eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
9هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
6.7هزار ویدیو
148 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 کار زیربنایی برای حجاب قسمت دوم رادیو گوش می‌دادم، یه خانومی زنگ زد گفت من خیلی آدم هستم، حجابم کامله، روزه‌هامو کامل میگیرم، کلا واجباتمو انجام میدم. بجز نماز. خیلی‌هم دوست دارم بخونم ولی هرکاری میکنم نمی‌تونم. کارشناس برنامه پرسید چرا نمیتونی؟ گفت من قبلا نماز می‌خوندم. پدرم روی نماز خیلی حساس بود. می‌پرسید نماز خوندی میگفتم آره. میگفت من ندیدم. نخوندی. کلی بحث می‌کرد. تاجایی که من به گریه میفتادم که به‌خدا خوندم. میومد میگفت خونده، من دیدم. ولی بابام قبول نمیکرد. از اون موقع و با اون رفتارهای پدرم دیگه نمازو رها کردم. و اصلا نمیتونم بهش فکر کنم اولین جایی که بچه‌های ما بی‌نماز و میشن داخل خونه‌‌هامونه. رفتارهای نادرست و جهل والدین پیرامون رفتار با بخصوص در مسائل عبادی بمرور اونارو متنفر میکنه هیچکدوم از راه‌های مقدمه سازی و تشویق به مسائل عبادی رو انجام نمیدیم، فقط میریم سراغ روش‌هایی که دافعه داره مثل تذکر، تحکم، امرکردن، گیر دادن و درگیر شدن با . وقت نماز صبح مثل بختک میفتیم به جون بچه، پاشو پاشو نماز قضا شد. یکم روسری میره کنار، تذکر پشت تذکر، حجاب حجاب یه سوال از میکنم، آیا شما از تذکر شنیدن خوشتون میاد؟ همسرتون بهتون تذکر میده خوشحال میشید؟ یا مادر زنتون بهتون تذکر بده چه حالی پیدا می‌کنید؟ پس چرا تو خونه رژه میرید و تذکر میدید به بچه‌های بدبختتون؟ دقت کنید، تذکر دادن رو کلا نفی نمیکنیم. در مواردی باید باشه. ولی نه ابتدای امر. اونم نه با تحکم نه با گیر دادن با روش مناسب، با و بچه‌ها نباید رها بشن و ما هم نباید کلا بیخیال بشیم. ولی باید باید روش‌ها ومهارت‌های برخورد با فرزندانمون رو یاد بگیریم اگه روش برخورد صحیح رو یاد نگرفتید و فقط گیردادن رو بلد بودید اینجا اگه کلا رهاشون کنید ضررش کمتره. تجربه نشون داده گیر دادن زیاد تاثیر و نتیجه بدتری داره نسبت به رها کردن کامل. چون تو گیر دادن قدرت و تصمیم‌گیری رو از بچه میگیریم و ذهنش رو پر از و میکنیم. ولی در رها کردن بهش قدرت انتخاب میدیم. یعنی یه مذهبی‌ اگه بچه‌‌ش رو رها کنه احتمالش بیشتره شبیه خودش بشه، تا اگه دائما گیر بده و درگیر باشه یکی از کارهای زیربنایی برای ترویج ، همینه. والدین روش صحیح برخورد بافرزندانشون درمورد حجاب و دیگر مسائل عبادی یاد بگیرن. تا خودشون بچه رو نکنن. از حجاب متنفر نکنن. برای فراگرفتن این اصول باید کتاب‌ها بخونیم و کلاس‌ها بریم. که در این مجال نمیگنجد ادامه دارد @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
🌺 #تجربه کننده #مرگ_تقریبی مثبت: من آموختم که #شیطان همواره تلاش میکند #مادر را از #خانه و #کودک دور نگه دارد #زن #خانواده #کودکان #آموزش #وسوسه #معنویت #شوهر #جنین #NDE #نور #عشق #محبت #آرامش #زمین #معاد #برزخ #مرگ #هدیه_زندگی #زندگی #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ حامی ایتا
✍️ "محبت" تجارت پایاپای نیست! چرتکه نیندازیم که من چہ کردم و در مقابل تو چه کردی! بی‌شمار محبت کنیم حتی اگر به هر دلیلی کفه ترازوی دیگران سبک‌تر بود /
❪ صاحِبُنا املَأ قُلوبَنا حُبّاً لَکَ ❫ را سرشار از کن ... أَنَا سَائِلُ اَلمَهدی و‌ عَجّل فی فَرَجنا🌿
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ تنها یک آغوش مادرانه کم داشتم.. که آنهم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت.😍😭🤗 با هر دو دستش شانه هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت.☺️ او نوازشم میکرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه میلرزیدم😣 که چند ساعت پیش سعد🔥 مرا در سیاهچال ابوجعده🔥رها کرد،.. خیال میکردم به آخر دنیا رسیده و حالا در این بهشت مست این زن🌺 شده بودم.☺️ به پشت شانه هایم دست میکشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد _اسمت چیه دخترم؟😊 و دیگر که زینبه در دلم شکست..😍😢 و زبانم پیشدستی کرد _زینب!☺️😍 از امشب... پس از سالها باورم شده و با حضرت زینب(س) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم😍☝️ و همینجا باید به نذرم میکردم.. که در برابر چشمان نجیب مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم.✨🍃 کنار حوض میان حیاط صورتم را ، مرا تا اتاق کشاند و پرده را تا راحت باشم☺️ و ظاهراً دختری در خانه نداشت که عذر تقصیر خواست _لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس!😊 از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید _تا تو اینا رو بپوشی، شام رو میکشم!😄 و رفت و نمیدانست از هر حرکت چه دردی برایم دارد..😣 که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم... مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را کرد و خواست.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa