پلاک ایران | غیرمحرمانه قم
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرتدلبر 🔍 #قسمتپنجاهوهفتم 🌸 طیبه باید کمک کنی ها..
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرتدلبر
🔍 #قسمتپنجاهوهشتم
💖 آرام شدم... آرامم کردند...
قلبم در دستان مهمترین مردان
عالم بود. عشق به امام زمان
دلتنگیهای مرا برای مرتضی کمتر
و دلگرمی به زندگیم را روز به روز
افزون می کرد.
🌸 سال ۱۳۷۳ برای بار دوم باردار شدم
اما تفاوت این بارداری با دفعه اول
احوالات من و امیر بود .
🌺 هر دو چله گرفتیم ، امیر نماز اول
وقت و من هر آنچه که در کتابها
خوانده بودم. معصومه خانوم ، عمه
فاطمه همهجوره هوایم را داشتند.
بارداریام با مراقبتهای امیر بهآرامی
گذشت.
❤️ در دوران حاملگی هم به پابوسی امام
رضا علیه السلام رفتیم و آنجا فرزندم
را نذر صاحبالزمان (عج) کردم.
در تمام بارداری حس میکردم یکی از
یاران حضرت و شهدا را حمل میکنم ،
گفتوگوی من با پسرم همه حول محور
امام زمان بود.
🌺 دورادور و در بین صحبتهای
معصومه خانم و عمه فاطمه شنیدم
که مرتضی برای تفحص شهدا به مناطق
جنوب میرود و همزمان در دانشگاه
رشته حقوق تحصیل میکند.
🔴 نام مرتضی هنوز هم مرا منقلب
میکرد اما اصلا به شدت قبل نبود در
آن زمان زندگی بدون مرتضی برایم
مقدور شده بود .
🔵 ماه هفتم بارداریام بود که امیر برای
یک کار تجاری عازم ژاپن شد قرار بود
بعد از یک ماه بازگردد.
در نبود امیر پدربزرگم به رحمت خدا
رفت. من پشت فرمان نشستم و با
معصومه خانم و بچهها به روستا رفتیم.
🔴 با وضعیت بارداری رانندگی حسابی
برایم سخت بود ، از اینکه در این یکی
دو سال گذشته به پدربزرگ و مادربزرگم
نرسیده بودم احساس شرمندگی میکردم
و خود را موظف میدانستم که حتما برای
تدفین و مراسم حاضر باشم.
#ادامهدارد
مهمترینها را اینجا بخوانید#پلاک_ایران👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3161522520Cbf492e41c0