╔═════ ೋღ
بِسْمِ رَبِّ الزَّهراءِعَلَيْهِ السَّلام❤️🌸
آغازمی ڪنيم 🌸
لَبَّیڪ ِ یا زینب🙏🌺🍃
🌸ღೋ ═════╗
4_235829026361442862.mp3
8.25M
🔊کلیپ #صوتی
استاد علی اکبر #رائفی_پور
🔺نحوه پوشش در دانشگاههاي جهان
(برگرفته از سخنراني روايت عهد -حجاب ،مصونيت)
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
✍در احادیث بیان شده : #زنان نباید خود را برای بیگانه ها خوشبو و معطر نمایند.
#کافران هم این احادیث را با تمسخر، انتقاد میکنند.
البته این حرکتشان عجیب نیست؛ زیرا
بی دین ها، زنان را برای بازی در فیلم های پورن و مستهجن میخواهند..
پس طبیعی است که بگویند : چرا زن ها نباید خودشان را برای مردان بیگانه خوشبو سازند.
ممنوعیت #عطر زدن خانم ها برای مردان نامحرم
💠 امام باقر عليه السلام :
فى أَحكامِ النِّساءِ ـ لايَجوزُ لَها أَن تَتَطَيَّبَ إِذا خَرَجَت مِن بَيتِها؛
جايز نيست زن با بوى خوش از خانه بيرون برود.
📚 بحار الأنوار، ج ١٠٠، ص ٢۵۵
🌐 https://goo.gl/SMGijN
1⃣ دلایل علمی به این حکم دینی :
our sense of smell is so closely related to the emotional centre of the brain any fragrance comes with a lot of emotional baggage
حس بویایی ما به حدّی با مرکز عاطفی مغز مرتبط است که هر رایحهای با حدّ زیادی از عواطف به ما میرسد.
📘 تلگراف انگلستان
🌐 https://www.telegraph.co.uk/men/style/truth-sexy-male-fragrances/amp/
new research from Florida State University has revealed that human males may be driven more by the scent of a woman's "heat" than has ever been realized before.
men who sniffed T-shirts from ovulating women had higher testosterone levels than the men who sniffed T-shirts that didn't indicate fertility;
Testosterone, the male sex hormone, is directly influenced by external cues- when heterosexual men interact with an attractive woman or watch pornographytheir testosterone levels rise.
"تحقیقات جدیدی از دانشگاه فلوریدا نشان داده که مردان ممکن است بسیار بیشتر از آنچه قبلاً تصور میشد توسط عطر یک زن مورد "تحریک جنسی" قرار بگیرند.
مردانی که (طی یک آزمایش) تیشرتهای زنانه متعلق به زنانی که در مرحلهای از بارداری بودند را بوئیده بودند، دارای سطوح بالاتری از ترشح تستوسترون بودند نسبت به مردانی که تیشرتها را بو کشیده بودند که متعلق به زنان مرحله باروری نبودند
تستوسترون، هورمون جنسی مردانه، به طور مستقیم تحت تاثیر نشانههای خارجی است - زمانی که مردان با یک زن جذاب تعامل برقرار میکنند و یا پورن ببینند سطح تستوسترون در آنها افزایش مییابد"
📚 سایکالجیتودی
🌐 https://www.psychologytoday.com/us/blog/smell-life/201003/scent-woman
2⃣ روایتی که اسلام ستیزان استناد می کنند :
💠 پیامبر (ص) :
أَيُّمَا امْرَأَةٍ اسْتَعْطَرَتْ فَمَرَّتْ عَلَى قَوْمٍ لِيَجِدُوا مِنْ رِيحِهَا فَهِيَ زَانِيَةٌ
هر زنى كه به خود عطر زند و از كنار عدهاى (مرد) بگذرد تا بويش به مشام آنها رسد، پس او (همانند) زنا كار است.
📚 سنن النسائی، ج ٨، ص ١۵٣
🌐 https://goo.gl/vJXkn2
[➊] منبع اصلیِ این روایت و کسانی که آن را نقل کرده اند از اهل سنت هستند
[➋] مقصود از زنا در اینجا زنای همراه با رابطه جنسی نیست. بلکه زنای ذهنی است. زنا اقسام مختلفی دارد :
💠 امام صادق (ع) :
مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ يُصِيبُ حَظّاً مِنَ الزِّنَا، فَزِنَاءُ الْعَيْنَيْنِ النَّظَرُ وَ زِنَاءُ الْفَمِ الْقُبْلَةُ وَ زِنَاءُ الْيَدَيْنِ اللَّمْسُ، صَدَّقَ الْفَرْجُ ذَلِكَ أَمْ كَذَّبَ
احدی نیست مگر این که بهره ای از زنا را مرتکب شده است زنای چشمان، نگاه کردن (همراه با شهوت) است و زنای دهان، بوسیدن و زنای دستها، لمس کردن؛ چه زنای فرج آن را تکمیل کند یا نکند»
📚 سند العروة الوثقى، ج ١، ص ۵٠ {حدیث صحیح}
🌐 https://goo.gl/epDYVh
📚 روضه المتقین، ج ٨، ص ۵٣٩ {حدیث صحیح}
🌐 https://goo.gl/9dSELN
[➌]
استعمال بوى خوش، به طور مطلق براى زنان حرام نيست، بلكه آنگاه اين عمل دچار نهى خواهد شد كه زنان در مقابل مردان نامحرم از اين زينت استفاده نمايند.
اين دستور براى اجتناب از تحریک قواى شهوانى مردان و در نهايت پيشگيرى از رواج فساد و فحشاء صادر شده است.
در واقع اسلام خواسته است با اين نوع دستورات از شيوع هرگونه عوامل تحریک كننده جنسى در جامعه اسلامى جلوگيرى نمايد
📚 احكام آراستگى ظاهرى، ج ١، ص ۵٣ ـ ۵۴
🌐 https://goo.gl/2VgSsy
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
#هو_العشق🌹 #پلاک_پنهان #قسمت106 #فاطمه_امیری_زاده کمیل در را باز کرد و به سمانه اشاره کرد که وارد
#هو_العشق🌹
#پلاک_پنهان
#قسمت107
#فاطمه_امیری_زاده
ــ من میتونستم بدون اینکه باتو ازدواج کنم مراقبت باشم مثل روزای قبل،اما خودم نمیخواستم و دلم میخواست این موضوعو مطرح کنم،پس نه امنیت تو نه حرف های دایی منو مجبور به اینکار کردن،من خیلی وقت بود که میخواستم بیام و باتو حرف بزنم اما شرایطم مانعی شده بوند،اما با اون اتفاق همه چیز فرق کرد،تو دیگه از همه چیز با خبری،از زندگیم،کارم،سختیام ازهمه چیز من باخبری.
عصبانیتی دیگر در صدای کمیل احساس نمی شد،اما صدایش ناراحتی خاصی داشت.
ـــ فکر میکنی برای من سخت نبود اینکه تو همسر من نباشی،فکر میکنی برام سخت نبود میخواستی با اون مرتیکه ازدواج کنی،برام خیلی سخت بود اما به خاطر اینکه اذیت نشی و کار من ،زندگی تورو بهم نریزه پا پیش نزاشتم ،من مردم باید قوی باشم اما این مرد بعضی وقت ها کم میاره
نیاز داره به کسی که آرومش کنه،باش حرف بزنه،درکش کنه و اون شخص برای من تویی سمانه فقط تو
از سمانه فاصله گرفت و زیر لبـزمزمه کرد:
ــ تو درمونی ،درد نشو
سمانه با ناراحتی از بی منطق بودنش ،به کمیل که بر روی مبل نشسته بود و سرش را میان دستانش گرفته بود،نگاهی انداخت ،حدس می زد آن سردرد های شدید دوباره به سراغ کمیل آمدند.
به کمیل نزدیک شد و کیف و چادرش که کنار کمیل بودند را برداشت،کمیل که فکر میکرد سمانه می خواهد برود،چشمانش را محکم بر روی هم فشرد،اما با احساس حضورسمانه کنارش و دستی که بر شانه اش نشست ،از سمانه فاصله گرفت و سرش را بر روی پاهایش گذاشت.
سمانه
آرام زمزمه کرد:
ــ ببخشید،میدونم تند رفتم،بی منطق صحبت کردم،اما باور کن خیلی ترسیدم،کمیل الان تو تموم زندگیم شدی،من روی همه ی حرفات و کارات حساسم،حتی بعضی وقت ها حس میکنم که قراره تورو از دست بدم.
قطره اشکی از چشمان سمانه بر روی گونه کمیل نشست،کمیل چشمانش را باز کرد،چشمانش از درد سرش سرخ شده بودند،با دست اشک های سمانه را پاک کرد.
ــ گریه نکن خانومی
ــ کمیل قول بده تنهام نزاری
ــ جز خدا هیچ کس نمیتونه منو از تو دور کنه،مطمئن باش سمانه
سمانه لبخندی بر لبانش نشست
به کمیل که به خواب عمیقی بر روی پاهایش رفته بود،خیره شده بود،با یادآوری یک ساعت پیش و دعوایشان و آرامش الان ،آرام خندید
از چهره ی کمیل خستگی میبارید،سمانه هم در این یک ساعت از جایش تکانی نخورد تا کمیل از خواب نپرد،چهره کمیل در خواب بسیار معصوم بود و سمانه در دل اعتراف کرد که کمیل با این قلب پاکش ماندنی نیست....
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
#هو_العشق🌹
#پلاک_پنهان
#قسمت108
#فاطمه_امیری_زاده
ــ سمانه این پاکتای رشته رو بیار برام
سمانه سریع پاکت های رشته را برداشت و کنار دیگ بزرگ آش گذاشت.
امروز عزیز همه را برای شام دعوت کرده بود،همه به جز کمیل و محمد آمده بودند،عزیز و سمانه مشغول پخت آش بودند،بقیه خانم ها در آشپزخانه مشغول بودند.
ـــ سمانه کمیل کی میاد؟
سمانه در حالی که رشته ها را می ریخت گفت:
ــ نمیدونم عزیز حتما الان پیداش میشه
ــ بهش یه زنگ بزن،به زهره هم بگو به شوهرش زنگ بزنه زود بیان.
سمانه دیگ را هم زد و چشمی گفت.
گوشی اش را برداشت و شماره کمیل را گرفت،بعد از چند بوق آزاد صدای مردانه ی کمیل در گوشش پیچید.
ــ جانم
ــ سلام کمیل،خداقوت،کجایی
ــ ممنون خانومی،سرکارم
ــ کی میای؟
سرو صدای زینب و طاها بالا گرفت و سمانه درست نمی توانست صدای کمیل را بشنود،روبه بچه ها تشر زد:
ــ آروم بگیرید ببینم کمیل چی میگه
ــ هستی خانومی؟
ــ جانم،اره هستم بچه ها شلوغ بازی میکردن صداتو نمیشنیدم،نگفتی کی میای
ــ کارم تموم شد میام
ــ کی مثلا؟
ــ یه ساعت دیگه
ــ دایی محمد پیشته؟
ــ نه
ــ خب باشه پس منتظرتیم ،زود بیا
ــ چشم خانومی ،کاری نداری
ــ نه عزیزم،خداحافظ
ــ خداحافظ
سمانه چشم غره ای به زینب و طاها رفت و به طرف عزیز رفت،آرش با دیگ های کوچک به سمت سمانه امد
.
ــ آجی،اینارو عمه سمیه داد بدم بهت
سمانه به کمکش رفت و دیگ ها رو از او گرفت و روی تخت گذاشت.
ــ چی هستن؟
ــ این پیاز اونا هم کشک و نعناع
ــ ممنون
با صدای عزیز هردو از جایشان بلند شدند
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
#هو_العشق🌹
#پلاک_پنهان
#قسمت109
#فاطمه_امیری_زاده
ــ بچه ها بیاید هم بزنید،ان شاء الله حاجت روا بشید
آرش شروع کرد به هم زدن و آرام زیر لب زمزمه می کرد،عزیز با شوخی گفت:
ــ چیه مادر ،زن میخوای اینجور خالصانه داری با خدا حرف میزنی
سمانه خندید و گفت:
ــ عزیز کی بهش زن میده،تازه ترم اول دانشگاشه ها
آرش کنار کشید و با خنده گفت:
ــ اگه کسی هم بخواد به من زن بده تو نمیزاری که
ــ چیه، خبریه ارش؟بگو خودم به زندایی میگم
آرش صدایش را زنانه کرد و روی صورتش زد و گفت:
ــ واه خاک به سرم لو رفتم
صدای خنده هر سه در حیاط پیچید،زهره خانم سینی به دست به حیاط امد و مهربانانه گفت:
ــ ان شاء الله خیر باشه،صدای خنده هاتون تا آشپزخونه میومد
تا سمانه میخواست لب باز کند،آرش به او چشم غره ای رفت و گفت:
ــ حرف زدی میگم کمیل طلاقت بده
ذهن سمانه به آن روز سفر کرد که وقتی این حرف را به کمیل زده بود،ناخوداگاه لبخندی زد و گفت:
ــ تو جرات داری اینو به کمیل بگو ،اگه زنده موندی در خدمتیم
***
یک ساعت گذشته بود،محمد آمد و اما کمیل پیدایش نشده بود،سمانه گوشی را کلافه کنار گذاشت و مشغول تزئین کاسه های آش شد.
ــ جواب نداد؟
ــ نه عزیز جواب نداد
ــ الان میاد مادر
سمانه لبخندی زد و با نگرانی به کارش ادامه داد،آنقدر غرق کشک و نعناع بود که از اطرافش غافل بود ،با صدای فریاد آرش به خودش آمد،با دیدن کمیل که گوش آرش را پیچانده بود ،نفس راحتی کشید.
ـــ ای کمیل ول کن گوشمو کندیش
کمیل لبخند زد و گفت:
ــ برا چی از زن من عکس میگرفتی،با چه اجازه ای؟
ــ بابا دختر عمه امه ،ول کن ،سمانه یه چیز بهش بگو
سمانه کاسه تزئین شده را در سینی گذاشت و از جایش بلند شد:
ــ کمیل ولش کن ،گوششو کندی
کمیل به چشمان سمانه نگاهی انداخت و لبخندی زد:
ــ چشم خانومی
دستش را برداشت ،آرش گوشش را مالید و گفت:
ــ ای ای کمیل از کی زن ذلیل شدی؟
ــ نگا کنید خودش داره شروع میکنه
تا کمیل میخواست به طرفش خیز بردار ،آرش تسلیم گفت:
ــ باشه بابا،شوخی بود
ــ بیاید بچه ها آش سرد شد
کمیل و سمانه کنار هم روی سفره نشستند،کمیل کاسه آش را بو کشید و گفت:
ــ کی پخته؟
آرش با دهان پر گفت:
ــ عزیز و آجی سمانه
ــ نه مادر من کاری نکردم،همه کارها رو سمانه انجام داد
کمیل چشمکی به سمانه زد و گفت:
ــ پس آشش خوردن داره
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
╔═════ ೋღ
بِسْمِ رَبِّ الزَّهراءِعَلَيْهِ السَّلام❤️🌸
آغازمی ڪنيم 🌸
لَبَّیڪ ِ یا زینب🙏🌺🍃
🌸ღೋ ═════╗