ماجرای کلاه کج قرمزرنگ
«راوی: شهید مدافع حرم حاج رحیم کابلی»
صبح عملیات والفجر هشت، دستهای که من فرماندهیاش را به عهده داشتم کنار چهار راهی که درست بعد آن منبعهای بزرگ نفت قرار داشت، مستقر شد.
شهید حسینی که معروف به حسینی رشتی بود از بر و بچههای مخلص و نترس گردان هم با تعدادی از نیروها، همان جایی که ما مستقر بودیم، حضور داشت.
ساعت 9 صبح یک کامیون (ایفا) عراقی که بیشتر با این نوع کامیونها نیروها را حمل میکردند، به سمت ما آمد، متوجه شدیم که راننده کامیون از سقوط شهر فاو خبر ندارد.
حسینی که مترصد چنین فرصتی بود با کلاه کج قرمزرنگ عراقی که دژبانها آن را بهسر میگذاشتند، سریع به محل نگهبانی رفت، به طوری که راننده عراقی متوجه نشد او ایرانی است.
پوشیدن لباس پلنگی عراقی و کلاه کج و ادا و اطواری که او در میآورد، ما را رودهبُر کرده بود، بعد از این که او تابلو ایست را تکان داد، آیفا در 6 -7 متریاش ترمز زد.
وقتی بچهها از پشت سنگرها بیرون آمدند راننده مات و مبهوت به حسینی که هنوز با صلابت در حال قدم زدن بود خیره شد.
باورش نمیشد او یک رزمنده ایرانی است، چند ماشین که بیشتر آنها کامیونت بودند، صحیح و سالم در همانجا به غنیمت بر و بچههای ما درآمدند.
#روحت شاد و راهت پررهرو باد
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روحت شاد ای شهید، راهت راادامه خواهیم داد.
شهید جمهور انقلابی، ولایی، جهادی، مردمی، مکتبی، عاشق مردم، خادم مردم، خادم اهل بیت علیهم السلام،
الگویی مان درخدمت، ولایت پذیری، مردم دوستی، مردمیاری، خادم بودن، درمیدان بودن، ضداستکباربودن، سالم بودن، دردستگاههای اجزائی شمایید.
(انصار الولایه)