پلاک ایران | غیرمحرمانه قم
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرتدلبر 🔍 #قسمتیازدهم 🔷 جنگ با همه تلخیها و زیباییها
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرتدلبر
🔍 #قسمتدوازدهم
😊 از لحن حرفش خنده ام گرفت ،
همیشه میتوانست مرا بخنداند .
🔷 نمیدانستم چه بگویم فقط نگاهش
کردم دوست داشتم بگویم :
❤️ دلم برایت تنگ میشود ، زود زود
نامه بده ، اما روم نشد...
فقط نگاهش کردم و او هم همین
طور چند ثانیهای که برایم قد یک
عمر طول کشید ...
🟢 مرتضی به سربازی رفت و ما هم با
درس و کارهای پدر مشغول بودیم و
البته کتاب و کتاب و کتاب ، به
مطالعه اعتیاد داشتم لذت کتاب
خواندن و یاد گرفتن تنها چیزی بود
که جای خالی مرتضی را برایم پر میکرد.
🟡 نوروز سال شصت و نه هنوز چند ماه
از سربازی مرتضی مانده بود همه به
روستا رفتیم.
دمن سال دوازدهم بودم و آماده کنکور
میشدم از اینکه مرتضی چند روز اول
تعطیلات نوروز پیش ما بود سر از پا
نمیشناختم .
🟣 در شلوغی منزل پدربزرگ و مادربزرگ
تمام حواسم بهراحتی مرتضی بود
مثلاً اگر احساس میکردم تشنه شده
سریع برایش آب میآوردم، سر سفره
حواسم بود تا او غذا نمیگرفت لب
به غذا نمیزدم و جالب اینکه او
همه این ریزهکاریهای مرا تعقیب
میکرد و هر وقت چشم در چشم
میشدیم با لبخند قدردان بود.
⚫️ آن نوروز برای اولینبار بعد از سالها
امیر را دیدم برای تبریک نوروز آمده
بودند موهایش را فوکول زده بو
انگار مثل دخترها با بیگودی موهایش
را لوله لوله کرده بودند ، با پیراهن و
شلوار سفید که ده تا پیله داشت ...
😊 با بچهها حسابی به مدل موهایش
خندیدیم و با تذکر مرتضی خودمان
را جمع کردیم .
👨💼امیر پسر یکی از اقوام بود که نسبت
به بقیه اهالی روستا متمول تر بودند ،
پدرش در میهمانی هم دائم در حال
به رخ کشیدن دارایی خود بود.
🔶 موقع پذیرایی من هم ظرف آجیل را
چرخاندم وقتی پذیرایی کردم با
لبولوچه آویزان به آشپزخانه بازگشتم
مرتضی جلوی در آشپزخانه
مهربان گفت :
+چی شده باز
تن صدایم را آرام کردم و نزدیکش
رفتم و گفتم :
🔹 این امیرخان هیز با چشماش داشت
قورتم میداد هیچ خوشم نمیاد ازشون ...
⚪️ مرتضی با خنده علامت سکوت
را نشان داد و گفت :
برو داخل آشپزخانه و تا نرفتن
بیرون نیا خودم جمعش میکنم
نگران نباش ...
🟠 رفتم داخل ، با بودن او که
نگران نبودم...
زیر لب لبخند میزدم ...
مرتضی که باشد حال من روبهراه است
◼️ آن روزها بهواقع بچه بودیم
نمیدانستیم که چند ماه دیگر
سرنوشت چه بازی پیچیدهای را
با ما شروع خواهد کرد 😔
#ادامهدارد
🌿مهم ترین هارا اینجابخوانید#پلاکایران👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3161522520Cbf492e41c0
قسمت دوازدهم.mp3
زمان:
حجم:
2.83M
#داستانحضرتدلبر
#قسمتدوازدهم
#فایل_صوتی
با صدای نویسنده :
✍ صالحه کشاورز معتمدی
🌿مهم ترین ها را اینجا بخوانید #پلاکایران👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3161522520Cbf492e41c0