برای مهدی باکری می نویسم،
برای
فرمانده ای که با آرپی جی قایقش را زدند،
و آسمان را به دریا رساندند.
۲۵ اسفند۶۴
همه دیدند فرمانده ی شهید
از دجله به اروند،
از اروند به خلیج فارس
و از خلیج فارس به بیکران نور عرش خدا پیوست
و هرگز پیکری از او بازنگشت....🍃❤
#شهیدمهدیباکری
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
✨کهنه اما تمیز✨
لباس نو تنش نمی کرد.همیشه می شد لااقل یک وصله روی لباس هایش پیدا کرد؛اما همیشه تمیز و اتو کرده بود.پوتین هایش هم همیشه از تمیزی برق می زد. یک پارچه سفید هم داشت که می انداخت کردنش. یک بار پرسیدم: این واسه چیه؟ گفت :《نمی خوام یقه لباسم چرک بشه !》
#شهیدمهدیباکری🕊
@pelakkhakii 👈👈🌷🕊
بهش گفتم:
«توی راه که بر میگردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.»
گفت:
«من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره.روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛
همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد.
یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین؛
برداشتمشان تا چیزهایی که می خواستم،برایش بنویسم،یک دفعه بهم گفت:
«ننویسی ها!»
جاخوردم،نگاهش که کردم،به نظرم عصبانی شده بود!گفتم:
«مگه چی شده؟!»
گفت:
«اون خودکاری که دستته،مال بیت الماله.»
گفتم:
«من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم!دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست.»
گفت:
«نه!!.»
خاطره ای از سردار شهید مهندس مهدی باکری؛(فرمانده لشکر 31 عاشورا)!
#شهیدمهدیباکری
@pelakkhakii 👈👈🌷🕊