eitaa logo
پلاک خاکی
2.6هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
7.8هزار ویدیو
48 فایل
به محفل رهروان شهدا خوش آمدید❤️🌷 شهدا اگر به دادم نرسید از دست رفته ام... کانال های دیگر ما متفاوت و ناب حتما عضو شوید👇 @saharshahriary @ghonooteghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 کتاب رفیق مثل رسول زندگینامه شهید مدافع حرم رسول خلیلی انتشارات شهیدکاظمی "برای یک لحظه به پایین نگاه کردم. چقدر راحت خوابیده بودم. انگار اصلا خسته نبودم. از جسمم فاصله گرفتم. به دنبال عطر سیب رفتم تا زینبیه وقتی این کتاب به دستم رسید.. داخل صحن کسی کسی صدایم کرد. نگاه کردم دیدم مهدی عزیزی؛ رضا کارگر؛ سیدجعفر و جمع زیادی از بچه ها با احترام دست به سینه به سمت قبله ایستادند و بانویی غرق در عظمت و نور به سمت من قدم بر میداشت..." رفیق مثل رسول که دستم رسید؛ طبق عادت کتابخوانی ام، اول آخرین صفحه را خواندم... رسول قصه ها از خودش گفته بود از آسمانی شدنش و این تمام شدن قصه نبود... همه چیز تازه از همین‌جا شروع میشد... از شهادت... از شهادت کسی که حالا دستش از همیشه بازتر است برای سنگ تمام گذاشتن در حق رفقایش... دوباره با اشتیاق به نام کتاب نگاه میکنم؛ "رفیق مثل رسول" نام کتاب همه ی آن چیزی هست که باید معرف صاحبش شود! معرف مدافع حرمی که حق رفاقت را در حق خیلی ها تمام کرد... مدافع حرمی که هم خودش شهید شد و هم دست بسیاری از رفقا و دوست دارانش را گرفت و به نور رساند به روشنایی محض... و لابلای صفحات کتاب مهمان ضریح چشم های "رسول" میشوی همان کسی که چشمه معرفت و مرامش می‌جوشد و خشک نمی‌شود... همانی که می‌شود با خیال جمع پیشش درددل برد و با آرامش‌دل برگشت... بسم الله ... پیشنهاد میکنم خودتان امتحان کنید...
از چیزی نمی ترسیدم زندگینامه ای است که حاج قاسم با دست مجروحش نوشته است؛ شرح زندگی مردی از دل روستایی دورافتاده در کرمان که چند دوره از زندگی ساده و گیرای خودش را برایتان روایت کرده است. این داستان شکل گیری شخصیت مردی است که از چوپانی به جایگاهی رسید به بلندای وسعت آسمان ها... حتما بخوانید
روایت‌هایی است مستند از زندگی مردی که برد آرزوهایش از برد موشک‌هایش بلندتر بود. مردی که در انتها بر قله‌های تکنولوژی موشکی قدم می‌زد و دنیا را انگشت به دهان و دشمن را عصبانی کرده بود. بعضي‌ها فکر مي‌کردند حاج حسن آخرِ اعتماد به نفس است؛ ولی واقعيت اين بود که حاج حسن قائل به درستي سنت‌هاي الهي بود. واقعا باورشان داشت. تا می‌ گفتند فلان کشور فلان کارِ پيچيده و بهت‌انگيز را کرده، مي‌گفت: «خدارو شکر. پس ما بهتر از اونا می‌تونيم همون کار رو بکنيم!» گاهي که تعجب و انکارِ ‌توي صورتشان را مي‌ديد ادامه مي‌داد: «به دو دليل اين کار برا ما راحت‌تره. يکي اينکه خيالمون راحته اين کار شدنيه. دوم اينکه ما شيعه هستيم و سهميه‌ي نصرت الهي به ما تعلق مي‌گيره نه به اونا که مسلمون نيستند!»