پلاک ایران | غیرمحرمانه قم
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرتدلبر 🔍 #قسمتشصتودوم 💖 محمد صفای زندگیم بود ...
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرتدلبر
🔍 #قسمتشصتوسوم
🔴 از این دلهره بچهگانه امیر خندیدم :
نه پس ... با ده نفر دیگهاس...
معلومه که تنهاست ... عمهام که
کسی رو نداره... پسرش که همش تو
مناطق جنگیه...
✔️ از قصد اسم مرتضی را نیاوردم
کلا اسمش هم امیر را دگرگون میکرد.
🔵 باشه عشقم برو بهسلامت نگران
محمد هم نباش شیش دونگ حواسم
بهش هست ...
ماشین را برداشتم و رفتم دنبال عمه
فاطمه ، عمه وسایل پیکنیک بههمراه
داشت. کنار رودخانه زیرانداز پهن کردیم
آجیل و فلاسک چای در هوای دلپذیر
فروردینماه میچسبید، نشستیم در دل
طبیعت...
🟤 عمه کمی حاشیه رفت تا بالاخره
رسید به اصل مطلب :
_ ببین طیبه جان برایاینکه بتونم
تصمیم مهمی تو زندگیم بگیرم نیاز
دارم از تو سوالاتی بپرسم.
+ شما جون بخواه میدونید که دریغ
ندارم...
✔️ معلوم بود که برایش چندان راحت
نیست به هر سختی که بود ادامه داد:
_ طیبه جان اگر سختت نیست برام
واضح تعریف کن که بین تو و مرتضی
چی گذشته تا من هم بعدش بهت بگم
که تصمیم مهمم چی هست ؟!
🖤 برایم خیلی سخت بود بعد از گذشت
حدود پنج سال ، اما معلوم بود وقتش
رسیده ...