🍁مجرایاشڪچشم:
چشماش مجروح شد و منتقلش کردند تهران؛محسن بعد از معاینه از دکتر پرسید:
آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه... ؟
میتونم دوباره با این چشم گریه کنم ؟
🌱دکتر پرسید :
برایچی این سوال رومیپرسی پسرجون...؟
محسن گفت :
"چشمی کھ برای امامحسین«؏»
گریه نکنه به درد من نمیخوره... :)"
#شهیدانه 🕊
#امام_حسین
#شهید_محسن_درودی♥️
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
9.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وصیت شهدا به دختران و خانمهای سرزمینم
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سخنان حاج قاسم سلیمانی درباره #محرم 🏴شهید سپهبد قاسم سلیمانی ۳۶ سال پیش در عملیات کربلای یک: امام حسین (ع) با عشق می جنگید. به این توجه نمیکرد که ۷۲ نفرند و چند هزار نفر سپاه مقابلش هست. میخواست تکلیف خودش را ادا کند.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
🌹ساعات الله اکبر در تصرف دشمن بود. برای شناسایی نقاط قابل نفوذ با عده ای همراه شدم و حرکت کردیم. پس از ۲۴ ساعت ذخیره ی آبمان تمام شد. ولا شنیده بودم که در آنجا هر نقطه ای را حفر کنی، به آب می رسی.
🌹شروع به کندن زمین کردیم، نه یکجا، بلکه چندین نقطه را با فواصل مختلف می کردیم ولی دریغ از قطرهای آب. بچه ها از تشنگی بی تاب بودند و قدرت پیشروی نداشتند. به گوشه ای رفتم و دست به دعا برداشتم.
۔ یا امام زمان! یارانت تشنه اند و از پای افتاده. کمکمان کن.
🌹هنوز دقایقی نگذشته بود که یکی از همراهان دوان دوان به طرفم آمد و گفت: «آقا مهدی، محلی که یکی از بچه ها به زمین افتاده و از حال رفته، نمناک است». به آنجا رفتیم و شروع به کندن زمین کردیم. با کنار رفتن مقداری خاک، ناگهان آب فوران زد. بچه ها شادمانه در زلال برکت و رحمت الهی غبار از سر و رویشان زدودند و سیراب شدند.
"شهید مهدی صبوری"
✍راوی:برادر شهید از نقل شهید
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
🌴#برگیازخاطرات✨
چند بار ساواک دستگیرش کرد. یک بار، بدجورے شکنجه اش داده بودند.
روزے که آزادش کردند, وقتے میخواست برود حمام, دیدم زیر پیراهنش پر از لکه هاے خشک شدهے خون است, اثر تازیانه ها.
بعدا فهمیدم بینی اش را هم شکسته اند. خودش یک کلام راجع به بلاهایے که سرش در آورده بودند چیزے نگفت.
هروقت مادر میگفت این از خدا بے خبرها چے به روزت آوردن؟ میگفت هیچی مادر....
#شهید_احمد_کاظمی♥️🕊
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
23.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 روایتی از حضور رهبر معظم انقلاب در منزل سردار #شهید_حسین_همدانی
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 دختر شهید مصطفی صدرزاده: حضرت زینب توی یک روز کل خانواده شون رو از دست دادند، حالا من یک بابام رفته!
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
شهدا سینه زنِ اکبر لیلا بودند
ما به فرهنگ اصیل شهدا محتاجیم
#عزاداری
#محرم_در_جبهه
#علی_اکبرهای_خمینی
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیکر #شهید_مهدی_مکرمی مدافع حرم که پیکرش بعد ۶ سال تفحص شد صورتش از انسان زنده شاداب ترست.
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
🔴 #فــــــــــــوری کانال ســـلام فرمــانده
❌ به کوری چشم دشمنان، منافقان، غربگراها و همه بدخواهان؛ کانال ســـلام فرمــانده افتتاح شد! چقدر هم استقبال شده👌
🔰فیلم های همخوانی سرود #سلام_فرمانده را از فرزندان خودتون برای ما ارسال بفرمایید تا داخل کانال منتشر شود
⭕️ همه شما دعوتید.... 👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
#خاطرات_شهدا ✨
هر شـب وسـطِ های های گریه هایش
میزد روی شانه ام: "رفیق! دعا کن منم این طور شهید بشم"
_وقتی از اِرباً اِربا شدن علی اکبر علیهالسلام میخواند
_وقتی از گلوی بریده ی حضرت علی اصغر علیهالسلام می گفت،
_وقتی از جدا شدن دستان حضرت عباس علیهالسلام می گفت،
_وقتی از بی سر شدن امام حسین علیهالسلام ضجه می زد و حتی از اسارت حضرت زینب سلامالله
.
یک شب از دستش کلافه شدم، بهش توپیدم: .
"مسخره کردی ما رو؟؟ هر شب هر شب دوست داری یه شکلی شهید بشی!
لبخندی زد و گفت: "حاجی، دعا کن فقط! .
.
📚ڪتاب سربلند
روایت زندگۍ شهید محسن حججۍ✨
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀
#قاسم_بن_الحسن_ع
#کربلای_ایران
#شهید_نوجوان
#مرحمت_بالازاده
تاریخ تولد : ۱۳۴۹/۳/۱۷
تاریخ #شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۱
محل #شهادت : جزایر جنوب
عملیات : بدر
#حکایت_شیرین
#اعزام_به_جبهه
#قسمت_اول
در یکی از روزهای سال 1362، زمانی که حضرت آیت الله خامنهای، رییس جمهور وقت، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری، واقع در خیابان پاستور خارج میشدند، در مسیر حرکتش تا خودرو، متوجه سر و صدایی شدند که از همان نزدیکی شنیده میشد.
صدا از طرف محافظها بود که چندتایشان دور کسی حلقه زده بودند و چیزهایی میگفتند, صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد میزد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنهای! من باید شما را ببینم»
حضرتآقا از پاسداری که نزدیکش بود پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟» پاسدار گفت: «نمیدانم حاج آقا! موندم چطور تا اینجا تونسته بیاد جلو» پاسدار که ظاهرا مسئول تیم محافظان بود، وقتی دید آقا خودشان به سمت سر و صدا به راه افتادهاند، سریع جلوی ایشان رفت و گفت: «حاج آقا شما وایستید، من میرم ببینم چه خبره» بعد هم با اشاره به دو همراهش، آنها را نزدیک حضرتآقا مستقر کرده و خودش به طرف شلوغی میرود.
کمتر از یک دقیقه طول کشید تا برگردد, و میگوید: «حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره, بچهها میگن با عز و التماس خودشو رسونده تا اینجا, گفته فقط میخوام قیافه آقای خامنهای رو ببینم، حالا میگه میخوام باهاش حرف هم بزنم».
حضرتآقا میفرمایند: «بذار بیاد حرفش رو بزنه وقت هست».