شهید برکت
خیلی فکر کردم درباره شهید عزیز چه بنویسم. خاطره خاصی نداشتم. بیشتر خاطراتش مربوط به جبهه و جنگ بود که در کتابهایش ثبت است. اما آنچه برایم جالب بود، این بود که این شهید عزیز وجودش بسیار با برکت بود و البته من این را دیر فهمیدم. یک روز بحث مسایل اقتصادی پیش آمد، یک اسکناس به من داد و گفت: این را همیشه داشته باش، دستم خوب است. الحق و الانصاف دستش خوب بود. سال گذشته هم که با آقایان متقی و علوی فرد به منزلش در حاجی آباد رفتیم، وجود با برکتش بیشتر برایم محسوس شد. اینکه چه اتفاقی افتاد و چه شد، بماند. اما دریچه جدیدی در بازگشت از منزل ایشان به رویم باز شد. احساس سبکی می کردم و تا مدتها آرامش عجیبی داشتم. همان سال برای اولین بار توفیق تشرف به کربلا در اربعین نصیبم شد، آن هم در آخرین لحظات. مطمئنم تربت این شهید عزیز هم با برکت خواهد بود، چه در قطعه شهدا باشد، چه نباشد.
"اللهم ارزقنا شهاده فی سبیلک"
محمدرضا میرزائی اصفهانی
@pelakkhakii 👈👈🌷
پلاک خاکی
📍محسن صالحی حاجی آبادی،
این اسم شاید برای خیلیها آشنا نباشد.
محسن نوجوان بود که به جبهه رفت؛ یک نوجوان زبروزرنگ و ریزه میزه. سالم و سرحال. اما وقتی که از جبهه برگشت، جوان شده بود با خاطراتی تلخ و شیرین و بدنی رنجور از آثار جنگ.
سالها پیش که به دفتر مجله "سلام بچهها" آمد استعدادش کشف شد. پر از خاطره بود و پر از لبخند.اما رنجش را کسی نمیدید. با خاطراتش می خندیدیم و شاد میشدیم. خاطراتش در مجله "سلام بچهها" و "پوپک" چاپ شد. بعد تبدیل به کتابهایی شد که شاید دیده باشید.
مدتی بعد دیگر او را ندیدیم. دکتر توصیه کرده بود که نباید در شهر بماند و باید به روستا برگردد. آب و هوای شهر برایش سم بود.
شنیدم که آب و هوای روستا هم نتوانست محسن را در دنیا نگه دارد. آثار جنگ شدیدتر از این حرفها بود.
محسن جانباز شیمیایی جنگ بود. درد میکشید رنج میکشید؛ اما دلش نمیآمد کسی را رنجور و غمگین ببیند.
همین کتابهای شیرینش گواه خوبی است. محسن الآن هم شاد است؛ چون در آسمان دارد به ما لبخند میزند. مرد با صفای روزگار روحت شاد.
🔹رفیقت: علی باباجانی
@pelakkhakii 👈👈🌷🌷
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اذان ۱۹ رمضان در مسجد کوفه
🔹فقط ببینید مردم وقتی به «أشهَدُ أَنّ عَلیاً ولیُّالله» میرسه چی کار میکنند
دعوتید به پلاک خاکی👇🌷👇
@pelakkhakii