بخریم و ببریم حرم امام حسین برای طواف ،ولی ایشون همش طفره میرفت میگفت بالاخره یه کفن پیدا میشه که ما رو بذارن توش..🍃 . بعد چند بار که اصرار کردم ناراحت شد 😔و گفت دوتا کفن میخوای ببری پیش بی کفن؟؟؟💔 . اون روز خیلی شرمنده شدم😔 ولی محمدجان نمیدونستم که قراره تو هم یه روز بی کفن تو غربت...🕊 . کربلای عمر هرکس بی گمان خواهد رسید روز عاشورای ما هم یک زمان خواهد رسید . عاقبت باید حسینی رفت از دارِ جهان ورنه در بستر بِسَر عمرِ گران خواهد رسید شهید مدافع حرم ❣️ @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨💔✨💔 سال هاست که سر ِ راه ِ مُسافرانِ کــربــــلا می ایستمُ تــو را بــو می کِشَم یـک گوشـه می روم‌ُ و فقط " گــــریـــــــــــــــــه " می کنم💔😭 🖤 پ.ن:التماس دعا برا دل زیارت نرفته ها☘️✨ @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
رمان دمشق‌ شهر عشق❤️🌿 #قسمت_بیست‌_چهارم 💠 باید بمانم که در را به رویم گشود. انگار دنبال چشمانم می
رمان دمشق‌ شهر عشق❤️🌿 💠اینجا دیگه امنیت قبل رو نداره! من بعد از زیارت جلو در منتظرتون می مونم!» و عطش چشمانم برای زیارت را با نگاهش میچشید که با آهنگ گرم صدایش به دلم آرامش داد :«تا هر وقت بخواید من اینجا منتظر می مونم، با خیال راحت زیارت کنید!» 💠 بی هیچ حرفی از مصطفی گذشتم و وارد صحن شدم که گنبد و ستون های حرم آغوشش را برای قلبم گشود و من پس از اینهمه سال جدایی و بی وفایی از در و دیوار حرم خجالت می کشیدم که قدم هایم روی زمین کشیده می شد و بی خبر از اطرافم ضجه میزدم. 💠از شرم روزی که اسم زینب را پس زدم، از شبی که چادرم را از سرم کشیدم، از ساعتی که از نماز و روزه و همه مقدسات بریدم و حالا میدیدم حضرت زینب ع دوباره آغوشش را برایم گشوده که با دستانم، دامن ضریحش را گرفته و به پای محبتش زار میزدم بلکه این زینب را ببخشد. 💠گرمای نوازشش را روی سرم حس می کردم که دانه دانه گناهانم را گریه می کردم، او اشکهایم را می خرید و من ضریحش را غرق بوسه می کردم و هر چه می بوسیدم عطشم برای عشقش بیشتر می شد. 💠با چند متر فاصله از ضریح پای یکی از ستونها زانو زده بودم، میدانستم باید از محبت مصطفی بگذرم و راهی ایران شوم که تمنا می کردم گره این دلبستگی را از دلم بگشاید و نمی دانستم با پدر و مادرم چه کنم که دو سال پیش رهایشان کرده و حالا روی برگشتن برایم نمانده بود. 💠حساب زمان از دستم رفته بود، مصطفی منتظرم مانده و دل کندن از حضور حضرت زینب که راحت نبود که قلب نگاهم پیش ضریح جا ماند و از حرم بیرون رفتم. گره گریه تار و پود مژگانم را به هم بسته و با همین چشم پر از اشکم در صحن دنبال مصطفی می گشتم که نگاهم از نفس افتاد. 💠چشمان مشکی و کشیده اش روی صورتم مانده و صورت گندم گونش گل انداخته بود. با قامت ظریفش به سمتم آمد، مثل من باورش نمیشد که تنها نگاهم می کرد و دیگر به یک قدمی ام رسیده بود که رنگ از رخش رفت و بی صدا زمزمه کرد : «تو اینجا چیکار می کنی زینب؟» 💠 نفسم به سختی از سینه رد میشد، قلبم از تپش افتاده و همه وجودم سراپا چشم شده بود تا بهتر او را بینم. صورت زیبایش را آخرین بار دو سال پیش دیده بودم و زیر محاسن کم پشت مشکی اش به قدری زیبا بود که دلم برایش رفت و به نفس نفس افتادم. باورم نمی شد او را در این حرم ببینم و نمی دانستم به چه هوایی به سوریه آمده که نگاهم محو چشمانش مانده و پلکی هم نمی زدم. 💠در این مانتوی بلند مشکی عربی و شال شیری رنگی که به سرم پیچیده بودم، ناباورانه حجابم را تماشا می کرد و دیگر صبرش تمام شده بود که با هر دو دستش در آغوشم کشید و زیر گوشم اسمم را عاشقانه صدا میزد. عطر همیشگی اش مستم کرده بود، تپش قلبش را حس می کردم و دیگر حال و هوا از این بهتر نمی شد که بین بانوان برادرانه اش مصیبت دو سال تنهایی و تاریکی سرنوشتم را گریه می کردم و او با نفسهایش نازم را می کشید که بدنش به شدت تکان خورد و از آغوشم کنده شد. 💠 مصطفی با تمام قدرت بازویش را کشید تا از من دورش کند، ابوالفضل غافلگیر شده بود، قدمی کشیده شد و بلافاصله با هر دو دستش دستان مصطفی را قفل کرد. هنوز در هیجان دیدار برادرم مانده و از برخورد مصطفی زبانم بند آمده بود که خودم را به سمت شان کشیدم و تنها یک کلمه جیغ زدم : «برادرمه!» 💠دستان مصطفی سست شد، نگاهش ناباورانه بین من و ابوالفضل می چرخید و هنوز از ترس مرد غریبه ای که در آغوشم کشیده بود، نبض نفس هایش به تندی میزد. ابوالفضل سعد را ندیده بود و مصطفی را به جای او گرفت که با تنفر دستانش را رها کرد، دوباره به سمت من برگشت و دیدن این سعد خیالی خاطرش را به هم ریخته بود که به رویم تشر زد :«برا چی تو این موقعیت تو رو کشونده سوریه؟» 💠در سرخی غروب آفتاب، چشمان روشن مصطفی میدرخشید، پیشانی اش خیس عرق شده و از سرعت عمل حریفش شک کرده بود که به سمت مان آمد و بی مقدمه از ابوالفضل پرسید : «شما از نیروهای ایرانی هستید؟»... ✍نویسنده:فاطمه‌ولی‌نژاد @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌷بسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم🌷 مجموعه ی ما رو در لینک های زیر دنبال کنید🙏🙏 🔷ابراهیم و نوید دلها تا ظهور👇 http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f 🔷کانال عشق یعنی یه پلاک👇 https://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f . 🔷کانال استیکر شهدا 👇 https://eitaa.com/joinchat/983367697C7be3391d80 . 🔷 بیت الشهدا (ختم قرآن )👇 https://eitaa.com/joinchat/3245735947C1e77479f6c 🔷بیت الشهدا(ختم ذکر)👇 https://eitaa.com/joinchat/2455502859Ce3a0724733 🌷ایدی ما در اینستاگرام: Instagram.com/ebrahim_navid_delha 💫در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
12.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{~•°🌹🌿°•~} یا امام رضا دلم هوای تو کرده شه خراسانی .. چه می شود که بیایم حرم به مهمانی...؟ دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان... عنایتی که بیایم، تویی که درمانی.... 🍀 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🍀💐🍀💐 ڪاش اون موقع هم لاین و اینیستاگرام و ... بود این رزمنده عڪسشو مےذاشت و مےنوشت☝️ من و پاے قطع شدم همین الان یهویـے براے دفاع از میهن و نامــوس😔 ⁉️ بہ نظرت چقدر لایڪــ مےخورد؟! 🥀 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
سید‌مهدی حسینی، زمینه(1)_5940749242854279001.mp3
10.89M
•|🌱|• معنۅے ✨ بَدھ‌ ڪھ پیشــ تۅ مۅے سࢪمــ سپید نشھـ .. بَدھ ڪھ نۅڪرتــ بمیرھ ۅ شهید نشھ‌ ...💔 🥀 🖤 ❣️ @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا