eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.7هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند | نظرات شما عزیزان و همراهان همیشگی نسبت به برگزاری زیارت نیابتی شهدا در هر شب جمعه که این هفته مهمان شهدای بزرگوار اصفهان بودیم °^♡| . ممنون از همراهی شما❤️🙏 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌸 🎥خوب ببینید، این تفریح کسی است که دشمن درباره‌اش میگفت: غرب آسیا روی انگشت او میچرخد! + بازی محلی حاج قاسم با همرزمان و رفقای قدیمی 🌸 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 #رمان #طعم_سیب #قسمت_28 یکشنبه: سه روز هست که از نامزدی ما گذشت
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 سکوتو شکستم و گفتم: -علی؟؟؟ -جانم؟؟؟ -میدونی پارسال روز تولدم وقتی کیکو میخواستم فوت کنم چه آرزویی کردم؟؟ -چه آرزویی؟؟؟ -آرزو کردم که مال هم باشیم... -چه آرزوی قشنگی... -میدونی امروز چه آرزویی کردم؟؟ -چه آرزویی؟؟ -آرزو کردم که مال هم بمونیم... علی یکم نگاهم کرد و بعد لبخندی زد ولی از حالت چهره ی من نگران شد... علی_مشکلی پیش اومده؟؟؟ -اون روز که جواب تلفن هانیه رو نمیدادم زنگ زد خونمون بعد از اینکه بهش گفتم دور منو خط بکش با لحن تنفر انگیزی گفت من روتو خط میکشم... یک دفعه ماشین ترمز زد!!! من_چی شد!!!؟؟ علی رفت یه گوشه پارک کرد و بعد سرشو گذاشت روی فرمون... من_علی جان چی شد؟؟ تکیه داد به صندلی و منو نگاه کرد دستمو گرفت و گفت: -هیچ مشکلی پیش نمیاد ذهنتو درگیر نکن... تکیه دادم به صندلی و گفتم: -امیدوارم... نگاهم کرد... علی_زهرا؟؟؟ -بله؟؟؟ -هرمشکلی پیش اومد...اینو بدون که من تا ابد دوست دارم... نفس عمیقی کشیدم و گفتم: -قلبم داره از شدت ترس میترکه...هانیه چند وقته پیداش نیست من میترسم... دستمو گرفت و گفت: -توکل به خدا... بعد هم راه افتادیم به طرف خونه... صبح حدود ساعت شش از خواب پا شدم گوشیم رو برداشتم یک تماس بی پاسخ باز هم شماره ی ناشناس بود... +باید خطمو عوض کنم! دستو صورتمو شستم مامان خواب بود باباهم رفته بود سرکار...ظرف داخل آشپز خونه نشون میداد که تازه از خونه رفته بیرون... صبحانه آماده کردم و بعد از میل کردن سریع آماده شدم و بدون اینکه مامان رو از خواب بلند کنم از خونه رفتم بیرون... علی هم این موقع ها تقریبا میره سرکار پس بیداره... گوشیمو از جیبم آوردم بیرون و شماره ی علی رو گرفتم: بوق اول بوق دوم بوق سوم... علی_سلام خانم سحر خیز. من_سلام عزیزم خوبی؟ -ممنونم. -سرکار نرفتی؟ -تو راهم دارم میرم...داری میری دانشگاه؟؟ -آره تازه از خونه اومدم بیرون. -مواظب خودت باش. -چشم فعلا کاری نداری؟ -نه برو خدا پشت و پناهت. -خداحافظ. گوشیو قطع کردم و رفتم توی ایستگاه حدود ده دقیقه بعد اتوبوس اومد... چهار پنج روزی هست که هانیه رو ندیدم ولی امروز مطمئنم که میبینمش... امیدوارم که به خیر بگذره... چیزی نگذشت که رسیدم جلوی دانشگاه... کیفمو محکم گرفتم دستم چادرمو کشیدم جلو تر و سریع رفتم داخل... داخل سالن که رسیدم زنگ زدم به نیلوفر تا ببینم که رسیده دانشگاه یانه که خداروشکر رسیده بود... قدم هامو می شمردم تا رسیدم جلوی کلاس نفس عمیقی کشیدم و رفتم داخل... لبخندی زدم و به بچه ها سلام کردم محدثه...نیلوفر...سپیده...اما هانیه کنارشون نبود... سرمو بلند کردم و دور تا دور کلاس رو نگاه کردم دیدم یه گوشه ی کلاس هانیه نشسته و سرش به کار خودشه... جوری که انگار حواس خودشو پرت کرده بود که مثلا متوجه اومدن من نشده... نیلوفر نگاهی به من کرد و گفت: -چیزی شده؟ -نه. -هانیه!!! -نه بیخیال نیلو...امیدوارم مشکلی پیش نیاد... بعد از دقایقی استاد اومد سرکلاس... ... نویسنده این متن👆🏻: 👉🏻 💠 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
📖🔰«««﷽»»»🔰📖 🔈 √|| گروه ختم قران و ذکر ❣||√ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 💠 جهت حاجت روایی خود در گروه ختم قران و ختم ذکر نام خود رابه ایدی خادمین ما بفرستید 💫خادمین گروه ختم قران👇 🆔 @Khademalali 💫خادمین گروه ختم ذکر👇 🆔 @Zahrayyy 🔴همچنین هر شب جمعه هیئت مجازی در کانال های مجموعه برگزار خواهیم کرد منتظر همراهی و حضور گرمتون هستیم😊 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa
|🍃🌸🍃| 🌸شده ام در پے تو در بہ درٺ مهدےجان 🍃ڪے رسد بر من مسکین نظرٺ مهدےجان 🌸ڪے شود تا ڪہ عیان بر سر راهم گذرے 🍃بر نگاهم ڪہ بیفتد نظرٺ مهدےجان ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْفَرَج 🌤 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🏴🥀🏴🥀🏴 <<بِسمِ الله الرَحمَن الرَحیم>> <<کُلُ مَن عَلَیها فان وَ یَبقی رَبِک َ ذوالجَلالِ والاِکرام>> 🏴با نهایت تاسف و تاثر درگذشت پدر بزرگ شهید نوید صفری،پدر گرانقدر شهید منوچهر صفری را تسلیت عرض میکنیم امید که روح مرحوم مشمول رحمت بی منتهای الهی قرار بگیرد و برای خانواده این شهید بزرگوار صبری جزیل ارزومندیم مارا در غم خود شریک بدانید. 🏴🥀🏴🥀🏴 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
28.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بازگشت‌آزادگان‌بہ‌روایت‌🎥❣ . . 💗 . . آزادگــان مـا شہیدان اند🕊 و مانـــدند تا نــامشان را گـــــرامے و راهشان را ادامہ دهند..🌹 ۲۶مرداد.🌷🌸 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
°•{🖤🥀🖤}•° 🕊روزے همہ ے ما خواهیم رفت و تنہا آنچہ از خود باقے گذاشتہ ایم مے ماند...💔 🌹بزرگوارانے ڪہ تمایل دارند براے پدر و پدربزرگ نماز شب اول قبر بخوانند بہ آیدے زیر اعلام کنند👇👇 🆔️@shahidhadi_delha دستور نماز شب اول قبر📿: دو رڪعت است، در رڪعت اول سوره «حمد» و ایہ الڪرسے، و در رڪعت دوم سوره حمد و ده مرتبہ سوره قدر بعد از سلام بگوید:: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَابْعَثْ ثَوابَها اِلى قَبْرِ فُلان بن فلان (نام میت و پدرشان،رفیع صفرے فرزند امید). سپاس از همراهے شما 🙏🖤
مداحی آنلاین - تو دل غم مونده - حمید علیمی.mp3
5.81M
تودل‌غم‌مونده‌یہ‌ماتـم‌مونده...😭 یہ‌چندشب‌دیگہ‌تابہ مونده...💔 🏴🖇 [•🎧•]   ●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ↻ 🎙 ✋ ❣درسینہ‌جزعشق‌توهیچ‌ندارم حسین‌جانم❤🌿 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆