قسمتی از وصیت نامه شهید عباس بابایی:
.... دراین دنیا فقط پاکی؛ صداقت؛ ایمان؛ #محبت به مردم؛ جان دادن در راه وطن و #عبادت باقی میماند.تا میتوانی به مردم #کمک کن.
#داداشِ_گلم با صحبت کردن هم می تونی کمک کنی و جهاد کنی اصلا جهاد تو همینه👌
اینکه بتونی شبهات جوون های اطرافت رو برطرف کنی خودش یک جهاد بزرگه
پس کنار نشین🌱
🍃🌹
@pelakkhakii 👈👈🌷🌷
💔
می دانید!؟
#محبت، ماندگار است اما #عشق.... فراموش نشدنی...
آدم های بامحبت خیلی دوست داشتنی اند،
محبتشان نمک گیرت می کند
اما عاشق ها....
باید باشند تا چرخ جهان بچرخد...
شاید دوست داشتنی نباشند...
اما عشق شان باعث می شود دیگران به آنچه می خواهند ، برسند...
و #شھدا_عاشقند💞
چون آسایش دیگران را
به گوشه ی امن خودشان ترجیح می دهند.
آنہا ترجیح می دهند
عاشقی فداکار باشند که حتی کسی قدرش را نمی داند،
تا نقاب زده ای با ژست مهربانی...
که با حساب و کتاب ،
چرتکه مےاندازد که کجای محبتش بیشتر به نفع خودش تمام می شود
و کجای تلاشش بیشتر دیده می شود😏
#جواد عاشق بود
بےدریغ، محبت مےکرد و انتظار جواب نداشت
برای محبتش، منّتی بر کسی نمےگذاشت
عشقش را جار نمےزد اما
موقع گرفتارےها
خوب مےدانستی سراغ چه کسی را باید بگیری
تا پناه لحظاتت باشد
اگرچه شوخے کردن های #جواد ،
صدای خنده هایش
سر به سر بقیه گذاشتنش... زیاد بود
اما...
قلب بامحبت و عاشقش
نمےگذاشت بےخیالِ
غصه بقیه شود...
رفیق! تو باید بدانی....
#عشــــق، پاسخ معمای خلقت است
و #شھدا با خون خود
عشقشان را اثبات کرده اند...❣
#عاشق_شو... ارنه روزی
کار جهان سر آید
#شھیدجوادمحمدی
#عشق
#محبت
#دنیای_بدون_عشق😕
#شھدا_عاشقترند
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازلالشهدا
@pelakkhakii 👈👈🌷
📩
◄ #ڪـــــلام_شهـــــید
🍁شهید مصطفی چمران:
خود را بزرگتر از آن می دانم که
#محـــبت خود را از کسی دریغ
کنم هرچند آنها محبت مرا درک
نکــنند.
↬ @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
هدایت شده از پلاک خاکی
📩
◄ #ڪـــــلام_شهـــــید
🍁شهید مصطفی چمران:
خود را بزرگتر از آن می دانم که
#محـــبت خود را از کسی دریغ
کنم هرچند آنها محبت مرا درک
نکــنند.
↬ @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
يا مُقلِب القَلوب ثَبت قَلوُبنا على
حُبِ فاطِمة والبراءِة مَن أعَدائها؛
ای دگرگون کننده قلبها ؛
دلهای ما را بر #محبت فاطمهۜ
و دشمنی با دشمنان فاطمهۜ؛ پابرجا بدار!
#فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
دعوتید به پلاک خاکے👇👇🌷🕊
@pelakkhakii
همه زنان و دختران بخوانند 👇
حیف و صد حیف
زمانی، #مادر را با #چادرش
میشناختیم
با #روسری گره خورده زیر گلویش،
با ادب و متانتش با وقار و سکوتش،
با #حیایی که ارزش زن و مادر بودنش را صد چندان زیباتر میکرد.
با #کودکی که با #عشق زیر #چادرش میگرفت تا مبادا از باد حوادث آسیبی ببیند
و
دست کودکی دیگر که گره خورده بود به لای چادرش و سرشار بود از حس زیبای #مِهر_مادری ...
چه گذشت بر ما؟
به کجا میرویم ؟؟؟
چادرها که کنار رفت
واژهی مادر هم سقوط کرد
در پرتگاه بی اصالتی ،
در چالهی بی حیایی ،
از مادر مژههایی چسب زده،
ناخنهایی کاشته شده
و
صورتی رنگی باقی ماند
که نه رنگی از #محبت داشت،
نه رنگی از #خدا
کودک هم از آغوش مادر محو شد
جایش #سگی_فانتزی با هزینهای گزاف جانشین شد
#پیراهن_گلداری که زمانی تمام وجود مادر را مزین و مستور میکرد آب رفت!
#عریانی و بدن نمایی شد #هنر،
#هرزگی شد #کلاس،
#بی_غیرتی شد #آزادی
دست در دست نامحرم شد حرم ...
و آغوش شد آغوش رایگان
#زن_زندگی_آزادی
یا
به واقع #زن_هرزگی_بردگی
براستی #بهشت زیر پای
کدامین #مادر است ؟؟
و کدام #مرد از دامن چنین زنانی
به #معراج خواهد رسید ؟؟؟
آیا وقت آن نرسیده که واژهی زیبای مادر و زن را با حیا و حریم،
#حرمت دهیم ؟؟؟
و جای این #دنیازدگی اهریمنی، اندکی خوی الهی خود را #پرورش دهیم
و با #پوشش_مناسب، به خود #ارزش دهیم ؟؟؟؟
حواسمان باشد
آغوش #مرگ در #انتظار همهی ماست
و این جوانی چند صباحی بیش نیست
و خداوند نظارهگر ماست......