🖋 راوی؛ همسرشهید
ایشان می گفت؛
برای دفاع از اسلام، برای دفاع از کشور هرجایی باشد می روم و جانم را هم در این راه می دهم.
این امتیاز اوست
ڪہ بی مرز عاشـق است
دور از وطن حوالی غربت شهید شد
اسارت : ۱۳۹۴/۰۹/۲۹
شهادت : ۱۳۹۵/۱۱/۱۵
#شهید_فریدون_احمدی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کی میخوایی از نماز گزاران باشی؟
🌸چقدر زیباست
هنگامی که الله اکبر میگویی و دنیا و اهلش را رها میکنی و وارد دنیای زیبای بندگی و نماز میشوی
✨ آنگاه که سر به سجده میگذاری
آنگاه که در گوشِ زمین زمزمه میکنی و در آسمان آن را میشنوند
🍃حسی است سراسر آرامش و اطمینان
🍂براستی که بندگی برای الله زیباست اگر یاد بگیریم
✨ اگر یاد بگیریم که نمازهایمان را از عادتی روزانه به هم کلامی و بندگی برای الله تغییر دهیم
🍃اگر یاد بگیریم که نماز آن وعده گاه زیبایی است که باید به هنگام مصیبت ها به آن پناه ببریم
🍂نه آنکه فراموشش کنیم
🍃 یاالله به نمازهایم رنگ بندگی و خشوع ببخش
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽نماهنگ شهید فریدون احمدی
شهید مدافع حرم حاج فریدون احمدی برای دفاع از حرم آلالله در آبان۱۳۹۴ نخستینبار به سوریه اعزام شد اما بعد از گذشت چندروز، در عملیات آزادسازی خانطومان سوریه به دست گروهک تروریستی فیلقالشام به اسارت درآمد و بعد از گذشت ۱۴ماه اسارت و شکنجههای طاقتفرسا، در ۱۵ بهمن۱۳۹۵ مصادف با روز ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها به آرزوی دیرینهاش رسید و به خیل عظیم شهدا پیوست.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🔷سید عبــــاس
☂از برجستگیهای فراز حضور شهید علیزاده در جبهه مقاومت که همواره بهعنوان رویدادی برجسته در ذهن همرزمان وی جای گرفت، به غنیمتگرفتن تانک T55 در شهر خلصه بود.
💎تا آنجا که لقب «بازِ شکاری» را بر او گذاشتند و سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به پاسِ این شجاعت، انگشتر متبرک به انگشتان حضرت آقا را به ایشان پیشکش کرد.
☂همچنین تسلط عباسعلی به زبان عربی موجب برقراری ارتباط یگانهای نظامی مستقر با مردم مناطق سوریه میشد و این خود، فرصتی را برای انتقال فرهنگی دو کشور و نیز صمیمیّت میان شهید علیزاده و رزمندگان سوری را موجب میشد.
💎این صمیمیت تا آنجا عمیق شد که سوریها با اینکه ایشان از سادات نبودند اما عنوان «سیدعباس» را که حکایت از آقایی و بزرگی عباسعلی داشت، برای او برگزیدند.
#شهید_عباسعلی_علیزاده
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🔴۸ اسفندماه؛ سالروز شهادت سرلشکر حاج حسین خرازی گرامی باد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
شهید حاج ابراهیم همت:
سختیها را تحمل کنید....
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊#لاله_های_زینبی
🌹شهید حسین رضایی صدای گرم و خوبی داشت.هرجای زیارتی که میرفتیم روضهء امام حسین(علیه السلام)را باید میخواند.در منزل هم وضو میگرفت و با نیت و دلی پر از حاجت که مهم ترین حاجتش شهادت بود.روبه قبله می نشست.اشک میریخت و با اخلاص زیارت شریف عاشورا را آغاز میکرد.لحظاتی خود را جدای از دنیا و تعلقاتش احساس میکرد.
🌹خداوند نگاهی به او کرد و به واسطه آبروی نور دیده دخت عزیز و بزرگوار رسول الله(صل الله علیه وآله)حاجتش را داد.کار هر روزش بود.زیارت عاشورا خیلی میخواند.با صدای گرم و دلنشینش که هنوز در گوشم صدایش را میشنوم.
ذکر قنوتش هم فراضی از این دعا بود:
"اللهم الجعل محیای محیا...."
🕊مهر شهادتش را هم امام حسین(علیه السلام) بر پروندهء اعمالش زد.😭
✍به نقل از:همسر شهید
🌹تاریخ ولادت:۱۳۴۹/۲/۱۶
🌹تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۱۱/۱۴ نبل و الزهرا
#شهید_حسین_رضایی
#شهید_عبدالصالح_زارع
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تشییع شهید علیدادی در حرم حضرت رقیه(س)
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
تقريباً مهمات ما تمام شده بود...
ابراهيم هادی بچه هاي بي رمق کانال را در گوشه اي جمع کرد و برايشان صحبت كرد :
بچه ها غصه نخوريد، حالا كه مردانه تصميم گرفتيد و ايستاديد، اگر همه هم شهيد شويم، تنها نيستيم.
مطمئن باشيد مادرمان حضرت_زهرا (س) مي آيد و به ما سر ميزند.
بغض بچه ها ترکيد. صداي هقهق شان هم هي کانال را پر کرده بود. به پهناي صورت اشک می ريختند.
ابراهيم ادامه داد : «غصه نخوريد. اگر در غربت هم شهيد شويم، مادرمان ما را تنها نميگذارد! »
#شهید_ابراهیم_هادی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سر لشگر خلبان سید علی اقبالی دوگاهه نابغه پرواز ایران تنها شهیدی که بدنش در دو شهر مدفون شد.
#شهید_سید_علی_اقبالی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🔥 رمان #فرار_از_جهنم (بر اساس واقعیت)
#قسمت_چهل_و_نهم
📌اولین نماز
🍃چند هفته، حفظ کردن نماز و تمرینش طول کشید ... تک تک جملات عربی رو با ترجمه اش حفظ کرده بودم ... کلی تمرین کردم ... سخت تر از همه تلفظ بود ... گاهی از تلفظ هام خنده ام می گرفت ... خودم که می خندیدم بقیه هم منفجر می شدن ...
🍃می خواستم اولین نماز رو توی خونه خودم بخونم ... تنها ...
🍃از لحظه ای که قصد کردم ... فشار سنگینی شروع شد ... فشاری که لحظه لحظه روی قفسه سینه ام بیشتر می شد ...
🍃وضو گرفتم ... سجاده رو پهن کردم ... مهر رو گذاشتم ... دستم رو بالا آوردم ... نیت کردم و ... الله اکبر گفتم ...
🍃هر بخش رو که انجام می دادم همه گذشته ام جلوی چشمم می اومد ... صحنه های گناه و ناپاک ... هر لحظه فشار توی قلبم سنگین تر می شد ... تا جایی که حس می کردم الان روح از بدنم خارج میشه ... تک تک سلول هام داشت متلاشی می شد ... بین دو قطب مغناطیسی گیر کرده بودم و از دو طرف به شدت بهم فشار می اومد ... انگار دو نفر از زمین و آسمان، من رو می کشیدند ...
🍃چند بار تصمیم گرفتم، نماز رو بشکنم و رها کنم ... اما بعد گفتم ... نه استنلی ... تو قوی تر از اینی ... می تونی طاقت بیاری ... ادامه بده ... تو می تونی ...
🍃وقتی نماز به سلام رسیده بود ... همه چیز آرام شد ... آرام آرام ... الله اکبرهای آخر رو گفتم اما دیگه جانی در بدن نداشتم ... همون جا کنار مهر و سجاده ام افتادم ... خیس عرق، از شدت فشار و خستگی خوابم برد ...
🍃از اون به بعد، هرگز نمازم ترک نشد ... در هر شرایطی اول از همه نمازم رو می خوندم ...
✍از نویسنده داستان سؤال شد که👈 چرا برای استنلی خواندن نماز اینقدر سخت بود ایشون گفتند به خاطر اینکه استنلی حرامزاده بوده و شیطان مستقیماً در بسته شدن نطفهش نقش داشته. وقتی چنین افرادی از صف ابلیس جدا میشن و میخوان کار خوبی انجام بدن براشون خیلی خیلی سخته ، چون براشون یه جنگ محسوب میشه با شیطان .. به هر میزان که قدرت روحی شون قوی تر باشه و عمق مسیر توبه بیشتر باشه فشار بیشتری رو تجربه می کنن چون کل صفوف شیطان برای برگشت اونها تجهیز میشن...
💫 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🔥 رمان #فرار_از_جهنم (بر اساس واقعیت)
#قسمت_پنجاهم
📌وسوسه
🍃حدود هفت ماه از مسلمان شدنم می گذشت ... صبح عین همیشه رفتم سر کار ... ولی مشتری اون روز خیلی خاص بود ... آدمی که در بخش بزرگی از خاطرات قبلم شریک بود... .
🍃- اوه ... مرد ... باورم نمیشه ... خودتی استنلی؟ ... چقدر عوض شدی ...
🍃کین بود ... اومد سمتم ... نمی دونستم باید از دیدن یه دوست قدیمی بعد از سیزده، چهارده سال خوشحال باشم یا نه؟... .
🍃بعد از کار با هم رفتیم کافه ... شروع کرد از زندگی و دزدی های مسلحانه و بزرگش، دلالی و قاچاق اجناس مسروقه تعریف کردن ... خیلی خودش رو بالا کشیده بود ... .
🍃- هی استنلی، شنیده بودم رفتی توی کار مواد و خوب خودت رو کشیدی بالا اما فکرش رو هم نمی کردم یه روزی استنلی بزرگ رو گوشه یه تعمیرگاه ببینم که داره ماشین بقیه رو درست می کنه ... همیشه فکر می کردم تو زودتر از من به پول و ثروت میرسی ... شایدم من یه روز ماشین تو رو درست می کردم ...
🍃نفس عمیقی کشیدم ... ولی من از این زندگی راضیم ...
🍃- دروغ میگی ... تو استنلی هستی ... یادته چطور نقشه می کشیدی؟ ... تو مغز خلاف بودی ... هیچ کدوم به گرد پات هم نمی رسیدیم ... شنیده بودم بعد از ورود به اون باند، خیلی زود خودت رو بالا کشیده بودی و با بزرگ ترها می پریدی ... حالا می خوای باور کنم پاک شدی و کشیدی کنار؟ ... اصلا از پس زندگیت برمیای؟ ...
🍃- هی گارسن ... دو تا دام پریگنون ...
🍃نگاه عمیقی بهش کردم و به طعنه گفتم ... پولدار شدی ... ماشین خریدی ... شامپاین 300 دلاری می خوری ... بعد رو کردم به گارسن ... من فقط لیموناد می خورم ...
🍃- لیموناد چیه ؟ ... مهمون منی ... نیم خیز شد سمتم ... برگرد پیش ما ... تو برای این زندگی ساخته نشدی استنلی...
🍃کلافه شده بودم ... یه حسی بهم می گفت دیدن کین بعد از این همه سال اصلا جالب نیست ...
🍃شروع کرد از کار بزرگش تعریف کردن ... پول و ثروت ... و نقشه دقیق و حساب شده ای که کشیده بود ... نقشه ای که واقعا وسوسه انگیز بود ...
💫 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa