🔴 فرمان ایست آن جوان عراقی در مسیر اربعین! ✔️ خسته راه بودم، عمودهای زیادی را پشت سر گذاشته بودم، هنوز تا رسیدن به منزلگاه عشق ،راهی مانده بود. 🔹 باورم نمی شد تا بتوانم اینهمه راه را تا بدین جا بپیمایم، اما عشق ارباب توانی به پاهایم داده بود که انگار خستگی گِرد آنها نمی آمد. 🔹 تا می خواستم به خود بقبولانم که دیگر خسته ام صحنه ای مرا تکانی می داد و از فکر خود خجل می شدم. 🔹پیر مردی که در مسیر خودش را بر روی پایم انداخت تا کفشم را تمیز کند و یا آن خانواده ای که با التماس من را مهمان خانه خود کردند تا با همه دارایی خود از من پذیرایی کنند! منی را که آن لحظه هرگز ندیده و نمی شناختند؛ اما چنان تحویل گرفتند و پذیرایی کردند که لحظه ای احساس غریبی و نا آشنایی نمی کردم. باور شده بود که آنها از اقوام نزدیکی من هستند و آقایمان حسین، ما را بهم رسانده است! 🔹در حال و هوای خودم مسیر را قدم برمی داشتم که حرکتی من را میخکوب کرد: جوانی که جارویی بلند در دست داشت به آرامی جلوی موکب را جارو می کرد، من تقریبا به جلوی آن موکب رسیدم در حال و هوای خود بودم که صدایی بلند و محکم با لهجه عربی من را در جای خود میخکوب کرد! :زائر حرکت نکن! قدم برندار.... تا آمدم به خود بیام که چه شد؟! یکدفعه جلوی زانو زد... ابتدا گمان کردم می خواهد کفشم را تمیز کند و یا پایم را ماساژ دهد و... اما دیدم چیزی را زمین برداشت و ابتدا ان را بوسید و به پیشانی سابید و سریع آن را بر روی میز گذاشت... 🔹این حرکت من را کنجکاو کرد که آن چه بود؟! تکه نانی بود؟! یا چه جیزی مقدسی بود که آن جوان آنگونه فرمان ایست داد و یکهو کارش را رها کرد.. 🔹از سر کنجکاویی به طرف آن میز رفتم و آنچه دیدم بیشتر مرا متعجب و شگفت زده کرد! آن تکه ای را که آن جوان با احترام آن را از جلوی پایم برداشت تصویری از مقام معظم رهبری بود. تصویری که انگار جزیی از یک پوستری که پاره شده بود. اشک در چشمم جمع شده بود که آقا در بین کشورمان در میان برخی ها چقدر غریب است و در کشوری که روزگاری با ما جنگی 8 ساله کردند چقدر عزیز است! با خود گفتم اگر خدا بخواهد عزت بدهد ، اینگونه می کند. 🔹هر چه دشمن بیشتر سعی می کند تا چهره ولایت را مخدوش کند، بیشتر عشق او در دلها افزوده می شود! آن جوان عرب عراقی که تاکنون رهبری را از نزدیک ندیده می داند که او از تبار حسینی است که آن جوان چند روزی است خادم زائرانش شده است. می داند سید خراسانی ما، ظلم ستیزی و دفاع از مظلومین را از مکتب حسین آموخته است و امروز از سرداران سپاه حسین! 🔹جلو رفتم به او سلام کردم و خسته نباشی، و از این کارش تقدیر کردم آن جوان با غرور با اشاره به تصویر رهبری می گفت: او آقای ما است!عشق ماست. 🔹با شنیدن سخنان او ، من بیشتر احساس غرور کردم که در کشوری بزرگ شدم که عاشق اهل بیت هستند و رهبری دارم که نه تنها رهبر من، بلکه رهبری جهان اسلام را به عهده دارد و نه فقط باعث غرور من است، بلکه باعث غرور این جوان عرب و یا آن پیرمرد پاکستانی و یا آن زائر پیاده اربعین از آمریکا است و ... 🔹به او گفتم برای ثبت این لحظه پر از احساس و غرور با او و با آن تصویر کوچک آقا، عکس یادگاری بیندازیم تا دشمنان و مخالفان بدانند که حسین(ع) و ولایت رمز وحدت ماست و این خدشه ناپذیر است ، آن جوان ابتدا امتناع کرد و سپس با مهربانی پذیرفت و گفت که این عشق در دل ماست و نیاز به عکس ندارد! 🏴یاعلی #حامدپورصمصام 💠کانال خبری انصارحزب الله(پلاک)👇🏻 🌐 https://t.me/joinchat/AAAAAD_GFqrw39-ZpmwuMA 🌐 http://eitaa.com/pelaknews 🌐 https://sapp.ir/ansardez