#تلنگر⚡
بزرگترین حسࢪٺ قیامت
اینه که میفهمی
با نمـاز
تا کجـاها میتونستے بالا بری
و نࢪفتے💔
از هࢪجهنمے بیشتࢪ آدمو عذاب میده😔
هنوز دیࢪ نشدھ!
نمـازٺ ࢪو دࢪیاب🕊🌿
3.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مُعجِزاتِقُرآن😉
#حتمادانلودشه
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#لطفا_در_صورت_امکان_نشر_دهید
🌺احترام نظامی فرزند ارتشی بر پیکر پدرش
حتما با احترام تا اتمام تماشا بفرمائید.🌺
#مدیون_خون_شهدا_هستیم 👌💔🍃
قَـدیمبو؎ِایمانمیدادیم.
الانایمـانمونبـومیده💔..
قَـدیمدنبـالگٌمنـامۍبـودیم.
الانمـواظبیماسممـونگٌـمنشـھ🚶🏿♀️
😇¦⇔ #شهید_نورعلی_شوشتری
اللهم عجل الولیک الفرج
•♥😍•
عنایت عجیب امام رضاﷺ🥺
به یک دختر سر راهی😔💔
تنآدممیلرزه😰😭😭 فیلمروببینید🤯👇🏻سنجاق🖇
📛⛔🔷🌺.ماجرای عنایت امام رضا به زن و شوهر افغانستانی شنیدنی و جالب 😳💔
https://eitaa.com/joinchat/2868838413Cdb59e7c931
⭕در کانال سنجاق شده💢کپی ممنوع⛔
#تلنگر
هروقتخواستـیگناهڪنـے
اینسوالروازخودتبپرس
مَّا لَڪُم لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارَا..؟
«شماراچهشدهاستڪهبرای خـ♡ـدا
شأنومقاموارزشـےقائلنیستید..؟
✨سورهمبارڪهنوحآیه۱۳
🌿✨ ابراهیم و رضای خدا 🌿✨
🛑 ابراهیم که می دانست و درک می کرد که کسی در این دنیا باقی نمی ماند و ارزش کار کردن ندارند، تلاشش این بود که تنها برای رضای خدا کار کند و این کارش او را نزد خدا بزرگ و بلند مرتبه کرد ...
🛑 كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ
🛑 همه کسانى که روى آن [= زمین] هستند فانى مى شوند، و تنها ذات صاحب جلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند.
(الرحمن/27)
#خاطرات کوتاه از شهید ابراهیم هادی
#میزکار✨
اوایل انقلاب بود.ابراهیم در کمیته مشغول فعالیت بود.
حیطه فعالیت کمیته هابسیار گسترده بود.مردم دربیشترمشکلات به کمیته هامراجعه میکردند.
من به کمیته ای که ابراهیم درآنجا مشغول فعالیت بود رفتم.چنداتاقکنارهمبود.
درهراتاق یک میز قرارداشت ویکی از نیروهای کمیته پشت میز جوابگوی مردم بود.وارد اتاق شدم .
برخلاف دیگر اتاق ها میز کارپشتسرش بود.وصندلی جلوی میز قرارداشت!
صندلی مراجعین هم جلوی صندلی ابراهیم بود،پرسیدم اینجا چرافرق داره؟!
گفت:پشت میز که نشستم احساس غرور بهم دست داد.
گفتم اینطوری از مردم دور میشم.
برای همین صندلی خودم را آوردم اینطرف تابه مردم نزدیکتر باشم.
°🥑☘°
-
-
تو چه کرده ای ؟
کِه خدا
همه ات رٰا
بَرای خودَش خواست
وَ نصیبِ مٰا
چیزی نگذاشت !
حَتیٰ نامی ، نشانی ...
-
-
☘•| #شهیدانهـ
ــــــــــ ـ ـ ـ ـ❁ـ ـ ـ ـ
💠#علاقهیعجیبشھیدبیضایۍبہدخترش
🔮 وقتی تماس میگرفت، بعد از دوسه کلمه احوالپرسی، معمولا اولین حرفش، دخترش بود. با آب و تاب تعریف میکرد که #ڪۆثر چقدر بزرگ شده و چه کارهای جدیدی انجام میدهد. به دوستان خودش هم که زنگ میزد، اگر دختر داشتند، با آنها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث میکرد. عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد. یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم، آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. توی راه گفت: #ڪۆثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکسها را نشانت بدهم» ماشین را خاموش کرد. لپتابش را از کیفش بیرون آورد و عکسهای #ڪوثر را یکییکی نشانم داد. درباره بعضیهایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضیهایشان هم میزد زیر خنده.
🔮 شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسهای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت و به من گفت: "فلانی #ایندفعهازڪۆثردلبریدهامومیروم." دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمیکرد و حالش متفاوت بود.
راوی: احمدرضا بیضائۍ (برادر شھید)
#مدافعحریمعقیلهبنیهاشمحضرتزینب🕌
#شھیدمحمودرضابیضایۍ🕊🌹🍃•••
#یادشھداباذڪرصلوات✨