eitaa logo
پلاک خاکی
2.6هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
5.5هزار ویدیو
38 فایل
به محفل رهروان شهدا خوش آمدید❤️🌷 شهدا اگر به دادم نرسید از دست رفته ام... کانال های دیگر ما متفاوت و ناب حتما عضو شوید👇 @saharshahriary @ghonooteghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر هایم را زیر رو نکنید!! من غم نبودنش را لابه لای آنها پنهان کرده ام... 🍃 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِك عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم °{اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلی اصحاب الحُسَین}° «حُبُّ الحُســـیـن هُویَّتُنا...» صلی الله علیک یااباعبدالله ✋ {🌷 صبحم به نام شما 🌷 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
✅ اینگونه باشیم با امام زمان بودن بهتر است یا با شیطان و هوای نفس بودن؟ سعی بکنیم تک تک لحظاتمان را با امام زمانمان باشیم و تمرین بکنیم با امام زمان زندگی بکنیم. چطور؟ روزی یک دقیقه فکر کن من دارم با امام زمان ارواحنافداه زندگی می کنم. امام زمان دارد مرا می بیند، روز بعد یک دقیقه بهش اضافه کن، روز بعد یک دقیقه... انسان یک دقیقه خودش را کنترل می کند، روز بعد دو دقیقه، روز بعد سه دقیقه... بعد از یک مدت حاکم بر نفسش می شود. اعمالش را کنترل می کند و بی حساب و کتاب عمل نمی کند. حرکاتش، رفتارش، صحبتهایش همه روی حساب و کتاب می شود. ❤️ امام زمانی باشیم @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
22.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ما مقصریم قدیمی‌ترها خیلی قدیمی‌ترها در تضعیف مقصّریم! 🍂حرف فاطمیه، حرف آتش و میخ و دیوار، که سالهاست بر آن، می‌نالیم، نبوده و نیست! حرف فاطمیه ؛ تاریخ را عوض خواهد کرد؛ اگر بفهمیم ! 💥 ❤️ فاطمه کسی بود که تمام قد پای کار امام زمانش ایستاد ❤️ @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
سخت استـــــ اما...☝️ گذشتند از هر آنچہ ڪہ را وصل زمین میڪرد! این قانون پـــرواز است گذشتن شدن.. رسیدن! آرے گـذشتند ما هم ساده تر میگذریم..! از...بگذریم! @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
رَجایی حَرف میزنید روحانی عَمَل می کُنید؟! نمیمیرید ازین همه تناقض!!!😒 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
یاد حسین خرازی بخیر که میگفت: اگه‌کار‌برای‌خداست‌پس‌گفتنش‌برای‌چیه؟!♥️ . . اندکی‌اخلاص..🖐🏻🌱 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
محمد حسین محمد خانی روایت همسر❤️
درشفاعت شهدا دستِ‌درازی دارند عکسشان را بنگر چــهره نازی دارند مابه یادآوری خاطره ها محتاجیـم ورنه آنان‌به من‌وتو چه نیازی‌دارند به یاد امام و شهدا صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهــید علمـــدار: توی ذهـنت باشد ڪه یڪی دارد مرا دست از پا خطا نڪنم مهدی فاطمه(س) خجالت بڪشد😞 فـــــردای قیامت جــلوی حضرت زهرا سلام الله علیها چه جــــوابی می خواهـــیم بدهــیم.💔 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
«برای بهترین‌دوستان خود دعای‌شهادت کنید» هرچند که خیلی‌از افراد می‌گویند: خدانکند این چه حرف‌هایی است که می‌زنید؟ چرا دعای مردن می‌کنید برای هم؟  اما آنها غافلند از اینکه شهادت، مردن نیست. شهادت زنده ماندن ابدی است، جاودانگیست و چه بهتر از جاودانه شدن؟ "شهید سید مجتبی علمدار" پلاک خاکی اینجاست 🌷🕊👇👇 @pelakkhakii
کجا گل های پرپر میفروشند؟ شهادت را مکررمیفروشند؟ دلم در حسرت پرواز پوسید... کجا بال کبوتر می فروشند؟ 🍃 باز پنجشنبه و‌‌ یاد ‌شهدا با صلوات🍃 نسئل الله منازل الشهدا @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼ در حاج قاسم ، وقیحانه رشادت و خدمات او را زیر سوال میبردند ! ⁉️ که او به یاران شهیدش پیوسته ، دیگر چه انتظاری دارید ؟ ⬅️ بار‌ها گفته شده ایران از اعلام کمک به گروه‌هایی که با اسرائیل مبارزه کنند ابایی ندارد و این در جهت منافع ملی است. سرگرم کردن دشمن در هزاران کیلومتر دورتر از مرز ایران، هنر ایران و شخص حاج قاسم بود. ⬅️ اما جالب اینجاست که شهید سلیمانی، صدها برابر این کمکهای مستشاری را به اقتصاد ایران برگردانده و باعث رونق اقتصادی ایران شده است. ⬅️ به گفته دبیر اتاق بازرگانی ایران و عراق، شهید سلیمانی ستاد توسعه روابط اقتصادی را ایجاد و زیرساخت‌های مرزی با عراق را به شدت تقویت کرد و زمینه‌ساز افزایش صادرات به عراق از ۰.۹ به ۹ میلیارد دلار شد. یعنی حاج قاسم بیش از ۹ میلیارد دلار به کشور وارد کرده است. این درحالیست که این گونه اقدامات جزو وظایف او به شمار نمی‌رفت. ⬅️ این غیر از پیشگیری از میلیاردها دلار خسارت به کشور است که دشمنانی مانند داعش و اسرائیل وارد می‌کردند اگر اقدامات حاج قاسم و کمک او به گروههای مقاومت نبود. @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز شمار ، سالروز شهادت حالا باید بگوییم خدایا به اشتیاق قلب حاج قاسم ما را در راهِ حفظ آرمان های شهدا ثابت قدم بدار 🏴 😔 🕊 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
هرروز ذکر وتوسلی داشته باشید برفاطمه زهرا(ع) @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
❤️ شهر باید بزند عکس تورا بر همه جا... ❤️ تو شدی چشم و چراغ منو این مردم شهر @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
🌷 به ابومهدی گفتند: خسته نشدی این همه مبارزه کردی؟ چرا استراحت نمی‌کنید و تفریح نمی‌روید؟ ابومهدی در پاسخ، روایتی از حضرت رسول(ص) خواند: «سیاحتِ امت من، جهاد است» مجاهد است دیگر... @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻روایت یک عکس ویژه از حاج قاسم! ➖تا حالا بهش دقت کرده بودید؟ 👌 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
‏السَّلام‌ علیکَ‌ یا‌ بقیَّةَ‌الله‌ یا‌ اَباصالح‌ المَهدی یا‌ خلیفةَ‌الرَّحمن‌ یا‌ شریکَ‌القرآن‌ ایُّها‌ الامامَ‌ الاِنسِ‌ و‌ الجانّ‌ سیِّدی‌ و‌ مَولای‌ الاَمان‌، الاَمان، الاَمان💚 ----- @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
خاطره ای از شهید تورجی زاده به نقل از همرزمِ شهید ↓ هرچه درجه معنویت و صفای باطنی شخص بیشتر بود، علاقه زیادتری به او داشت. هرکس در گردان، نماز شب خوان و گریه کن بود، حتما با او رابطه داشت. بی دلیل نبود که بیشتر دوستان صمیمی او به شهادت رسیدند. به خاطر دارم وقتی شهید علی روزگاری به شهادت رسید، تا چند روز گریه می‌کرد و ناراحت بود. یک روز می‌گفت:« علی، می‌دانی چرا من این‌قدر سید رحمان هاشمی را دوست دارم؟ این‌قدر مؤمن است، این‌قدر با خدا و اهل رعایت است؛ حتی هنگامی که با بچه‌ها با موتور حرکت می‌کنیم، اگر از جایی که خلاف قوانین راهنمایی و رانندگی است برویم، اعتراض کرده و اگر به حرفش اعتنا نکنیم از موتور پیاده می‌شود و با ما نمی‌آید. گاهی من سر به سرش می‌گذارم و کمی از راه را می‌روم و او هم پیاده راه را ادامه می‌دهد.» ‌ 🍃آری، پیوند های دنیایی از بین خواهد رفت که:« و لا صِدیق حَمیم »؛ ولی مردان خدا برای رسیدن به مقصود، با افراد صالح و متدین دوستی و معاشرت می‌کردند و اکنون نیز در سرای دیگر؛ « في مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِر » حلقه های دوستانه زده، گفتگوهای پسندیده می‌کنند ...🍃 ( 📚 ) @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته! مثل شهدا بودن سخت نیست مثل شهدا ماندن سخته! راه شهدا یعنی: نگه داشتن آتش در دستانت... @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
نباید تردید کنیم که مثل اولیای الهی دارای اعجازند ... دست‌نوشتهٔ @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
كاری كنيد كه وقتی كسی شما را ملاقات ميكند احساس كند كه يک شهيد را ملاقات كرده است. شهيد باشيم تا شهيد شويم. شهید احمد کاظمی🌷 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
کودکی خردسال بود که بیماری سختی گرفت...بیماری باعث مرگ او شد...جنازه را در گوشه ای از حیاط گذاشتند تا فردا دفن کنند... فردای آن روز مرشدی به خانه آمد و گفت من برات عمر او را از خدا گرفته ام به مادرش بگویید او را شیر دهد... مصطفی بزرگ تر شد...تیزهوشی و ذکاوت او برای همگان قابل تحسین بود...وارد حوزه علمیه شد...سه شنبه ها پیاده به زیارت مسجد مقدس جمکران می رفت... دریکی از عملیات های منطقه ای اشرار او را محاصره کردند..از خودرو پیاده شد وگفت بزنید عمامه من کفن من است... در جبهه مجروح شد...او را به بیمارستانی در تهران منتقل کردند...می خواست به منطقه برگردد اما پولی نداشت...متوسل شد به اقا امام زمان... ودر آنجا بود که سیدی نورانی به دیدارش آمد یک مفاتیح به او داد... لابلای مفاتیح مقداری پول بود... وجودش به عملیات ها گرمای خاصی می داد اوج معنویت بود...دیگر رزمندگان هم از نور وجودش بهره می گرفتند... نوشته های دو روز قبل از شهادتش بسیار عجیب است... خبر از شهادت می داد... می گفت می خواهم گمنام بمانم جایی بمانم که دست کسی به من نرسد... در والفجر2گمنام ماند...  روحش شاد با ذکر صلوات🌸 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
📌خاطره ای فوق العاده از مادر شهیدهمت |همت چرا همت شد| 🔹️دکتر بعد از معاینه گفت: «بچه از بین رفته و تلف شده». مقداری هم قرص و کپسول نوشت و گفت: «اگه با این، بچه سقط نشد، حتماً بیاریدش تا عملش کنم» ... 🔹️اینها را حاجیه خانم می‌گوید؛ نصرت همت. بانویی که ۳۰ شهریور ۹۹ یعنی درست یک روز مانده به چله‌ی جنگ، رفت تا شاید بعد از ۳۷ سال، پسرش را یک بار دیگر در آغوش بگیرد؛ پسری که ماجرای تولدش را اینگونه روایت می‌کند: 🔹️ «پاییز سال ۱۳۳۳ بود که با همسرم و جمعی از دوستان، قصد زیارت امام حسین (ع) را کردیم و راهی کربلا شدیم. آن موقع ابراهیم را باردار بودم. خیلی‌ها مرا از این سفر منع می‌کردند اما به خدا توکل کردم و به شوق زیارت اباعبدالله (ع) راهی کربلا شدم. با اتوبوس تا کرمانشاه آمدیم و از آنجا به مرز خسروی رفتیم. راه بسیار سخت و طاقت‌فرسایی بود، با جاده‌های خاکی و ماشین‌های قراضه. صبح روز بعد، مأموران مرزی عراق اجازه دادند که حرکت کنیم. هوا بسیار گرم بود و راه هم پر از دست‌انداز. از طرفی گرد و غباری که داخل ماشین می‌پیچید، کم‌کم حال مرا دگرگون کرد. تمام روز در راه بودیم و بالاخره پیش از مغرب به کربلا رسیدیم. 🔹️چشم‌هایم سیاهی می‌رفت و حالم به کلی بد شده بود. با زحمت مرا پیش یک دکتر بردند. دکتر پس از معاینه گفت: «بچه از بین رفته و تلف شده». مقداری هم قرص و کپسول نوشت و گفت: «اگه با این، بچه سقط نشد، حتماً بیاریدش تا عملش کنم». حرف‌های دکتر مثل پتکی توی سرم کوبیده شد. خیلی ناراحت و دل‌شکسته شده بودم. علی‌اکبر (همسرم) خانه‌ای نزدیک حرم اجاره کرده بود و من ۱۵ روز تمام کنج خانه، توی رختخواب افتاده بودم. لب به هیچ قرص و کپسولی هم نمی‌زدم. 🔹️پیش خودم گفتم: «این همه راه اومدی تا اینجا که امام حسین (ع) رو زیارت کنی، حالا اگه قرار باشه بچه رو هم از دست بدی، مردن یا موندن چه اهمیتی داره؟» به علی‌اکبر گفتم که می‌خواهم بروم حرم. اما او مخالفت کرد و گفت: «حال تو مساعد نیست، بیشتر استراحت کن تا به سلامتی کامل برسی». هرچه او اصرار کرد، فایده نداشت. دیگر دلم بدجوری هوای حرم را کرده بود و طاقت در خانه ماندن نداشتم. 🔹️بالاخره علی‌اکبر مرا به حرم برد. تا نیمه‌های شب آنجا بودیم. آقا را با دلی شکسته صدا زدم و از او شفاعت خواستم. حسابی با امام حسین (ع) درد دل کردم و به او گفتم: «آقا، من شفامو از شما می‌خوام. به دکتر هم کاری ندارم. من به شوق دیدار و زیارت شما رنج این راه رو به جون خریدم. حالا از شما توقع یه گوشه چشمی دارم». بعد هم به رواق کوچک ابراهیم رفتیم و لحظاتی را هم در آنجا سپری کردیم. حسابی سبک شدم و به منزل برگشتیم. خسته شده بودم و خوابم گرفته بود. خوابیدم. در خواب خانمی را دیدم که لباس عربی به تن داشت و مثل همه مردم زیارت می‌کرد. آن خانم بلندبالا که بچه‌ای روی دستش بود، به طرف من آمد و بچه را به من سپرد و گفت: «این بچه رو بذار لای چادرت و به هیچکس هم نده. برش دار و برو». من آن بچه را توی چادرم پنهان کردم و آمدم. همان موقع از خواب پریدم. گریه امانم را بریده بود. از شدت خوشحالی زار می‌زدم. خواب را که برای مادر علی‌اکبر تعریف کردم، گفت: «این خواب یه نشونه‌ست». بعد گفت: «خیالتون راحت باشه که بچه سالمه. فقط نیت کن اگه بچه پسر بود، اسمشو بذاری محمد ابراهیم». از روز بعد دیگر اصلاً درد و ناراحتی نداشتم. 🔹️هیچکس باور نمی‌کرد. همان روز دوباره پیش دکتر رفتیم. دکتر پس از معاینه با تعجب تمام گفت: «امکان نداره؛ حتماً معجزه‌ای شده!» ما عربی بلد نبودیم و حرف‌های دکتر را یکی از دوستانمان برایمان ترجمه می‌کرد. دکتر پرسید: «شما کجا رفتین دوا درمون کردین؟ این کار کدوم طبیبه؟ الان باید مادر و بچه، هر دو از بین رفته باشن، یا حداقل بچه تلف شده باشه! شما چیکار کردین؟» علی‌اکبر گفت: «ما رفتیم پیش دکتر اصلی». دکتر وقتی شنید که عنایت آقا امام حسین (ع) است، تمام پولی را که بابت ویزیت و نسخه به او داده بودیم، به ما بازگرداند و مقداری هم داروی تقویتی برایم نوشت و گفت: «خیلی مواظب خودتون باشین». 🔹️وقتی مطمئن شدم که بچه سالم است، از علی‌اکبر خواستم که در کربلا بمانیم. رفتن و دل کندن از آنجا با توجه به مسائلی که پیش آمده بود، خیلی سخت بود. چند بار جوازمان را تمدید کردیم و بعد از چهار ماه به ایران برگشتیم. نیمه بهمن بود که سرخوش از سفر کربلا، رسیدیم به شهرضا. دوازدهم فروردین ۱۳۳۴ پسرمان به دنیا آمد.» 🔹️ بتازگی این مادر بزرگوار میهمان فرزند شهیدش حاج محمد ابراهیم شد/روحش شاد @pelakkhakii 👈👈🌷🕊