سرگذشت اندلس .منطقه ای که ۸۰۰سال مسلمانان در آنجا زندگی کردند👆👆👆
اگر از تاریخ درس نگیریم...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
رفتار پدر مادرهایی که فرزندانشان نسبت به حجاب و نماز بی توجه هستند چگونه باید باشد؟؟
از لاک جیغ تا خدا
@banomahtab
هدایت شده از
بانو:
فلسفه حجاب تنها برای به گناه نیفتادن مردها نیست🌸🌸🌸
که اگر چنین بود ،
چرا خدا تو را با حجاب کامل به حضور میطلبد در عاشقانه ترین عبادتت؟؟؟
از لاک جیغ تا خدا
@banomahtab
پـارت یازدهم
یک نگاه به چفیه کردم همون جا گفتم من اگه زندگیم تغییر کنه مدیون شهید رسول خلیلی ام به گریه افتادم ی نگاه به عکسی ک رو چفیه بود کردم گفتم میشه کمکم کنی زندگیمو تغییر بدی 😭😞
چشامو بستم اروم خوابیدم وقتی بیدار شدم نزدیکای پایگاه ابوذر بودیم از بس الهه غر زد😡عصبی شدم از اتوبوس پیاده شدیم انقدر گشتم تا بتونم پدر شهید رسول خلیلی پیدا کنم
وقتی پیداش کردم بهش گفتم توروخدا اگه راضی نیستین چفیه رو پس بدم پدرش بهم گفت این حرفا چیه دخترم ادم هدیه ایی که گرفته پس نمیده وبعد چفیه رو ازم گرفت انداخت دور شونم وی پیکسل ک عکس پسرش روش بود بهم داد وگفت خوب از اینا مراقبت کن 😍☺️خیلی خوشحال شدم پدر شهید گفت شما حالا جزو خواهرای رسول هستین وای پیش خودم گفتم من
من لیاقت ندارم که خواهر یک شهید باشم
فکرم مشغول شد باید خودم تغییر میدادم هرجور که بود 😔امـا سخت بود میترسیدم دوستامو ازدست بدم اخه منی که به شهید هیچ اعتقادی نداشتم چیشد یک دفعه
منی که میگفتم شهیدا بخاطر پول میرن چیشد 😔
خدایا خودت راه درست نشونم بده
بعد از پایگاه ابوذر به قصر شیرین و مرصاد و چندجاهای دیگه رفتیم وهرجا میرفتیم دنبال پدر شهید بودیم ک چندتا از ویژگی های داداش رسول به ما بگه😁
بعد از جاهای دیدنی مارو به یک جایی بردن واسه خریدن سوغات من و الهه واسه پدر شهید رسول خلیلی ی مهر ویک جانماز و یک عطر حرم گرفتیم وبهشون هدیه کردیم وایشون ازماتشکر کرد .....
پــارت دوازدهم
ما در راهیان نور با خیلیا اشنا شدیم😊موقع برگشت بازهم در اتوبوس شیطنتهای خودمونو داشتیم 😆ولی یهو بی هوا می زدیم زیر گریه 😢😭و میگفتیم کاش یخورده بیشتر میموندیم اما دیگه هیچ فایده ایی نداشت 😔دیگه فرصتی نبود دیگه باید برمیگشتیم خونه ...
تو اتوبوس ی دفعه ی نگاه انداختم دیدم همه خوابن به الهه گفتم نگاه کن همه خوابن فقط منو الهه با زهرا و فاطمه 👭👭بیدار بودیم دیدم موقع خواب دوتا از بچه ها دهانشون باز مونده بود یه دفعه الهه دوتا پفک برداشت انداخت تو دهان اونا با خنده ی ما چهارتا👭👭😂😂😂😂همه از خواب بیدار شدن وقتی همه از خواب بیدارشدن خودمون چهارتایی تا نزدیکای محلی که باید میرسیدیم خواب بودیم
اما دیگه یاد گرفتیم وقتی کسیو اذیت میکنیم ازش حلالیت بطلبیم ...
دیگه واقعا حس میکردم ی داداش شهید 😍دارم اونم به اسم شهید رسول 😊😍خلیلی
خیلی خوشحال بودم چون چندتا جایزه گرفته بودم یکی یک چفیه که عکس خود داداش روش بود سه تا پیکسل شهید و ی سربند یا ابوالفضل و یک جا کلیدی که عکس رهبرمون بود از حاج اقا فداکار هدیه گرفتم و ی عروسک کوچیک که چادر سرش داشت از ی حاج اقا دیگه 😁
وقتی رسیدیم خانواده ها همه اومده بودن ومن باز مث همیشه بدو بدو🏃♀به سمت مادرم رفتم واورا بغل کردم مامانم خیلی خوشحال بود..
پـارت سـیزدهـم
وقتی رسیدم خونه تنها کاری که کردم رفتم ی دوش گرفتم وتا خود صبح خوابیدم خستگی راه رو دوشم بود ...
تواین مدت فقط چادری شدم وچادر مادرم زهرا رو از سرم در نیوردم ولی نماز خون😞 نشده بودم
ولی ی ارادت خاصی به داداش😍 رسول داشتم
تا حالا ازشون کمک نخواستم تا یک روز که اربعین پای پیاده🚶♀به حرم شاه عبدالعظیم حسنی رفتیم ۷/۳۰صبح که راه افتادیم ۱/۳۰بعدازظهر رسیدیم 😱
وقتی رسیدم فقط نشستم رو فرشای حرم خیلی خسته شده بودم😢حدودهایی ساعت ۳/۳۰بعدازظهر بودش که ی دفعه ی اقایی اومد شروع کرد با ما احوالپرسی و بعد گفت من یک مشکل بزرگی دارم😭واو مشکلشو به ما گفت و ی دفعه رو کرد به من گفت دخترم من دیشب خواب دیدم تو حرم دختری با این چفیه من رفتم مشکلمو بهش گفتم واو واسم دعا کرده میشه واسم دعا کنید تا مشکلم حل بشه😔
خیلی ناراحت بودم استرس تمام وجودمو برداشته بود پیش خودم گفتم خدایا چرا من این همه ادم چرا من 😭😔
واقعیتش من تا حالا به بهشت زهرا نرفته بودم بالاخره روزی که باید میرفتم بهشت زهرا فرا رسید انقدر گشتم تا مزار داداش رسولو پیدا کردم😍
اولین جمله ایی که گفتم سلام داداشی خوبی میدونی چیه ازت یک خواهشی دارم من لیاقت دعا کردن ندارم میشه مشکل اون اقایی که اون روز اومده بود حرم رو حل کنید اون روز ی حس عجیب غریبی داشتم😔انگار وارد ی تیکه بهشت شدم انگار تمام گناهام از رو دوشم برداشته شده بود بعد از دوهفته اون اقایی که مشکل داشت بهمون زنگ زد وخیلی از ما تشکر کرد وگفت من مشکلم حل شده خیلی خوشحال شدم وتا تونستم از داداش رسول تشکر کردم....
صبورباشید🌷🌹
ادامه دارد💝💖
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
منتظر دلنوشته ها
متن های زیبا تحت عنوان عاشقانه های من وچادرم
ماجرای تحولتون وخاطرات زیباتون هستیم😊🌸🌸🌸
@rahane20
آی دی جهت ارتباط👆👆
پیشنهادات وانتقادات شما مارا در رسیدن به هدف مقدسمون یاری میکنه🙏✨🌸
هدایت شده از
وقتی بهار میشود گلهای پامچال🌸🌺🌷 ونوازش باد 🌾وترانه های قناری حیاطمان🎼 وفواره ی حوض آبی 💦و بوی شمعدانی های اطراف حوض 🍀🌺...
طبع شعرم گل میکند دلم میخواهد فقط برای تو بسرایم عاشقانه هایی از جنس نور وبه لطافت باران ☄☄☄
حس خوب با تو بودن تمام نغمه های زیستن را برایم تداعی میکند
چادرمن یعنی عشقم وتمام هویت زن بودنم ودردانه خدا بودنم 😊❤️🌸
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک خانم زنگ میزنه شبکه منوتو و مجریاش رو با خاک یکسان میکنه
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
#چــندکلامـــی_خودمونـــــــی👇👇
تو مترو نشستی رو صندلی....👇😊
یه خانم یا آقایی میاد روبه روی شما می ایسته...
شما بلند میشی و جاتو میدی بهش...
😊
از این کار میتونی اهداف مختلفی داشته باشی ..
حالا یا مبارزه باهوای نفس
یا خدمت به خلق الله ..
خادمی عباد الله..
😉😊❤️
خانم یا آقایی که جاتو دادی بهش از این لطف شما احساس شرمندگی میکنن ...
🙈☺️
شرمنده میشن وقتی میبینن شما ایستادی و اون جای شما نشسته ...
خودشو به شما مدیون میدونه و هی تشکر میکنه... .
#رفقا....❤️😊👇
خیییلی وقته.....
#شهدا #جاشونو دادن که
#مابشینیم ....
🕊💐
نه . . . " جاشونو" ندادن ما بشینیم"
" #جونشونو" دادن ما " بایستیم"😔💐
ماچیکارمیکنیم؟
مگه خدا نگفته "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا" ؟!
#حواسمون_هست؟!
داریم جلوی چشم کسانی که #جونشونو بخاطر ما دادن #گناه میکنیم ...
#ببخشید_ای_شهید😔😔
که بجای #راهت #👈 #راحتی را انتخاب کردیم😔
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
پارت چهاردهم
تو این چندروز فقط حجابم رو حفظ می کردم واهمیت به نماز نمیدادم 😞
اما با این که به نماز اهمیت نمیدادم به داداش رسول ی اراده خاصی داشتم دوسش داشتم ازته دل 😭
چندروز گذشت که یک خواب عجیبو غریبی دیدم ...
دقیقا خوابم همین بود
سمت کردستان بود دوران جنگ دفاع از وطن بود برف شدیدی اومده بود😱
بعد چهارتا مرد بودن که داشتن از کوه بالا میرفتن اسم یکیشون حاج رسول دومی حاج مهدی بودش
بعد این چهارتا باهم رفیق بودن که یهو عراقیا به هرچهارتاشون تیر زدن😭😢هنوز به شهادت نرسیده بودن که یک دختر کرد داشت از کوه بالا میرفت دخترک تا اونارو دید یخورده بهشون اب دادو گفت همین جا بمونید من برم کمک بیارم ....
تارسید پایین کوه دید ی ماشین عراقی داره میاد با او عربی صحبت میکنه تا اینکه عراقی داشت ازماشین پیاده میشه عراقی رو با تفنگی که داشت میکشه😱
دخترک کرد با هزار سختی ماشینو به بالای کوه برد تا رسیدبه اونا دید که اونا ازشدت سرما فقط استخوناشون مونده 😔
دختر زد زیر گریه😭
و یک پارچه سفیدی که داشت استخونا رو گذاشت اونجا واونا رو داخل ماشین گذاشت و برای دفن به تهران به بهشت زهرا آورد اما وقتی رسید به بهشت زهرا میبینه استخونا جابه جا شدن😔 واونارو باز به شناسایی برد وقتی شناسایی تموم شد اونارو به بهشت زهرا واسه دفن برد....
اونجا بود که من یهو از خواب پریدم وتا تونستم گریه کردم و میگفتم خدایا چرا من ....
پــارت پانزدهم
خیلی اهمیت به خوابم ندادم😐
یک دو سه روز دنبال حاج مهدی و حاج رسول گشتم که ببینم کی هستن😔
ی عده میگفتن شاید همون شهدایی هستن که تازه اوردنشون
بعضی ها میگفتن خوابه شهید دیدن که خوبه برای همین وقتی دیدم کسی زیاد مطلع نبود بیخیال موضوع شدم
امـا بعد از چندروز باز دوباره خواب شهید احمد محمدمشلب دیدم
باهمون حاج مهدی😔
با تعجب از حاج مهدی تو خواب پرسیدم که مگه شما شهید نشدی من خودم تو مراسم خاکسپاریتون شرکت کردم
فقط خندیدو رفت😔
وبعد از اون احمد محمد یک تسبیح و با چندتا میوه بهم داد و ی چیزی گفت ک من نفهمیدم
😭😔
از خواب پاشدم
زندگی احمد محمد رو تو اینترنت سرچ کردم
تا تونستم گریه کردم 😭
اونجا بود که فهمیدم باید نمازمو بخونم از اون روز دیگه نمازمو ترک نکردم😊
روزها گذشت و من واسه سومین بار رفتم بهشت زهرا اونروز تا خود شب پیش داداش رسول بودم چون شب شد ومیترسیدم دیگه بیشتر ازاون نایستادم
واون شب کتاب رفیق مث رسول گرفتم😊
خیلی خوشحال بودم
داداش رسولو واقعا داداشی واقعی خودم میدونستم دیگه بچها بهم میگفتن خواهر اقای خلیلی 😊
این جمله رو خیلی دوست داشتم واسم دوست داشتنی بود
و یک حسی خیلی خوبی بهم میداد ....
پــارت شانزدهم
داشتم کتاب داداش رسولو میخوندم قسمت های اخرش بود😊
همین جوری که داشتم برگه هارو ورق میزدم یهو عکس اون کسی که تو خوابم اومده بود و دیدم اره حاج مهدی😭 خودش بود دوباره همون قسمتتو خوندم😔
دقیقا اسمش مهدی بود یکی از بهترین دوستای داداش رسول😔
از خوشحالی سریع رفتم تو گروه داداش رسول گفتم وبه یکی از بچها گروه گفتم از همون صفحه عکس بگیره بفرسه چون کیفیت دوربین نداشتم خودم نگرفتم
ایشون عکسو گرفت و فرستاد تو گروه داداش رسول
باز دوباره خوابو واسه همه تعریف کردم😔
ی عده گفتن ایشون حتما "شهید مهدی عزیزی "که قبل از اینکه داداش رسول به شهادت برسه به شهادت رسیدن 😔
داشتم تصمیم میگرفتم که سری بعدی بهشت زهرا رفتم
برم سرمزارشون وازشون تشکر کنم بابت اینکه من نماز خون شدم
اما یهو یکی از خانم های گروه گفتن
ایشون به شهادت نرسیدن
ایشون همسر دوست منه😔
واونجا متوجه شدم که ایشون به شهادت نرسیده 😭😔
اون شب تا نصفه کتابو خوندم
اما پیش خودم گفتم فرداشب کل کتابو بخونم
فرداشب نشستم ی گوشه وکل کتابو خوندم😭
رسیدم به بخش شهادت نمیدونم چرا همش گریه میکردم😭😭
همون شبم نوحه مداحی که داداش رسول دوسشون داشتن اقای محمدحسین پویانفر به اسم زیر پرچم ابوالفضل
رو دانلود کردم اونشب اون قسمت شهادتو خوندم با اون نوحه گریه میکردم هق هقم تو اتاقمو برداشته بود😭😔
که یهو خوابم برد
بهترین خواب دنیا بودش
خوابی که چندوقت ارزوشو داشتم 😔
اره خواب داداش رسولو دیدم
خوابی که چجوری به شهادت رسیده بودن 😔
از خواب پاشدم ی نگاه به عکس داداش رسول کردم
اونشب بهترین خوابو دیدم
این جمله رو خیلی دوست داشتم تو مدرسه از یکی از بچها شنیدم
"داداشا هیچ وقت اجیاشونو فراموش نمیکنن"
اره هیچ وقت فراموش نمیکنن 😔😭
ادامه دارد 🌹🌷
صبور باشید💖💝
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
هدایت شده از مدافع حریم
چه زیبا نوشته ای ای مهربانم:
#وماشب_را_مایه_آرامش_قراردادیم"
✨✨✨✨✨✨✨
چادر را که سر میکنم ،
سیاهی اش گویا
همانند شبی است که برایم آرامش را
#به_ارمغان_میآورد...
ازلاک جیغ تا خدا
@banomahtab
هدایت شده از مدافع حریم
خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی؛✨✨✨
هر پریشان نظری
لایق دیدار تونیست🌸🌸🌸
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
هدایت شده از مدافع حریم
#چادر_مشکی
سوال : چرا زنان مسلمان برای چادر، رنگ مشکی را انتخاب نمودهاند؟
◀رنگ مشکی معانی زیادی دارد.
اگر به همه معانی و علت استفاده از رنگ مشکی در دیگر کشورها نظر بیفکنیم، دیگر تهمت غم و افسردگی به نمیدهیم.
◀رنگ مشکی رنگ اقتدار و بزرگی و برتری است
👈به همین دلیل در ورزشهای رزمی کمربند مشکی به عنوان بالاترین درجه در نظر گرفته شده است.
◀رنگ مشکی رنگ دانایی است.
👈به همین دلیل جهت دانا نشان دادن قاضیها و وکیلها در جهان غرب همچنان از رنگ مشکی یا سورمهای بسیار سیر که به مشکی میزند استفاده میشود.
👈لباس و کلاه فارغالتحصیلهای بیشتر رشتهها نیز مشکی است.
◀رنگ مشکی رنگ تقدس است
👈به همین دلیل ردای کشیشها، راهبها و راهبهها به رنگ مشکی است.
◀رنگ مشکی رنگ هیبت و عظمت است
👈به همین دلیل رنگ سنگهای کعبه و رنگ پرده آن مشکیانتخاب شده است تا عظمت آن بیشتر احساسشود.
◀رنگ مشکی رنگ نجابت و شرافت است.
👈و لذا یک زن مسلمان با استفاده از رنگ مشکی برای چادر و حجابِ برترِ خود،
اقتدار خود
دانایی خود
تقدس خود
هیبت و عظمت خود
نجابت و شرافت خود را
به همراه دارد.
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
خانم سمیه حیدری، اولین بانوی مدال آور🏅 در رقابت های جهانی در رشتهی جودو:
موقع اهدای جوایز مسابقات آسیایی کره جنوبی، مسؤولان تشریفات کره جنوبی به من گفتند گرمکن بپوش و روی سکو برو.
من همانجا گفتم چادرم را بیاورید؛ من با چادر روی سکو می روم.
گفتند نه باید گرمکن بپوشید 😰که من گفتم اصلا برای من مهم نیست روی سکو بروم یا نروم؛ مهم این است که با چادر روی سکو بروم. 😠
۲۰ دقیقه ای طول کشید و در نهایت چون همه منتظر بودند و نگران که چه اتفاقی افتاده، گفتند که هر چی می خواهد به او بدهید که سریع برود روی سکو. 😒البته در نهایت چادرم را آوردند و من با چادر رفتم روی سکو.☺️
وقتی از سکو پایین آمدم و رفتیم هتل،🏢
متوجه شدم در هتل جلسه ای تشکیل شده و دبیر کمیته ملی المپیک به مسؤولین فدراسیون جودو اعتراض کردند که چرا فلانی با چادر روی سکو رفته است! 😳😔
مگر با چادر مسابقه داده! 😠
برای جمهوری اسلامی خیلی بد شده است! این کار به ضرر ما شده است!😕
بعد در اتاق را زدند و گفتند که این کار شما، برای ما خیلی بد شده است و فدراسیون جودو را زیر سؤال بردید!😔 چرا این کار را کردید؟😠
من آن موقع خیلی ناراحت شدم و فقط به حضرت زینب(سلام الله علیها) گفتم من فقط به خاطر خودت و به عشق خودت با چادر رفتم روی سکو. 😥😭😭
چیزی که آن لحظه در ذهنم آمد همین بود. بعد از آن قرار شد در مراسم اختتامیه شرکت کنم که به من گفتند اگر قرار است با چادر بیایی اصلا شرکت نکن!😳😔😱
بعد از این اتفاق و قبل از برگشت خیلی ناراحت بودم و استرس داشتم.😰
به گونه ای با من برخورد کرده بودند که من فکر می کردم خیلی اشتباه کردم. اما وقتی به ایران برگشتم، پدرم بابت این کار خیلی تشویقم کرد ☺️و من آن لحظه بود که خیالم یک مقدار راحت شد.
⬅️تا اینکه از دفتر حضرت آقا با من تماس گرفتند ☎️و پیغام ایشان را به من رساندند‼️
و من این قدر هیجان زده شدم که از خوشحالی زیر سِرُم رفتم.😅
اصلا باورم نمی شد.😳
بعد از آن به دیدار آقا رفتم و ایشان گفتند: 🔹خیلی کار خوبی کردید که با چادر روی سکو رفتید.👏
باعث افتخار مملکت ایران هستید. ☺️
من سجده شکر به جا آوردم که شما با چادر روی سکو رفتید.☺️
🌷🌺 🌹🌹🌹 🌺🌷
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
🔴 بر اساس آمارهای پژوهشی عمر #ازدواج_سفید در #ایران بین #یک تا #سه سال است؛
🔹یک مردمشناس و محقق با استناد به پژوهشی که درباره «ازدواج سفید» روی ۲۱۳ زوج و به شکل میدانی انجام داده است گفت: «عمر» ازدواج سفید در ایران بین یک تا سه سال است. ۴۵ درصد از افرادی که در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفته بودند بین ۲۵ تا ۳۰ سال «سن» داشتند. همچنین ۶۲ درصد آنها دارای «تحصیلات» کاردانی و کارشناسی بودند و ۲۳ درصد در مقطع ارشد و دکتری تحصیل میکردند؛ این در حالیست که مهمترین «شیوه آشنایی» که از سوی این افراد ذکر شده بود، گروه دوستان و دانشجویی، همکاری در محل اشتغال و فضای مجازی بوده است.
🔹 #کامیل_احمدی، در ادامه فشارهای روانی و استرس ناشی از پنهانماندن رابطه و غیر قانونی بودن این شیوه زندگی را از دیگر پیامدهایی خواند که از سوی افراد مورد پژوهش عنوان شده و گفت: رنگباختن کلیشههای جنسیتی، استقبال جوانان طبقه متوسط، عدم پیگیری قانونی در صورت بروز خشونت، تولد کودکان بیهویت، تک سرپرستی و سقط جنین، تنگ شدن حلقه انتخاب افراد برای ازدواج و کاهش نرخ ازدواج و بار روانی ناشی از دست دادن باکرگی برای زنان از دیگر پیامدهای این نوع ازدواج بوده است..
همچنین با بیان اینکه ۳۹ درصد از افراد مورد پژوهش اظهار کرده بودند نسبت به دین بیاعتقاد هستند ادامه داد: ۵۷ درصد از آنها دارای اعتقادات کم و تنها ۲.۹ درصد از آنها نسبت به دین معتقد بودهاند. همچنین ۵۲ درصد از آنها که بیش از ۴۰ درصد زنان بودند امید داشتند که ازدواج سفید آنها در آینده به ازدواج رسمی ختم شود؛ این در حالیست که ۴۷ درصد که عمدتا مردان بودند قصد نداشتند تا در آینده ازدواج رسمی داشته باشند. برای ۸۸ درصد از این افراد مسئله بکارت اهمیت نداشته و تنها برای ۱۱ درصد از آنها اعتقاد به این مسئله وجود داشت/ایسنا
مشروح خبر👇👇👇👇
http://yon.ir/jsdwn
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab