eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
9هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
6.7هزار ویدیو
148 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
  افسوس.. افسوس که فرصت ها رو از دست داده بودم.. نه تنها فرصت برای به موقع مادر شدن رو از دست داده بودم بلکه دچار خطا شده بودم و دیگه هیچ جایی تو دل کیوان نداشتم..! برای آخرین بار رفتم سراغ کیوان... باهاش حرف زدم.. گفتم منو ببخش! اینهمه گناه میکنیم خدا ما رو میبخشه و به رومون نمیاره... حالا من فقط یکبار خطا کردم! نمیگم خطام کوچیک بوده نه..!! اما قول دادم که تکرارش نکنم...همون یه بارم باور کن هیچ حسی از جانب من در کار نبود.. ببخش کیوان..! دلم تنگ شده برا صدات... دلم تنگ شده برا شنیدم اسمم از روی لبات... دلم تنگ شده برای جان گفتنات... دلم برات تنگ شده کیوان... تروخدا ببخش... کیوان سکوت کرد و لام تا کام حرفی نزد دیگه طاقت این بی محلی و سکوت رو نداشتم گفتم پس حالا که نمیبخشی طلاقم بده من دیگه این وضع رو نمیتونم تحمل کنم... گفت طلاق میخوای؟! باشه...فردا میرم دادگاه تقاضای طلاق میدم فقط تا روز جدایی حق نداری به کسی چیزی بگی... خیره شدم به گلای قالی... اشک از چشمام سرازیر شد و گفتم باشه! نمیدونستم چی توی سرش میگذره! میخواست منو بترسونه یا جدی جدی دیگه میخواست طلاق بده!!! بالاخره تقاضای طلاق داد... یه پامون تو دادگاه بود و یه پامون تو خونه... از ترس اون به هیچکس چیزی نگفتم بالاخره روز موعود فرا رسید... لباسامو توی چمدون آماده کرده بودم که بعد دادگاه برگردم بردارم و برم خونه پدری... رفتیم دادگاه.. بزور دو تا شاهد پیدا کردیم نشستیم تا نوبتمون بشه دل توی دلم نبود... رنگ به رخ نداشتم!! همش با خودم میگفتم کاشکی همه چی یه خواب باشه... و از خواب بیدار بشم... اما خوابی وجود نداشت بعد یکسال تاوان گندی رو که زده بودم باید پس میدادم و آبروم جلوی خانواده ها میرفت... اسممونو صدا زدن،رفتیم تو.. نشستیم روی صندلی کنار هم.. اول اسم منو صدا زدن چشمهام بارونی شد و روی گونه ها غلتید؛دستام میلرزید.. به هر جون کندن که بود امضاء کردم و برگشتم سر جام نشستم... حس خفگی بهم دست داده بود...دلم مرگ میخواست!😭 چه راحت زندگیمو باخته بودم... چه راحت از کسی که دوسش داشتم جدا شدم.. همش با خودم میگفتم خدایا من که بهت قول دادم.. من که به عهدم وفا کردم...پس چرا کمکم نکردی...چرا به دل کیوان ننداختی منو ببخشه... پس کو رحمانیتت.. کو بزرگیت..پس کجایی خداااا...صدای دل شکستم رو چرا نشنیدی خدا..!!! نوبت کیوان شد... رفت که امضا بزنه... لرزش دستاشو حس میکردم خودکارو گرفت دستش،برد سمت دفتر..! یه نگاه به من.. یه نگاه به دفتر... یه دفعه خودکار رو گذاشت روی میز... ازش پرسیدن _چی شد؟! + گفت نمیتونم.. _مگه شما نمیخواستی همسرتو طلاق بدی؟ +چرا.. _خب پس امضا کن دیگه برادر من! +نمیتونم..! _چرا آقای محترم؟ +چون دوسش دارم... زل زد تو چشمام و گفت: مگه نگفتی اینهمه گناه میکنیم خدا ما رو میبخشه و به رومون نمیاره... وقتی خدا توبه آدمو میبخشه ... من چه کارم...می بخشمت ..😞 ... 🌹دوستان گلم مواظب زندگیتون باشین شیطان از هر وسیله ای استفاده میکنه که بنیاد خانواده رو سست کنه این داستان کاملا واقعی بود امیدوارم همیشه در زندگیتون در کنار همسر وفرزندان بهترین زندگی رو داشته باشین😊 🌷‌-----*~*💗*~*-----🌷 💗👇 ┄┅═✼💗✼═┅┄ @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ حامی ایتا